
شاخص بهای خردهفروشی (بخوانید تورم) به اندازه یکدهمدرصد در ماه آوریل کاهش پیدا کرده است که البته اگر غذا و انرژی را از این شاخص جدا کنید، تورم صفردرصد بوده است و این تورم منفی با وجود سیاستهای به شدت انبساط پولی فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) و سیاستهای انبساطی مالی دولت (مخصوصا طرح 800میلیارددلاری بسته محرک اقتصادی) رخ داده است.
شاخص بهای خردهفروشی (بخوانید تورم) به اندازه یکدهمدرصد در ماه آوریل کاهش پیدا کرده است که البته اگر غذا و انرژی را از این شاخص جدا کنید، تورم صفردرصد بوده است و این تورم منفی با وجود سیاستهای به شدت انبساط پولی فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) و سیاستهای انبساطی مالی دولت (مخصوصا طرح 800میلیارددلاری بسته محرک اقتصادی) رخ داده است. پیامد این تورم منفی این است که فدرال رزرو سیاست انبساطی خود را با خیال راحت دنبال خواهد کرد.
اگر خیالی ناراحت است از بابت کافی نبودن دخالت فدرال رزرو است. فدرال رزرو به احتمال زیاد و به مدت نامعلومی نرخ بهره بین بانکی را در حد صفر نگه خواهد داشت. دولت آمریکا هم خواهد توانست با خیال راحت و حد اقل در میان مدت تمام پولی را که لازم دارد با بهره نسبتا پايین قرض بگیرد. البته تورم منفی به این معنی است که تهدید رکود پایان نیافته است و ممکن است که پیشرفتهای بهدست آمده اخیر در بخش اقتصاد آمریکا را از بین ببرد.
چرا تورم منفی و کاهش قیمتها رکود را بدتر میکند؟ یک دلیل ساده آن است که معمولا شرکتها تعهدات ثابتی دارند که باید برآورده کنند. از جمله این هزینههای ثابت حقوق پرسنل است. اگر قیمتها کاهش یابد، درآمد شرکتها کاهش مییابد در حالی که عمده هزینههایشان ثابت مانده است.
همین مساله باعث ورشکستگی یک عده از شرکتها میشود که این آخری باعث کاهش تقاضا برای کالاهای شرکتهای دیگر و در نتیجه کاهش بیشتر قیمتها میشود و این داستان و سیکل نامیمون میتواند مانند فیدبک مثبتی عمل کند که رکود را عمیقتر میکند.
دلیل دوم آن است که در زمان رکود و تورم منفی (که میتواند ناشی از رکود یا ناشی از بحران در بازار اعتبار باشد) نگهداشتن پول در حقیقت با پاداش همراه است؛ در حالی که سرمایهگذاری با ریسک بیشتری همراه میشود. به همین دلیل میل به سرمایهگذاری به شدت کاهش مییابد که این خود باعث عمیقتر شدن رکود میشود.
چند نکته:
نکته اول: تجربه دهه 1990 ژاپن و دهه 1930 در آمریکا نشان میدهد که مبارزه با تورم منفی بسیار سخت است.
نکته دوم: در اکثر مواقع و تقریبا در همه کشورها یک رابطه مثبت بسیار با معنی بین تورم و سیاستهای انبساطی پولی مشاهده میشود. به عبارت دیگر، با افزایش نقدینگی (بخوانید چاپ پول،گر چه این دو با هم متفاوتند) تورم افزایش مییابد. اما اقتصاد آمریکا در شرایط عادی نیست بلکه در شرایط شبیه به شرایط رکود بزرگ(depression) است. در ایران، به طور مثال، رابطه بین افزایش حجم نقدینگی و تورم، رابطهای نزدیک است.
نکته سوم: لعن تورم منفی به معنی ستایش تورم مثبت نیست. اقتصاددانان تورمی بین 1 تا 3درصد را تورمی مطلوب میدانند. گر چه اخیرا اقتصاددان معروفی به نام بلنچارد که عضو صندوق بینالمللی پول هم هست، پیشنهاد کرده است که برای مقابله با بحران اخیر، کشورهای جهان بایستی تورمی در حدود 4درصد را هدف خود قرار دهند. تورم دورقمی که ایران در چند دهه اخیر تجربه کرده است بدون شک یکی از مهمترین موانع افزایش رشد اقتصادی و عامل تخصیص منابع به صورت اتفاقی بوده است.