bato-adv
کد خبر: ۵۹۰۲۶۵
نیویورک تایمز

جنگ میان آمریکا و چین چگونه خواهد بود؟

جنگ میان آمریکا و چین چگونه خواهد بود؟
با بدتر شدن روابط بین الملل در سالیان اخیر منتقدان برتری جهانی ایالات متحده بار‌ها هشدار داده‌اند که جنگ سرد جدیدی در حال وقوع است. من نیز در زمره این افراد بوده ام. با این وجود، اشاره به جنگ سرد از برخی جهات واقعیت خطر موجود را کمرنگ می‌سازد. چنین اطمینانی وجود ندارد که روابط با روسیه و چین سرد باقی بماند.
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۳ - ۱۳ آذر ۱۴۰۱

استفن ورتهایمفرارو- استفن ورتهایم عضو ارشد بیناد کارنگی برای صلح بین المللی و استاد مدعو در دانشکده حقوق ییل و دانشگاه کاتولیک است. ورتهایم مورخ سیاست خارجی ایالات متحده و تحلیلگر مشکلات معاصر در استراتژی کلان آمریکا است. او نویسنده کتاب «فردا، جهان: تولد برتری جهانی ایالات متحده» (انتشارات دانشگاه هاروارد، ۲۰۲۰ میلادی) است. او در کتاب نشان می‌دهد که چگونه رهبران ایالات متحده تصمیم گرفتند پیش از حمله به پرل هاربر سلطه نظامی جهانی را به عنوان یک برنامه دنبال کنند. ورتهایم به طور مرتب در مورد رویداد‌های جهانی اظهارنظر می‌کند و از سوی نشریه «پراسپکت» به عنوان یکی از «۵۰ متفکر برتر جهان برای عصر کووید -۱۹» معرفی شده است. مقالات او در نشریات معتبری، چون «آتلانتیک»، «فارین افرز»، «فارین پالسی»، «گاردین»، «نیویورک تایمز» و «واشنگتن پست» منتشر شده‌اند.

به گزارش فرارو به نقل از نیویورک تایمز، در ماه مارس زمانی که پرزیدنت بایدن برای تشدید دخالت ایالات متحده در اوکراین با فشار مواجه بود با استناد به شبح جنگ جهانی سوم چهار بار در یک روز از خود واکنش نشان داد. او گفته بود: «درگیری مستقیم بین ناتو و روسیه جنگ جهانی سوم است چیزی که ما باید برای جلوگیری از بروز آن تلاش کنیم». او ساعاتی بعد بر این نکته تاکید کرد و افزود: «این ایده که ما قرار است تجهیزات تهاجمی را بفرستیم و هواپیماها، تانک‌ها و قطار‌ها را با خلبانان آمریکایی و خدمه آمریکایی وارد کنیم را تنها تصور کنید. خودتان را مسخره نکنید مهم نیست که چه می‌کنید. همه به این می‌گویند جنگ جهانی سوم، خب؟»

هشدار بایدن بیش از هر بیانیه دیگری از ریاست جمهوری از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی نشان دهنده آغاز دوره تازه‌ای در سیاست خارجی امریکا بود. اکثر امریکایی‌های امروزی باور دارند که ایالات متحده می‌تواند اساسا بدون چالش و به شکلی کنترل نشده جهان را شکست دهد.

چند سال پیش هنوز امکان داشت که انتظار یک آینده ژئوپولیتیک خوش خیم را داشته باشیم اگرچه "رقابت قدرت‌های بزرگ" کلیدواژه پنتاگونی‌ها شد عبارتی است که شبیه عبارات به کار برده شده برای یک درگیری انفجاری در رقابت ورزشی است. واشنگتن، مسکو و پکن به شدت رقابت خواهند کرد، اما مطمئنا می‌توانند با یکدیگر همزیستی داشته باشند.

در نتیجه، عجیب است که اکنون ایالات متحده با چشم‌انداز واقعی و منظم مبارزه با دشمنانی مواجه است که به اندازه کافی قوی هستند که می‌توانند آسیب‌های زیادی را به امریکایی‌ها وارد سازند. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، جنگ برای همیشه پرهزینه بوده است، اما یک جنگ واقعی میان قدرت‌های بزرگ از آن نوعی که اروپا را رنج می‌داد چیز دیگری خواهد بود که ایالات متحده را در برابر روسیه یا حتی چین قرار می‌دهد دو کشوری که قدرت اقتصادی آنان رقیب امریکاست و ارتش و قدرت‌های نظامی آنان نیز به زودی می‌تواند رقیبی برای امریکا باشد.

این واقعیت تلخ با سرعتی خیره کننده از راه رسیده است. از ماه فوریه، جنگ در اوکراین خطر حاد درگیری ایالات متحده و روسیه را ایجاد کرده است. هم چنین، تهاجم چین به تایوان را در خط مقدم ترس امریکا قرار داده و تمایل واشنگتن را برای پاسخگویی با استفاده از نیروی نظامی افزایش داده است. در واقع، به این وضعیت جنگ جهانی سوم می‌گویند.

با این وجود، چند نفر از شهروندان آمریکایی واقعا می‌توانند تصور کنند که جنگ جهانی سوم چه معنایی دارد؟ درست همان طور که درگیری قدرت‌های بزرگ دوباره به چشم می‌خورد کسانی که شاهد آخرین مورد جنگ بودند ناپدید می‌شوند. حدود ۱ درصد از کهنه سربازان آمریکایی در جنگ جهانی دوم برای گفتن داستان‌های خود زنده می‌مانند.

تخمین زده می‌شود که تا پایان دهه جاری کمتر از ۱۰۰۰۰ نفر از آنان زنده باقی بمانند. اکثریت قریب به اتفاق آمریکایی‌های امروزی به تحمل سختی‌ها برای انتخاب‌های سیاست خارجی عادت ندارند چه رسد به از دست دادن زندگی و ثروتی که درگیری مستقیم با چین یا روسیه برای آنان به همراه خواهد داشت.

آماده‌سازی کشور نباید با تانک ها، هواپیما‌ها و کشتی‌ها آغاز شود. این امر مستلزم تلاش ملی برای بازیابی تاریخی و تخیل است پیش از هر چیز برای این که مردم امریکا بتوانند در نظر بگیرند که آیا در صورت رسیدن لحظه تصمیم می‌توانند وارد یک جنگ بزرگ شوند یا خیر.

مقابله با درگیری قدرت‌های بزرگ به سختی یک چالش جدید برای ایالات متحده است. تا سال ۱۹۴۲ میلادی امریکایی‌ها دو جنگ جهانی را پشت سر گذاشته بودند. کشور پیروز شد و در عین حال پس از تحمل زخم‌هایش هوشیار ظاهر شد. حتی زمانی که جنگ‌ها ایالات متحده را به سوی کسب مقام رهبری جهانی سوق داد رهبران و شهروندان آمریکایی می‌ترسیدند که جنگ جهانی سوم به همان اندازه که امروز غیر قابل تصور به نظر می‌رسد محتمل باشد.

شاید این یکی از دلایلی باشد که از بروز یک فاجعه جلوگیری شد. برای چهار دهه روسای جمهور آمریکا پس از جنگ متوجه بودند که جنگ احتمالی بعدی احتمالا بدتر از گذشته خواهد بود. «هری ترومن» رئیس جمهور اسبق امریکا گفته بود: «در عصر هسته‌ای ما جبهه جنگ خواهیم بود. ما می‌توانیم مانند کشور‌های دیگر در جنگ جهانی دوم در اینجا منتظر ویرانی باشیم».

چنین بینشی او و جانشینان‌اش را از مداخله در کشور‌های جهان سوم از گواتمالا گرفته تا اندونزی جایی که جنگ سرد به شکلی وحشیانه در جریان بود باز نداشت. با این وجود، رهبران ایالات متحده صرفنظر از تعلقات حزبی‌شان دریافتند که اگر ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به طور مستقیم با یکدیگر درگیر شوند تسلیحات هسته‌ای سرزمین اصلی آمریکا را نابود خواهد کرد.

به لطف تلاش هدفمند دولت ایالات متحده برای آماده ساختن کشور به منظور مواجهه با بدترین شرایط، تصور حمله هسته‌ای به بخشی از زندگی امریکایی‌ها تبدیل شد. اداره دفاع غیرنظامی فدرال به شهروندان توصیه کرد که در حیاط خلوت خود پناهگاه‌هایی برای محافظت در برابر بمب بسازند و خانه‌های خود را تمیز نگه دارند تا در نتیجه انفجار هسته‌ای شلوغی کمتری ایجاد شود.

فیلم انیمیشنی در سال ۱۹۵۱ میلادی منتشر شد که دانش‌آموزان را تشویق می‌کرد مانند لاک پشت‌های متحرک عمل کنند و در صورت اصابت بمب‌های هسته‌ای زیر پوششی موقت مانند میز یا هر چیز دیگری که نزدیک‌شان باشد پنهان شوند. در دهه ۱۹۶۰ میلادی تابلو‌های زرد و سیاه برای پناهگاه‌ها در شهر‌های آمریکا دیده می‌شد.

شبح جنگ تمام عیار ابرقدرت‌های جنگ سرد را تحت کنترل خود نگه داشت. در سال ۱۹۵۰ میلادی ترومن نیرو‌های آمریکایی را برای دفاع از کره جنوبی در برابر تهاجم نیرو‌های کمونیست در کره شمالی اعزام کرد، اما عزم او محدودیت‌هایی را به دنبال داشت.

پس از آن که ژنرال «داگلاس مک آرتور» از ترومن خواست تا چین و کره شمالی را با ۳۴ بمب هسته‌ای منفجر کند رئیس جمهور ژنرال را اخراج کرد. او با توجه به فاجعه جنگ جهانی دوم به ملت گفت: «ما هیچ اقدامی که ممکن است مسئولیت آغاز یک جنگ عمومی یعنی جنگ جهانی سوم را بر دوش‌مان بگذارد انجام نخواهیم داد».

خشونت شدید ناشی از جنگ‌های جهانی و پیش بینی پیامد‌های آن تصمیمات «جان اف کندی» رئیس جمهور اسبق امریکا را در طول بحران موشکی کوبا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی تسلیحات هسته‌ای خود را در ۱۴۴ کیلومتری فلوریدا مستقر ساخت شکل داده بود.

کندی که در اقیانوس آرام خدمت کرده بود و یکی از ملوانان را پس از سقوط کشتی نجات داد از مشاوران نظامی خود به دلیل توصیه به انجام حملات پیشگیرانه به سایت‌های موشکی شوروی ناامید شد. او به جای شلیک، محاصره دریایی را در اطراف کوبا اعمال کرد و از شوروی خواست که دست به عقب نشینی موشکی بزند. یک بن بست یک هفته‌ای بین ابرقدرت‌ها به وجود آمد. تقریبا ۱۰ میلیون آمریکایی خانه‌های خود را ترک کردند.

بخشی از آنان به مراکز غیر نظامی رفتند تا دریابند چگونه از انفجار هسته‌ای جان سالم به در ببرند. پس از آن که کندی مخفیانه قول داد موشک‌های ژوپیتر ایالات متحده را از ترکیه خارج کند شوروی عقب نشینی کرد. جهان به قدری به آرماگدون هسته‌ای نزدیک شده بود که کندی با اشاره به خطر یک جنگ سوم و کامل اولین گام‌ها را برای تنش‌زدایی پیش از مرگ‌اش در سال ۱۹۶۳ میلادی برداشت.

با این وجود، حافظه هرگز ثابت نیست. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تغییر نسل‌های پس از جنگ جهانی دوم ذهنیتی مبتنی بر یک پیروزی اخلاقی شکل گرفت و جنگ دیگر یک داستان هشدار دهنده نبود. در دهه ۱۹۹۰ میلادی طوفانی از فیلم، تاریخ و ادبیات «بزرگترین نسل» را گرامی داشتند و کسانی که برای پیروزی امریکا در جنگ کوشش کرده بودند مورد تحسین قرار گرفتند.

اشاره شد که به دلیل تلاش آنان ایالات متحده جهان را نجات داد و هولوکاست متوقف شد. نسل جدیدی که شخصا تحت تاثیر جنگ قدرت‌های بزرگ قرار نگرفته بودند گذشته را تغییر دادند و به بزرگان خود احترام گذاشتند، اما تجربیات اغلب متنوع و دردناک کهنه سربازان را به نوعی ساده‌سازی کردند.

در این زمینه، درس مضاعف جنگ‌های جهانی دعوت از آمریکا به رهبری جهان، اما هشدار دادن به آن که زیاده روی نکند به یک تشویق یکجانبه برای حفظ و حتی گسترش قدرت آمریکا محدود شد. روسای جمهور شروع به استناد به جنگ جهانی دوم برای تجلیل از مبارزه و توجیه سلطه جهانی آمریکا کردند. در سالگرد پرل هاربر در سال ۱۹۹۱میلادی بوش پدر به امریکا گفت که «انزواگرایی همان بمب افکن‌هایی را که ۵۰ سال پیش به مردان ما حمله کردند همراهی کرد».

«بیل کلینتون» رئیس جمهور اسبق امریکا با گرامیداشت پنجاهمین سالگرد روز پیروزی در سال ۱۹۹۴ میلادی به یاد آورد که چگونه نیرو‌های متفقین «مانند ستارگان یک کهکشان باشکوه» جمع شدند و «خشم دموکراتیک خود را به راه انداختند» و نبردی را ادامه دادند.

در سال ۲۰۰۴ میلادی بنای یادبود جنگ جهانی دوم بین بنای یادبود واشنگتن و یادبود لینکلن قرار گرفت. «جورج دابلیو بوش» یک سال پس از حمله به عراق دعوت آمریکا برای مخالفت با ایدئولوژی‌های مرگبار را برای همیشه تایید کرد. جلوگیری از تکرار جنگ جهانی دوم دیگر مستلزم رعایت احتیاط قلمداد نمی‌شد. این به معنای تلاش امریکا برای سرنگون ساختن خودکامگان بود.

علاوه بر این، در زمانی که چنین چیزی امکان‌پذیر به نظر نمی‌رسید چه لزومی داشت که به وحشت درگیری‌های جهانی بپردازیم؟ در آن زمان، روسیه دچار فروپاشی شده پس از سقوط شوروی و چین فقیر وجود داشتند و دیگر هیچ قدرت بزرگی در برابر ایالات متحده وجود نداشت که بتواند با آن بجنگد. پژوهشگران در آن زمان درباره منسوخ شدن مقوله جنگ بزرگ بحث می‌کردند.

این تنها یک جنگ بزرگ نبود که گذرا به نظر می‌رسید. بنابراین، نیاز به پرداخت هر گونه هزینه قابل توجهی برای انتخاب‌های سیاست خارجی وجود داشت. از آنجایی که جنگ ویتنام جامعه آمریکا را متلاطم کرد رهبران برای مصون نگهداشتن مردم آمریکا از آسیب‌های هر درگیری بزرگ یا کوچکی اقداماتی را انجام دادند. نیروی هوایی اهداف را از ارتفاعات امن بمباران کرد. ظهور پهپاد‌ها امکان کشتن با کنترل از راه دور را فراهم کرد.

مرگ بیش از ۷ هزار نیروی نظامی امریکایی در جنگ‌های پس از رویداد ۱۱ سپتامبر و تلفاتی تقریبا چهار برابر آن بر اثر خودکشی، خانواده‌ها و جوامع را ویران کرد، اما برای ایجاد واکنشی به سبک ویتنام کافی نبود. به همین ترتیب، اگرچه جنگ‌ها ۸ تریلیون دلار هزینه داشته است، اما این هزینه‌های پرداخت شده در طول دهه‌ها پخش شده و به آینده انتقال یافت.

نگران نبودن در مورد اثرات جنگ‌ها مگر این که برای جنگیدن در آن نام‌نویسی کنید تقریبا به به حق اصلی آمریکایی بودن تبدیل شده بود. این حق تولد اکنون به پایان رسیده است. ایالات متحده در حال ورود به عصر رقابت شدید قدرت‌های بزرگ است که می‌تواند به جنگ متعارف یا هسته‌ای در مقیاس بزرگ تبدیل شود. وقت آن است که به پیامد آن فکر کنید.

همان طور که در استراتژی امنیت ملی جدید آمده «تهدید حاد» از جانب مسکو خواهد بود. «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه کنترل هزاران سلاح هسته‌ای را در اختیار دارد که برای نابودی چندین تمدن کافی هستند. از زمان حمله به اوکراین او تهدید کرده که از آن تسلیحات استفاده خواهد کرد.

پوتین می‌تواند با چند سناریو به این تهدید عمل کند: اگر نیرو‌های ایالات متحده یا ناتو به طور مستقیم وارد درگیری شوند، اگر به این باور برسد که حکومت‌اش در معرض تهدید قرار دارد و یا اگر نیرو‌های اوکراینی در آستانه بازپس گیری کریمه قرار بگیرند. هیچ کس دقیقا نمی‌داند چه چیزی می‌تواند کرملین را به استفاده از سلاح هسته‌ای وادار کند. با این وجود، بایدن اخیرا گفت که خطر آرماگدون (آخرالزمان) هسته‌ای به بالاترین میزان از زمان بحران موشکی کوبا به این سو رسیده است.

بایدن استفاده از زور برای دفاع از اوکراین را رد کرده است. دولت او یک هدف کاملا طراحی شده را دنبال می‌کند: به دنبال تقویت موقعیت اوکراین در میدان جنگ به منظور تقویت دست خود در مذاکرات صلح است. این هدف ایالات متحده را متعهد به تضمین پیروزی کامل اوکراین نمی‌کند.

با این وجود، موفقیت‌های اخیر ارتش اوکراین مفسران آمریکایی را بر آن داشته است تا حمایت خود را از کی یف تشدید کرده و صحبت از دیپلماسی را بیش‌تر به حاشیه برانند چرا که از دید آنان پوتین برای توقف کشتار هیچ گونه آمادگی‌ای از خود نشان نداده است.

اگر احتمال جنگ با روسیه برای قانع شدن وجود خطر کافی نباشد می‌توان اشاره کرد که روابط ایالات متحده با چین در حال سقوط آزاد است و دو قدرت پیشرو جهان را برای دهه‌های آینده آماده می‌کند.

علیرغم احتیاط بایدن نسبت به روسیه او در افزایش احتمال درگیری با چین نقش موثر دارد. او در مجموعه مصاحبه‌هایی تاکید کرده که ایالات متحده متعهد به دفاع از تایوان است (در واقع، تنها موظف به کمک تسلیحاتی به آن جزیره است) و متعهد شده که در صورت تهاجم چین، نیرو‌های آمریکایی را اعزام کند. این اظهارات مکرر احتمالا با هدف بازدارندگی چین با توجه به مانور‌های نظامی مکرر آن کشور در اطراف تایوان مطرح شده‌اند.

با این وجود، به ویژه همزمان با بازدید‌های سطح بالای نمایندگان کنگره از تایوان چنین دیدار‌هایی این خطر را به دنبال دارد که این پیام را به پکن ارسال نماید که ایالات متحده مایل است تایوان را برای همیشه از سرزمین اصلی جدا نگه دارد موضعی که تصور آن که دولت چین آن را بپذیرد دشوار است و احتمال هرگز آن را نخواهد پذیرفت.

به همان اندازه مهم، به نظر می‌رسد که بایدن می‌گوید دفاع از تایوان به قیمت جنگ با چین ارزش دارد. با این وجود، باید پرسید چنین جنگی چه پیامد‌هایی به دنبال خواهد داشت؟

مجموعه‌ای از سناریو‌های جنگی اخیر که توسط اندیشکده‌ها مطرح شده به ما کمک می‌کند که تصور کنیم جنگ احتمالی چگونه خواهد بود: نخست آن که جنگ احتمالی مدت زیادی به طول خواهد انجامید و جان بسیاری از انسان‌ها را خواهد گرفت. در اوایل جنگ چین انگیزه‌هایی برای انجام یک حمله گسترده با قابلیت حمله دوربرد بسیار توسعه یافته به منظور از کار انداختن تحرک نیرو‌های آمریکایی مستقر در اقیانوس آرام را خواهد داشت.

«مارک دی کلی» ژنرال نیروی هوایی می‌گوید که نیرو‌های چین «این گونه طراحی شده‌اند تا در ۳۰ ساعت اول نبرد تلفات بیش‌تری نسبت به آن چه در ۳۰ سال گذشته در خاورمیانه متحمل شده‌ایم» را بر نیرو‌های امریکایی تحمیل کنند.

مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی در گزارش خود اشاره کرده که ایالات متحده به سرعت دو ناو هواپیمابر را که هر یک دست کم ۵ هزار نفر و صد‌ها هواپیما را حمل می‌کنند از دست خواهد داد. در این سناریوی شبیه‌سازی شده از جنگ اشاره شده که مسلما یک آشفتگی خونین ایجاد خواهد شد و هر دو طرف ضرر‌های وحشتناکی را متحمل می‌شوند.

نکته دوم آن که هر یک از طرفین وسوسه خواهند شد تا جنگ را تشدید کنند. در تابستان سال جاری مرکز امنیت جدید آمریکا با شبیه‌سازی جنگ آن نبرد را با انفجار یک سلاح هسته‌ای چین در نزدیکی هاوایی به پایان رساند. شرکت کنندگان در نشست مربوط با این سناریوسازی نتیجه گرفتند که واشنگتن و پکن در چنین جنگی از خطوط قرمز کلیدی عبور می‌کنند، اما هیچ یک از طرفین حاضر به عقب نشینی نخواهند بود.

به طور خاص، در یک جنگ طولانی چین می‌تواند حملات سایبری را برای مختل کردن زیرساخت‌های حیاتی آمریکا انجام دهد و ممکن است از طریق آن برق یک شهر بزرگ را قطع کند خدمات اضطراری را مختل نماید یا سیستم ارتباطی را از کار بیاندازد.

پیامد‌های اقتصادی چنین جنگی به همان اندازه شدید خواهد بود. تهاجم چین به تایوان، که اکثر نیمه هادی‌های پیشرفته جهان را تولید می‌کند بدون توجه به واکنش واشنگتن به شدت به اقتصاد ایالات متحده و جهان آسیب می‌رساند. برای این منظور، ایالات متحده در تلاش است تا تولیدات نیمه هادی بیش‌تری را به خانه منتقل کند.

با این وجود، جنگ ایالات متحده و چین خطر خسارات فاجعه بار را به همراه خواهد داشت. پژوهشگران اندیشکده «رند» تخمین می‌زنند که یک درگیری یکساله باعث کاهش ۵ تا ۱۰ درصدی تولید ناخالص داخلی آمریکا می‌شود. در مقابل، اقتصاد ایالات متحده در سال ۲۰۰۹ میلادی در بدترین سال رکود بزرگ به میزان ۲.۶ درصد کاهش یافت.

افزایش قیمت گاز در اوایل جنگ اوکراین تنها پیش نمایشی از آن چیزی بود که ممکن است جنگ احتمالی میان امریکا و چین ایجاد کند. جنگ به معنای از دست رفتن میلیون‌ها شغل در امریکا و ویران شدن حقوق‌های بازنشستگی و افزایش قیمت‌ها و کمبود مسکن خواهد بود.

به طور خلاصه، جنگ با روسیه یا چین احتمالا ایالات متحده را در مقیاسی بی‌سابقه در حافظه زنده بیشتر شهروندان مجروح خواهد کرد. این به نوبه خود باعث ایجاد عدم اطمینان عمیق در مورد نحوه عملکرد سیستم سیاسی آمریکا می‌شود. در آن زمان باید پرسید زمانی که میلیون‌ها نفر از کار بیکار می‌شوند آیا دفاع از تایوان ارزش قربانی شدن امریکا را دارد؟ در آن زمان است که مردم امریکا و نمایندگان اراده خود را برای مبارزه بر سر سرزمین‌های دور از دست خواهند داد. در آن زمان شهروندان امریکایی خواهند پرسید که آیا رهبران ملی می‌توانند قاطعانه توضیح دهند که چرا ایالات متحده بهای سنگین جنگ جهانی سوم را می‌پردازد؟

این پرسش‌ها در طول یک درگیری مطرح می‌شوند در نتیجه، باید از قبل آن را مطرح کرد. حتی کسانی که فکر می‌کنند ایالات متحده باید برای اوکراین یا تایوان بجنگد علاقمند به آموزش مردم در مورد خطرات درگیری قدرت‌های بزرگ در عصر هسته‌ای و سایبری هستند.

به نظر می‌رسد فیلم انیمیشن ساخته در دهه ۱۹۵۰ میلادی که پیش‌تر به آن اشاره کردم نیازمند بازسازی‌ای قرن بیست و یکمی است. اکنون سند اطلاعات «انفجار هسته ی» وزارت امنیت داخلی حاوی توصیه‌های درستی است. برای مثال، در آن اشاره شده پس از عبور موج شوک شما ۱۰ دقیقه فرصت دارید تا پیش از رسیدن امواج رادیواکتیو پناهگاهی بیابید.

برای هر محکومیت اخلاقی اقدامات دشمنان آمریکایی‌ها باید ارزیابی‌ای صریح از هزینه‌های تلاش برای متوقف کردن آن اقدامات را بشنوند. واقعیت آن است که در صورت فقدان ارتقای آگاهی عمومی رهبران سیاسی در معرض خطر کسب بدترین نتیجه و آغاز جنگ جهانی قرار خواهند گرفت.

با بدتر شدن روابط بین الملل در سالیان اخیر منتقدان برتری جهانی ایالات متحده بار‌ها هشدار داده‌اند که جنگ سرد جدیدی در حال وقوع است. من نیز در زمره این افراد بوده ام. با این وجود، اشاره به جنگ سرد از برخی جهات واقعیت خطر موجود را کمرنگ می‌سازد. چنین اطمینانی وجود ندارد که روابط با روسیه و چین سرد باقی بماند. در طول جنگ سرد پیشین رهبران و شهروندان آمریکایی می‌دانستند که بقا اجتناب ناپذیر نیست.

خشونت جهانی تا پایان شگفت انگیز آن در سال ۱۹۸۹ میلادی مقصد بسیار محتمل رقابت ابرقدرت‌ها باقی ماند. امروز یکبار دیگر ایالات متحده بار اصلی مقابله با جاه طلبی‌های دولت‌های مسکو و پکن را بر عهده می‌گیرد. نخستین باری که امریکا این کار را انجام داد در سایه جنگ جهانی پیش‌تر رخ داده زندگی کرد. این بار نیز امریکا باید از آن تجربه درس‌هایی را بیاموزد.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین