bato-adv
کد خبر: ۴۲۱۶۷۷

اعترافات عامل جنایت مسلحانه در مسعودیه

اعترافات عامل جنایت مسلحانه در مسعودیه
حدود یک ساعت قبل از تیراندازی آن فامیل‌مان که فراری است، سراغ من و برادرم آمد و ماجرا را برایمان تعریف کرد. ما آن موقع ورامین بودیم و بعد راه افتادیم و به سمت افسریه رفتیم. حدود ساعت هشت بود که به آنجا رسیدیم. چنددقیقه‌ای سر کوچه بودیم و بعد آن دوستمان که فراری است پیاده شد و رفت شیشه‌های مغازه را شکست. بعد از آن آن‌هایی که در قهوه‌خانه بودند شیشه دلستر و شیشه قلیان به سمت او پرتاب کردند. سپس من و برادرم که راننده بود، با ماشین به سمت قهوه‌خانه رفتیم. برادرم می‌راند و من هم تیراندازی می‌کردم؛ بعد هم دوباره دور زدیم و فرار کردیم.
تاریخ انتشار: ۰۰:۴۶ - ۲۷ آذر ۱۳۹۸

دو نفر از عاملان تیراندازی در مسعودیه تهران که با شلیک به یک قهوه‌خانه مردی رهگذر را کشته و دو نفر را زخمی کردند دستگیر شدند و در بازجویی اولیه دلیل این تیراندازی مرگ‌بار را فحاشی فردی که گمان می‌کردند در قهوه‌خانه است، عنوان کردند.

متهمان دستگیرشده دو برادر هستد که یکی از آن‌ها اسلحه در دست داشت و دیگری راننده بود. برادر بزرگ‌تر که عامل تیراندازی است، می‌گوید به خواست یکی از اقوامشان که در حال حاضر فراری است تصمیم به این کار گرفت و فقط یک ساعت قبل از عملی‌کردن نقشه‌شان در جریان موضوع قرار گرفت و راضی به این کار شد. در ادامه گفتگو با این متهم را می‌خوانید:

‌چرا تصمیم به این کار گرفتید؟
فردی به نام علی به یکی از اقوام ما به نام طیب که رفقایش سه، چهار ماه پیش او را کشته بودند فحاشی کرده بود. حتی به کفنش فحش داده بود و در اینستاگرام استوری کرده بود.

‌یعنی شما به حمایت آن دوستتان دست به این کار زدید؟! آیا پولی هم به شما داد؟
نه. پول کجا بود! ما فقط به خاطر رفاقت این کار را کردیم. آن فردی که علی به او فحش داده بود، یکی از فامیل‌های ما و از هم‌طایفه‌ای‌های ما بود؛ به همین خاطر قبول کردیم این کار را انجام دهیم.

‌چطور شد نقشه این کار را کشیدید؟!
یک ساعت قبل از اینکه بخواهیم این کار را بکنیم، فامیلمان که فراری است، پیش من و برادرم آمد و ماجرای فحاشی به طیب را تعریف کرد، من و برادرم هم قبول کردیم که با او برویم و انتقام بگیریم.

‌خودت علی را می‌شناختی؟!
نه خیلی. فقط می‌دانستم ساکن افسریه است و یک ساعت قبل از حادثه فامیلمان گفت: با او اختلاف دارد. باعث همه بدبختی‌ها و این دردسر‌ها اوست که به رفیق ما و کفنش فحش داد. خود آن خدابیامرز را هم بی‌دلیل کشتند.

ماجرای قتل طیب چه بود؟
آن مرحوم حدودا ۳۲ساله بود و رفقای علی حدود پنج ماه پیش ۲۰نفری سرش ریخته و ۷۰ ضربه قمه و ۲۰ گلوله به او زده بودند. بعد هم که علی شروع به فحاشی کرد؛ برای همین تصمیم به انتقام گرفتیم.

انگیزه آن قتل چه بود؟
به خاطر دشمنی، نمی‌دانم سر چه چیزی. زورشان به طیب نمی‌رسید. خیلی آدم خوبی بود. همه قلبا دوستش داشتند و این‌ها به او حسودی می‌کردند. علی هم به او فحش داد که ما این کار را کردیم.

‌خبر داری بعد از تیراندازی شما چه اتفاقی افتاد؟ می‌دانی یک راننده رهگذر کشته شد؟‌
نمی‌خواستیم آن بنده خدای بی‌گناه را بکشیم. واقعا نمی‌خواستیم دیگران بی‌دلیل تیر بخورند.

‌تعریف کن که چطور تصمیم گرفتید به محل حادثه بروید و چطور این کار را کردید؟
حدود یک ساعت قبل از تیراندازی آن فامیل‌مان که فراری است، سراغ من و برادرم آمد و ماجرا را برایمان تعریف کرد. ما آن موقع ورامین بودیم و بعد راه افتادیم و به سمت افسریه رفتیم. حدود ساعت هشت بود که به آنجا رسیدیم. چنددقیقه‌ای سر کوچه بودیم و بعد آن دوستمان که فراری است پیاده شد و رفت شیشه‌های مغازه را شکست. بعد از آن آن‌هایی که در قهوه‌خانه بودند شیشه دلستر و شیشه قلیان به سمت او پرتاب کردند. سپس من و برادرم که راننده بود، با ماشین به سمت قهوه‌خانه رفتیم. برادرم می‌راند و من هم تیراندازی می‌کردم؛ بعد هم دوباره دور زدیم و فرار کردیم.

چرا به یک پسربچه تیراندازی کردید؟
ما نمی‌خواستیم بقیه تیر بخورند، آن پسر اشتباهی تیر خورد. حتی یک نفر هم اشتباهی کشته شد. خیابان شلوغ شد و ما برای اینکه بتوانیم فرار کنیم مجبور بودیم تیراندازی کنیم تا کسی جلو نیاید.

‌یعنی نمی‌خواستید راننده‌ای را که در این حادثه کشته شد، به قتل برسانید؟
نه نمی‌خواستم بزنم، اما فکر کردم می‌خواهد راه ما را ببندد؛ برای همین به او شلیک کردم و بعد هم فرار کردیم.

کل ماجرا چقدر طول کشید؟ چقدر تیراندازی کردید؟
کل مدتی که ما آنجا بودیم، از اول که سر کوچه منتظر بودیم تا وقتی که از کوچه بیرون آمدیم ۱۰ دقیقه طول کشید و ماجرای تیراندازی هم چهار، پنچ دقیقه بود.

شما که نمی‌خواستید فرد دیگری غیر از علی را بزنید، چرا به این شکل و شیوه اقدام کردید؟
به ما گفته بودند آنجا پاتوقش است، من نمی‌دانم چه کسی این را گفته بود، اما فامیل ما گفته بود آمارش را گرفته و پاتوقش آنجاست. اصلا در جریان جزئیات دیگر ماجرا که ممکن است چه اتفاقی بیفتد، نبودم. من مست بودم و فامیلمان گفت: بیا، من هم رفتم.

در مورد خودت بگو؛ شغلت چیست؟ ازدواج کرده‌ای؟ سابقه داری؟
قصابی می‌کنم، یک سابقه شرب مشروب الکلی دارم، تازه می‌خواستم عروسی کنم و تا سیکل درس خوانده‌ام.

‌هر کدام از شما چه نقشی در ماجرا داشتید؟
برادرم راننده بود، فامیل فراری‌مان قمه دستش بود و من اسلحه کلاشنیکف داشتم.

‌بعد از تیراندازی چه کردید؟
به پاکدشت رفتیم.

‌آیا متوجه شدید که یک نفر بر اثر تیراندازی شما کشته شده است؟
نه نمی‌دانستیم کسی کشته شده است.

مگر در کانال‌ها و شبکه‌های اجتماعی خبر را دنبال نمی‌کردی؟
نه گوشی من معمولی است و پول ندارم گوشی اینترنت‌دار بخرم.

bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۱ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
پول گوشي نداره ولي پول اسلحه داره!
ناشناس
Latvia
۰۹:۱۸ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
خریت خریت وخریت! چه چیز دیگری میشود گفت ؟؟!!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۲ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
طایفه سیلاخوری!!
مملکت پره این اراذله
رضا
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۰۷ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
قوم و قبيله و طايفه و ايل و...
حماقت در اين نوع تفكر موج مي زند.
ناشناس
Canada
۰۱:۳۳ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
یارو رسما خلاصه از عقل
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۵