رضاشاه از سال ۱۳۰۹ شالوده استبداد خود را محکم کرد و دیگر با کمک زور و فشار سیاستهای خود را در عرصه فرهنگ و سیاست و اجتماع پیش میبرد. او شیفته تجدد، آتاتورک و غرب بود.
روزنامه هفت صبح، در ادامه نوشت: اجبار او برای استفاده از کلاه پهلوی و جمع کردن بقیه انواع کلاههای بومی و محلی که برخی از آنها واقعا زیبا و جذاب بودند و سپس اصرار بر استفاده از کلاهشاپو و همینطور منع کردن زنان از چادر و برقع نشانههای این فشار بیمحابا برای تجدد بودند که با روشی کاملا مستبدانه و با استفاده از زور اجرایی شدند.
او در مقابل طیف مذهبی و علما روشی کاملا هجومی در پیش گرفته بود و در مسئله زنان و همینطور پوشش مردان، چالشهای بزرگی را برای روحانیت به وجود آورده بود که مهمترین نتیجهاش فاجعه گوهرشاد بود. اصرار بر کنسرتهای خوانندگان زن از بزرگترین چالشهای این ماجرا بود. معمار اصلی این اتفاق تیمورتاش بود.
وزیر دربار که بعدها مورد غضب قرار گرفت و توسط رضاشاه اعدام شد، اما هرچه بود، او بود که کنسرتهای قمرالملوک وزیری، خواننده متولد ۱۲۸۴ و اهل تاکستان قزوین را در تهران و در سالن گراند هتل پشتیبانی میکرد و رضاشاه را نیز برای شنیدن و دیدن به آنجا میبرد. قمرالملوک قبل از ۲۰ سالگی در تهران کنسرت داد و در بین طبقه مرفه بسیار محبوب شد.
توسعه صنعت گرامافون به تدریج صدای قمرالملوک را نیز ثبت و فراگیر کرد و خریدن صفحات گرامافون ترانههایش به نشانههای روشنفکری در آن دوران بدل شد. او با پشتیبانی تیمورتاش در همدان و مشهد هم کنسرت برگزار کرد و بعدها در دوران تاسیس رادیو تهران در سال ۱۳۱۹ مخاطبان انبوهتری پیدا کرد. او دوبار ازدواج کرد و هر دوبار ناموفق بود و در سال ۱۳۳۸ و در ۵۶ سالگی بر اثر سکته مغزی درگذشت.
اما پشتیبانی رضاشاه از خوانندگی زنان که برخلاف خواستههای آشکار طبقه مذهبی و روحانیت بود موجب شد تا ملوک ضرابی (متولد ۱۲۸۶ کاشان)، ایرانالدوله هلن، اخترخانم و روحانگیز (متولد ۱۲۸۳ شیراز) هم به جرگه خوانندگان زن اضافه شوند و بعدها در دوران رادیو به چهرههای محبوبی بدل شوند. جالب اینجاست که ملوک ضرابی تا سال ۱۳۷۳ زنده بود و در ۱۰۷ سالگی در تهران درگذشت.
پس از عزل رضاشاه در شهریور ۲۰ و نخستوزیری محمدعلی فروغی و در زمان گذار تاج پهلویها به محمدرضای ۲۳ ساله، حکومت مجبور شد که با روحانیت و طبقه مذهبی آشتیجویانه برخورد کند. در مهر ۱۳۲۰؛ یعنی یک ماه پس از عزل رضاشاه، آیتالله کاشانی با نامهای خشمگینانه به فروغی از او خواست که قانون منع حجاب را براندازد. آیتالله طباطباییقمی هم که در نجف مستقر بود، چندی بعد نامهای شدیداللحن برای حکومت نوشت و خواهان لغو قانون منع حجاب شد.
در واقعیت هم پس از رویکارآمدن محمدرضا، گروهی از زنان در مخالفت با کشف حجاب، در معابر عمومی با چادر ظاهر شدند و مأموران حکومتی هم علیرغم وجود قانون کشف حجاب چندان که باید با آنها مقابله نمیکردند. بالاخره در ۱۰ دی ۱۳۲۲، سیاست ممنوعیت حجاب از اولویتهای حکومت پهلوی خارج شد.
پهلوی دوم در کتاب «ماموریت برای وطنم» که در سال ۱۳۴۱ نوشته شده است، با وجود تایید رویکرد پهلوی اول، از روش رضاخان تبری میجوید و میگوید: «مسئله کشف حجاب نمونهای از اقدامات اصلاحی پدرم بود و همین که پدرم از ایران خارج شد، در اثر پاشیدگی اوضاع در دوران جنگ، بعضی از زنان مجددا به وضع اول خود برگشتند و از مقررات مربوط به کشف حجاب عدول کردند….
ولی من و دولت من از این تخطی چشمپوشی کردیم و ترجیح دادیم که این مسئله را به سیر طبیعی خود واگذاریم و برای اجرای آن به اعمال زور متوسل نشویم. امروز در شهرها و قصبات ایران زنان با حجاب دیده میشوند، ولی روزبهروز از عده این زنان میکاهد و به تدریج از میان میرود.»
در ایام پس از شهریور ۲۰، برخلاف دوره پیش از کشف حجاب که زنان چادر و روبنده مشکی میپوشیدند، از این زمان به بعد استفاده از چادر رنگی بیشتر متداول شد و البته برخی از زنان بهخصوص در طبقات مرفه بر ادامه سبک پوشش فرنگی خود پافشاری میکردند. بههرحال رادیو، ترانهها و همینطور حضور سینما، کار را برای طیف مذهبی سختتر کرده بود.
در فضای باز ایجادشده در دهه ۲۰ مذهبیون در تلاش بودند که با این مظاهر سبک زندگی غربی به شکل جدیتری برخورد کنند و در تمام دوران نهضت ملی شدن نفت، خواستههای فرهنگی و اجتماعی مذهبیون از آیتالله کاشانی تا طیف نوابصفوی جزو مطالباتشان اعلام میشد.
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد .