فرارو- اینکه دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا به زودی چهارمین مشاور امنیت ملی خود را در کمتر از سه سال اخیر خواهد داشت، حاکی از این است که دولت وی از معنا و محتوایِ استراتژیکی که سیاست خارجی و امنیتی رئیس جمهور ترامپ را بازتاب دهد، تهی است. وقتی سیاست به جای آنکه بازتاب دهنده چهارچوبی برای اجرای یک دیدگاه منسجم در مورد جایگاه آمریکا در جهان باشد، تبدیل به ابزاری برای جلب تشویق و هلهله و تقویت پایگاه داخلی می شود، دیگر نمی توان انتظار داشت که دیدگاه رئیس جمهور و افرادی که برای بدست گرفتن مناصب مهم انتخاب می شوند، لزوما یکسان باشد. در واقع، این امر(عدم تطابق دیدگاه های رئیس جمهور و کاندیداهای بکارگیری در مناصب دولتی) دیگر به مثابه بخشی از فرآینده بکارگیری افراد نخواهد بود.
به گزارش فرارو به نقل از نشنال اینترست*، افرادی که ترامپ به کار می گمارد، دستاوردی شبیه آنچه جلسه ریچارد نیکسون رئیس جمهور سابق آمریکا و هنری کسینجر وزیر خارجه سابق این کشور به بار آورد، با خود به همراه نداشته اند. جلسه نیکسون و کسینجر که پس از پیروزی نیکسون در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1968 در هتل پیر انجام گرفت این امر را مسجل کرد که رئیس جمهورِ منتخب و هنری کسینجر که استاد دانشگاه هاروارد بود، دیدگاهی مشترک که مبتنی بر واقع گرایی بود را در موضوعاتی نظیر اینکه ساز و کار جهان چگونه است و همچنین جایگاه آمریکا در جهان آن زمان چگونه بود، داشتند.
انتخاب جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا در واقع واکنشی مستقیم به نیازها و محرک های مختلفی بود که در عرصه سیاسی آمریکا مطرح بودند. مایکل فلین به وضوح از فرصت کافی برای نشان دادن خود محروم بود و به درستی مورد آزمایش قرار نگرفت. اچ آر مک مستر برای پوشیدن یونیفرم نظامی(بدون باروبنه فلین)، از جذابیت برخوردار بود. با این حال، ترامپ با سیاست های خود، وی را خسته کرد. مک مستر به رئیس خود یادآوری می کرد که سازوکار جهان چگونه است. مک مستر این کار را با علمِ به این نکته انجام می داد که گاه این رفتار او با شعارهای ترامپ همخوانی نداشت. با این همه، انتخاب جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی ترامپ، از دید بسیاری از افراد به مثابه عجیب ترین کاری بود که ترامپ می توانست انجام دهد زیرا دیدگاه های تند و جنگ طلبانه بولتون، با لفاطی های کارزار انتخاباتی ترامپ که بر این نکته تاکید می کرد که آمریکا باید از هرگونه جنگی فاصله بگیرد، کاملا تناقض داشت. اما بولتون نمودی از فراست و زرنگی بوروکراتیک در ساختار سیاسی آمریکا بود که توانست از جایگاه نومحافظه کاران تندرو در چهارچوب حزب جمهوری خواه(حزب دونالد ترامپ) استفاده کند و به سمتِ مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا منصوب شود.
بزرگترین و مهمترین عاملی که به بولتون در رسیدن به سمتِ مشاور امنیت ملی آمریکا کمک کرد، شلدون ادلسون بود. ادلسون به دلیل قدرت اقتصادی و همچنین قدرت سیاسی خود، نفوذ قابل توجهی بر سیاست های ترامپ دارد. از جمله سیاست هایی که تاکنون بیش از همه برای ادلسون از اهمیت برخوردار بوده اند می توان به مواردی نظیر انعقاد توافق با اسرائیل و یا اتخاذ رویه هایی اشاره کرد که برای حکومت راست گرای اسرائیل از اهمیت برخور دارند. ادلسون و بولتون هر دو به صراحت از بمباران ایران حمایت کرده اند. این اعلام حمایت از جانب آن ها در واقع همان چیزی است که حکومت تندرو اسرائیل به ریاست بنیامین نتانیاهو، بارها و بارها آن را بر علیه ایران اعلام کرده است. اتخاذ رویکردهایی از این نوع موجب شد تا وی تبدیل به بهترین گزینه برای فردی نظیر شلدون ادلسون برای تصدی پست مشاور امنیت ملی آمریکا شود.
احتمالا تصادفی نیست که اخراج جان بولتون، اندکی پس از مشاجره شدید و عریان میان ادلسون(و همسرش مریام که یک شهروند اسرائیلی-آمریکایی است) و نتانیاهو اتفاق افتاد. این اختلاف که در جریان تحقیقات مرتبط با ادعاهای فساد بر علیه بنیامین نتانیاهو ظاهر شد و آشکارا موجب شده تا نتانیاهو رویه های تهاجمی را با هدف هدایتِ تحریریه پایگاه خبری "اسرائیل هایوم" که در تملک ادلسون است را در پیش گیرد، نمودی از شکاف عمیق و خیره کننده در روابط نزدیک سیاسی و اقتصادی میان ادلسون ها و نتانیاهو است. احتمالا ترامپ فکر می کند که با این شکافِ ایجاد شده، او همچنان و علی رغم اخراج گزینه محبوب ادلسون یعنی جان بولتون، همچنان از پایگاه حمایتی خود در اسرائیل برخوردار است.
از جمله مهمترین مولفه هایی که در تصمیم ترامپ مبنی بر اخراج جان بولتون نقش داشته این بود که وی به این درک رسید که بولتون به دنبال نابود کردن توافقاتی است که ترامپ سعی در انعقاد آن ها دارد. این نقش مخرب بولتون در موارد زیادی خود را نشان داده است. به طور مثال می توان به کره شمالی اشاره کرد. جایی که جان بولتون نقش مخرب خود در قبال این کشور را زمانی که معاون وزیر خارجه در دولت جرج بوش پسر بود آغاز کرد. بولتون در آن زمان هر چه در توان داشت برای نابودن کردن چهارچوب توافق شده ای که پیش از روی کار آمدن وی، برای مقابله با برنامه هسته ای کره شمالی به دست آمده بود، به کار بست. طبق برخی گزارش ها، ترامپ پیش از این، جان بولتون را از کنش ورزی بیشتر در مواجهه با مساله کره شمالی کنار گذاشته بود. رئیس جمهور ترامپ همچنین تا حدی بولتون را در مواجهه با موضوع افغانستان و دستیابی به توافق صلح با طالبان نیز کنار گذاشته بود. هرچند که با توجه به تحولات فعلی، احتمالا جان بولتون توانسته حرف خود را در موضوع افغانستان به کرسی بنشاند. به گفته رئیس جمهور، توافق موردنظر با طالبان، منتفی شده است.
احتمالا خروج بولتون از دولت ترامپ، بیشترین تاثیر خود را بر سیاست خارجی دولت آمریکا در قبال ایران نشان خواهد داد. بولتون همواره در قبال ایران به دنبال جنگ بوده است. در مقابل، دونالد ترامپ همواره به این نکته اشاره داشته که سعی دارد در موضوع ایران به یک توافق با تهران دست یابد. این نکته بر رئیس جمهور ترامپ آشکار شده بود هر تلاشی از جانب وی برای دستیابی به یک توافق با ایران، با تلاش های خرابکارانه جان بولتون مواجه خواهد شد. در واقع، بولتون در هر سانتیمتر از حرکت ترامپ برای دستیابی به توافق با ایران، ایجاد اختلال می کرد. سیاست خارجی کنونی آمریکا در رابطه با ایران به وضوح شکست خورده است.
"کارزار فشار حداکثری" دولت آمریکا بر علیه تهران تنها موجب شده تا ایران موضع سخت تری را در قبال مسائل هسته ای خود اتخاذ کند و بر دامنه فعالیت های خود در منطقه خاورمیانه بیفزاید. مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا در تلاش های جان بولتون برای اعمال فشار حداکثری بر ایران، شریک وی بوده است. با این حال، اولویت اول پمپئو این است که در جبهه رئیس جمهور ترامپ حضور داشته باشد. احتمالا خروج بولتون از دولت آمریکا موجب خواهد شد تا لحن دونالد ترامپ و مایک پمپئو در قبال ایران تغییر کند.
دونالد ترامپ با اخراج جان بولتون، کار درست را انجام داده است. جان بولتون در تمامی مناصبی که تاکنون بر عهده داشته موجب شده تا جهان محلی پرمنازعه و ناامن تر شود و ایالات متحده آمریکا نیز به کشوری منزوی و تحقیر شده در عرصه بین المللی تبدیل گردد. انتخاب او به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا قطعا موجب امن تر شدن این کشور نشده است. یکی از نشانه های اینکه تا چه اندازه سیاست های بولتون در تضاد با منافع ملی آمریکا بوده است این بوده که وی همچنان بر این باور است که جنگ خانمان سوز آمریکا بر علیه عراق، کار درستی بوده است.
البته سنجش این نکته که اخراج بولتون، تا زمان روی کار آمدن مشاور امنیت ملی جدید آمریکا، تا چه حد موجب بهبود سیاست خارجی دولت آمریکا می شود، غیرممکن است. با این حال، این انتصاب از منظر آن بخش از میراث جان بولتون که متمرکز بر نابود کردن رویه های سیاست سازی شورای امنیت ملی آمریکا و دور زدن ساختار بوروکراتیک و اداری امنیت ملی این کشور است و سیاست سازی را به رویه ای برای انجام مانور و اثر گذاری بر رئیس جمهور تبدیل کرده، حائز اهمیت است. آخرین باری که سیاست خارجی در آمریکا تا حد زیادی تحت سیطره مشاور امنیت ملی آمریکا بود، هنگامی بود که هنری کسینجر سکان دار این منصب بود. در آن زمان، چهارچوب و زمینه ای که مشاور امنیت ملی آمریکا در قالب آن کار می کرد تا حدود زیادی تحت تاثیر هوش و استعدادِ شخص کسینجر بود. آنچه در شرایط کنونی بیش از هر چیز دیگر به کارِ رئیس جمهور ترامپ می آید این است که فردی را به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا انتخاب کند که بار دیگر، فرآیند منظم سیاست گذاری در آمریکا را به این کشور بازگرداند. فرآیندی که در آن گزینه ها و خط مشی های سیاسی، از تمامی زوایا و توسط تمامی افراد مرتبط در قوه مجریه آمریکا، به دقت مورد بررسی قرار می گیرند. با این همه، با توجه به شیوه مدیریتی و اجرایی رئیس جمهور ترامپ، بعید است چنین چیزی در واقعیت تحقق یابد.
*نویسنده متن: پل پیلار، کمک سردبیر نشنال اینترست و نویسنده کتابِ «چرا آمریکا به درستی جهان را نمی فهمد» می باشد.