اینکه حمله ترکیه به کردهای سوریه، میان اکثریّت مردم ترکیه طرفدار دارد خود گواهی است بر پیگیریِ گفتمانِ شکستخوردهی خودگردانی و فدرالیزم در آن نوعی از اقتصاد سیاسی که کردها آن را برای سالیان طولانی در عراق و سوریه آزموده و هربار ناکام مانده اند. کردها میتوانند برای جلوگیری از جاهطلبیهای استعماری با هر عنوانی، در ترکیه سوریه و عراق، جای تاکید بر گفتمان طردکنندهی خودمختاری به گفتمان یکپارچگی گذر کنند. مفاهیم مدرنی همچون "دموکراسی مستقیم" "برابری جنسیّتی" و مضامینی از این دست در کنج انزوا واقعبینانه نبوده و جوابگوی ادارهی امور مملکتی نیست.
فرارو- آرمان شهرکی؛ بدفهمیها در ایران بسیار است لذا ذکر این نکته در ابتدای این نوشته ضروری است که نویسنده با حملهی اردوغان به سوریه مخالف است و آن را نوعی جاهطلبیِ استعماری نوین میداند. هنوز مرکّبِ فرمان اردوغان خشک نشده بود که سیل آوارگان از شمال سوریه بر سر دیگر مناطق آوار شد. جنگ یعنی این یعنی آوارگی و دربهدری و مرگ. از همین سبب هم بود که آنچنانکه از بسیاری کشورها انتظار میرفت یا محکوم کردند یا با اندکی تخفیف، ابراز نگرانی. لیکن مدّعای اصلی نوشتار ساده است خیلی ساده: کردها هم مقصّرند. مهمترین تقصیر آنها این است: عدم جذب در حاکمیّتهای ملّی برای رسیدن به یکپارچگیintegration. وضع کردها در عراق در سوریه و در ترکیه از یکسو و در ایران از سوی دیگر، بهترین دلیل این مدّعاست.
اوّل: عراق
کردها در عراق حاکمیّتی خودمختار تشکیل دادهاند؛ حاکمیّتی که گو اینکه از منافع سرشار نفت عراق در کرکوک و اربیل بهره میبرد لیکن بی میل به استقلال تماموعیار و مجزّاشدن سرزمینی از عراق نیست. "اقلیم خودمختار" پس از سرنگونی صدّام باید طی روالی منطقی به سرزمین اصلی بازمیگشت و حاکمیّت دولت مرکزیِ عراق را میپذیرفت؛ خودمختاری آنها به بهای توسعهی ناشی از پول نفتی به دست آمده که از زمینِ "عراق" بیرون میآید نه "اقلیم خودمختار کردستان".
آنها جای بازگشت به حاکمیّت ملی، همهپرسیِ استقلال راه انداختند که در کشاکشِ ناشی از شکاف مهلک میان طالبانیها و بارزانیها، جز آه و افسوس و پشیمانی برای کردها چیزی در چنته نداشت. دشمن همیشگی و اصلی کردها همین چنددستهگیهای درونی است نه ترکیه یا سوریه یا داعش. اینکه روزگاری صدّام کردها را برای ایجاد منطقهی حائل به شمال شرق کوچانده و ظلمهای بیحسابِ دیگر ی روا داشته؛ دلیلی برای خودمختاری کنونی و سهمخواهی از نفتی که به تمامی ملّت عراق تعلّق دارد نیست.
نفت اربیل و کرکوک سهم تمامی ملّت عراق است؛ ملّتی که مطالبهی اصلیش در روزگار کنونی، رفع بیکاری، کسب رفاه و داشتنِ خدمات شهری است. فاصلهی عظیم میان توسعه در اقلیم خودمختار و سایر مناطق عراق مشهود است. این به هیچعنوان منطقی اخلاقی و منصفانه نیست. آیا تولید روزانه 400 هزار بشکهای نفت اربیل تحویل بغدادِ مستاصل میشود؟ اقلیم خودمختار سالیانه بیش از 8 میلیارد دلار با ترکیه مبادلات تجاری دارد همان حکومتی که کردها را تروریست خطاب میکند؟ حال سوال اینجاست که سیاستورزی در اقلیم خودمختار چگونه است و چرا این حکومتِ خودخوانده هیچ کمکی به همکیشان و همنژادان خود در سوریه نمیکند.
دوّم: سوریه
در سوریه نیز پاشنهی آشیل فرهنگ سیاسی کردها، کار دست آنها داده: آنها در 2013، اعلام "خودگردانی" کردهاند. اگر در عراق، خودمختاری و خودگردانی بر پایهی قبضهی میادین نفت اربیل و کرکوک برپا مانده؛ در سوریه امّا معلوم نیست که عایدیِ کردهای سوریه از خودگردانی چیست و چرا خودمختاری و خودگردانی برای کردها چه در ترکیه چه در سوریه و چه عراق اینقدر جذّاب است؟! خودگردانی کردهای سوریه هیچگاه از سوی دمشق به رسمیّت شناخته نشد.
آنها – سوای هرگونه اظهارنظری در خصوص سیاستها و عملکردهای دولت مستقر در دمشق- در اعتراضات و جنگ علیه بشار اسد نقشی فعّال داشتهاند حال از او برای مقابله با ترکها و در شرایطی که از سوی کعبهی آمال فرهنگی و سیاسی خود یعنی آمریکا، کنار زده شدهاند؛ مدد میطلبند. کردها حتّی نام احزاب و دستهجات متنوّع خود را بر اساس ارزشهای آمریکایی تعیین میکنند. آنها و رهبرانشان از خود نمیپرسند که "اتّحادیه ی دموکراتیک" دقیقا به چه معناست یک پا در ادبیات چپ و پای دیگر در راستِ کنسرواتیوِ سوداگر.
در سوریه نیز، کردها برای تثبیت مسایل هویّتی، مثلا آموزش زبان کردی یا تاسیس چیزی پادرهوا و بیاساس همچون فدراسیون شمال سوریه، بهای سنگینی پرداختهاند؛ بهایی که به طرد آنها از سوی حاکمیّت ملی منجر شده طردی که خود نام خودگردانی برآن نهادهاند. پارادایم توسعهای کردهای سوریه نیز به تبعیت از کردها در عراق، بازتولیدِ توهّماتی همچون استقلال، خودمختاری، فدراسیون، شبهخودمختاری، و چیزهایی از این دست است که از فرط تکرار به چیزی مبتذل و از فرط شکست به دارویی مهلک بدل شده. آنها باید منابع سرشار نفتوگاز و کشاورزی در کردستان سوریه را با مشارکت فعّال در نظام سیاسی برخاسته از حاکمیّت ملّی سوریه و ذیل چترِ نه شوونیزم که ملّیگرایی، صرف رفاه و توسعهی مردم کرده و از تاکیدات بیش از حد بر مسایل هویّتی که جز رنج و عذاب برایشان تحفهای نداشته دست شویند.
حزب اتّحاد دموکراتیک، و شاخهی نظامیاش، ی پ گ باید از برادر بزرگ خود پ ک ک مستقل میشد و منافع ملّی را در ارجحیّت قرار میداد؛ سیاستی که به دلیل کرنش همیشگی در برابر موهومات ایدئولوژیکی و ژئوپولتیکی مقدرو نشد. اختلاف درونی طالبانی-بارزانی در عراق به اختلاف مهلک داخلی میان کردهای وابسته به حزب اتّحاد دموکراتیک و سایر گروههای کُرد و دستهجات متعددِ دیگر در سوریه شبیه است. کردها همه جا از چنددستگی میان خود رنج میبرند و همین انشقاق به تضعیف قوای مدیریّتی و چانهزنی آنها با حاکمیّت ملی و لذا فرایند طرد آنها دامن زده است.
پس از تجاوز اخیر ترکیه به شمال سوریه، نیروهای ارتش سوریه پس از توافقی نیمبند با کُردها وارد تلالبیض میشوند؛ مردی کُرد که عکسی از بشار اسد را به دوربین نشان میدهد جلو میآید و می گوید که سالهاست این عکس را در کنج خانه مخفی داشته و حالا جرات کرده رونماییاش کند. آن عکس در زمان حاکمیّت ی پ گ نیز از انظار نهان بوده.
سوّم: ترکیه
در ترکیه نیز حالوروز کردها به دلیل حمایت توامانِ صریح و تلویحی آنها از پ ک ک اسفبار است. پرسش اینجاست که رهاورد تفکرات عبدالله اوجالان چه در قالب حزب کارگران کردستان و چه کنگره ی آزادی و دموکراسی کردستان چه بوده؟ اوجالان سوای یک نماد بودن، چه تاثیر محسوسی در زندگی کردهای ترکیه داشته؟ از این منظر، و تا پیش از کودتای 2016، حزب عدالت و توسعه نمونهی مسلّمی از یک دولت توسعهگرا بود و تاثیرات شگرفی در پیشبرد بهداشت عمومی و اقتصاد ترکیه برجای گذاشت.
آیا کردها در این فعّالیّتهای اقتصادی پیشروانه شریک شدند؟ حزب عدالت و توسعه، توانست با شکست هیمنهی ارتش و آن سکولاریزم کذاییِ زورکیاش، بسیاری از طبقات و اقشار مذهبیِ ترکیه را به مشارکت فعّال در توسعهی اقتصادی سیاسی و فرهنگی کشور ترغیب نماید. حال، زن محجّبهی ترک هم می توانست و میتواند در کنار گردشگر روس، با اعتماد به نفس، در سواحل ترکیه قدم بزند و ریشخند نشود. لیکن سیاستهای دیکتاتورمابانهی اردوغان پس از کودتای نافرجام 2016 داستان دیگری است. بگیروببندهای بی حسابوکتاب با اتّهامات واهی و بیاساس. همین چند روز پیش دهها تن، تنها به جرمِ – این چه جور جرمی است خدا میداند- انتقاد از حمله به سوریه دستگیر شدهاند. این چیزها در سالهای نخست قدرتگیریِ عدالت و توسعه به هیچ عنوان سابقه نداشت. قبضهی قدرت در شهرداری استانبول بهترین فرصت برای کردها برای فراموشیِ یکبار برای همیشهی اوجالان، شراکت سیاسی با ترکها و جذب در حاکمیّت ملی است.
اینکه حمله ی ترکیه به کردهای سوریه، میان اکثریّت مردم ترکیه طرفدار دارد خود گواهی است بر پیگیریِ گفتمانِ شکستخوردهی خودگردانی و فدرالیزم در آن نوعی از اقتصاد سیاسی که کردها آن را برای سالیان طولانی در عراق و سوریه آزموده و هربار ناکام مانده اند. کردها میتوانند برای جلوگیری از جاهطلبیهای استعماری با هر عنوانی، در ترکیه سوریه و عراق، جای تاکید بر گفتمان طردکنندهی خودمختاری به گفتمان یکپارچگی گذر کنند. مفاهیم مدرنی همچون "دموکراسی مستقیم" "برابری جنسیّتی" و مضامینی از این دست در کنج انزوا واقعبینانه نبوده و جوابگوی ادارهی امور مملکتی نیست. بارزانی یپگ و پکک باید به اسپانیا نگاه کنند به کاتالونیا (آنها با آن تنعّمِ مالی و اقتصادی) و به سرنوشت واگراییِ سیاسی و قومیّتی آن منطقه که در نهایت محکوم به شکست شد. به زندان افتادنِ اوریول جونکرس لزوما به معنای محق بودن یا مظلومیّتاش نیست.
کردها به برکزیت نگاه کنند و به محکومیتِ جهانیاش. مسایلی همچون دموکراسی و برابری با رونوشت برداشتن از متون دانشگاهی و درج آن در بیانیههای حزبی حلّوفصل نمیشود. فرهنگ، پدیدهای تقلیدی و یکشبه نیست.
تصور کردها از دموکراسی انگار نوعی از تجمعات مردی در مجامع عمومی ماهیانهی دولت-شهر آتن باستان است. چنین چیزی نوعی آرمانگراییِ بیسروته و بی اساس است. با تنگِهمزدنِ ایدهها سوای تحلیل و تطبیق آنها با بستر تاریخیشان نمیتوان به جایی رسید. این چه نوعی از فرهنگ دموکراتیک و مدنیّتی است که شما را به زندگیِ چریکی وادار می کند؟ آنها باید به فرجام سیاست چریکیِ گروههایی همچون فارک و زاپاتیستا در کلمبیا و مکزیک نیک بنگرند و از آن درس بیاموزند.
و در نهایت ایران:
نه اینکه هنر نزد ایرانیان باشد و بس، لیکن الگوی همزیستی مسالمتآمیز کردها در ایران با سایر اقوام میتواند الگویی باشد برای کردها در ترکیه سوریه و عراق. مشکل کردها در ایران همان مشکل سایر اقوام است یعنی مشکل توسعهنیافتهگی در برخی از استانهای کشور. این در حالی است که مثلا یکی از استانهای کردنشین، کرمانشاه، با هیچ متر ومعیاری جزءِ استانهای محروم یا کمترتوسعهیافته نیست. در ایران "مسالهی کرد" نداریم. آنها در فرهنگ، سیاست و اقتصاد ملّی جذب شده و سوای مسالهی کولبری که نیازمند توجه علمی دقیق و حسابشده برای حلّوفصل آن است چالش دیگری ندارند. کردها در بیجار در ارومیه در سنندج زیستی دارند مسالتآمیز با سایر اقوام و در کمال آرامش. این برخاسته از فرهنگ تسامح ِریشهدار در این کشور و عشق به وطن است؛ به وطن نه به خاک نه به خون و نه به نژاد. پارادایم فرهنگی و توسعهای کردها در ایران، برخلاف پارادایمهای مسلّط در ترکیه سوریه و عراق، بر محوریّت یکپارچگی است نه خودمختاری و این کلید زیستی عادلانه و با ثبات و بالنسبه مرّفه است.
اردوغان نام کوهی یا کوهستانی را برای تحقیر و تخفیف کردها سر زبانها انداخته این نشان از فکر مسموم و منسوخ او دارد؛ لیکن اگر جماعتهای پراکندهی کرد در کشورهای ترکیه سوریه و عراق به همین شکل ادامه داده و با محوریّت ارزشهای آمریکایی سعی در رسیدن به خودگردانی و چیزهایی از این دست داشته باشند؛ رفیقی جز کوهستان نخواهند یافت و داشت. کوهستان گرچه نماد صلابت است ولی از حیث واقع، مکانی است سرد تاریک و خوفناک که بایستی رها و ترکش کرد برای همیشه.