فاطمه معتمدآریا، بازیگر نقشهای ماندگار، در جشنواره سیوهفتم فجر با دو فیلم «بنفشه آفریقایی» ساخته مونا زندیحقیقی و «جاندار» به کارگردانی حسین امیریدوماری و پدرام پورامیری (جوانترین کارگردانهای اکنون سینمای ایران) حضور دارد؛ جشنوارهای که اتفاقا با بزرگداشت ایشان نیز مصادف شده است.
به گزارش شرق، معتمدآریا، اما به بزرگداشت اعتقادی ندارد و خواستهاش این است که به جای این تشریفات، مسئولان ارشاد تمامقد پشت سینما بایستند و پشت سینما را در برابر حملات خارج از آن خالی نکنند. در یکی از شبهای شلوغ جشنواره در مسیر بازگشت معتمدآریا از فیلمبرداری فیلم رضا درمیشیان و در راه یکی از اکرانهای جشنوارهای فیلمهایش گپ زدیم که حاصل آن اکنون پیشروی شماست.
شما همیشه در انتخاب نقشهایتان بسیار سختگیر هستید و ساده به یک فیلمنامه بله نمیگویید. شنیدم برای حضور در «بنفشه آفریقایی» فیلمنامههای دیگر را رد کردید؛ درست است؟
بله.
این فیلمنامه چه ویژگیای داشت که به فیلمنامههای دیگر نه گفتید؟
ویژگی اصلیاش برای من متفاوتبودن موضوعش بود، یعنی موضوعی بود که تا به حال در ایران راجع به آن فکر نشده یا کار نشده بود، نکته بعدی وجود خانم زندی بهعنوان کارگردان بود، نکته بعدتر همکاران درجهیکی که قرار بود در این فیلم حضور داشته باشند، همه اینها باعث شدند که فیلمنامههای دیگر را رد کنم.
حتی شنیدم که حضور فرهاد صبا هم در این فیلم به پیشنهاد شما بوده...
حضور ایشان برای من بسیار مهم و باارزش بود، ولی خود خانم زندی و آقای شجاعنوری یکسری لیست داشتند برای بازیگران، بازیگران مکمل، بازیگران اصلی و عوامل اصلی فیلم که آقای صبا هم یکی از افراد لیست بود که خود آقای شجاعنوری بهخصوص و خانم زندی اصرار داشتند که ایشان حضور داشته باشند.
آقای صبا بعد از سالها به سینمای ما برگشته بودند. تجربه همکاری با ایشان چطور بود؟ سومین تجربه همکاری تان با ایشان بود؟
بله فکر میکنم سومی بود. «گل پامچال»، «یک بار برای همیشه» و «بنفشه آفریقایی». آقای صبا بعد از سالها برای «بنفشه آفریقایی» به ایران برگشتند، ولی قبلش در کانادا، در ونکوور با چند نفر از فیلمسازان ایرانی و یک یا چند فیلم محصول مشترک کار کرده بودند. من فکر میکنم آقای صبا کولهباری از تجربه همراهشان بود که اینها را باید با نسلی جوان تقسیم میکردند. بهنظرم میشود از این تجربیات بهره بهتر و بیشتری برد.
گفتید که موضوع «بنفشه آفریقایی» چیزی بود که نظر شما را جلب کرد.
بله، وقتی فیلمنامه را خواندم دیدم شخصیت زنی است که با درایت و جسارت و خیلی ثابتقدم کاری نامتعارف را انجام میدهد، این را تقریبا هیچ وقت در هیچ شخصیتی در فیلمهای ایرانی ندیده بودم. برای همین مصمم شدم در این نقش حضور داشته باشم البته فیلمنامه چیزهایی داشت که شاید خیلی با ذهنیت من نمیخواند که با خانم زندی راجع به آنها صحبت کردیم. در نهایت سناریو همان چیزی شد که فیلم را ساختند و به نظرم جذاب بود.
«جاندار» چه ویژگیای داشت که شما را جلب کرد برای حضور؟ با توجه به اینکه فیلمسازانش هم کار اولی هستند؟
من هشت ماه گفتم نه و کارگردانها هشت ماه تلاش کردند که رأی من را مثبت کنند و در نهایت آنها بردند و مهمترین مسئلهام هم فیلمنامه بود. اتفاقا «جاندار» هم موضوع خوبی بود که به نظر من پرداخت فیلمنامهاش خیلی انرژی برده بود. نویسندهها انرژیشان را صرف یک موضوع خاص و هدفمند به همراه تعدادی خردهقصه کرده بودند. فکر میکردم که باید سادهتر باشد و موضوع اصلی و رنگآمیزیای از قصههای کنارش کافی خواهد بود که در نهایت پس از مدتها بحث و گفتگو، کارگردانها که نویسندههای فیلمنامه هم هستند، به این نظر نزدیک شدند.
و در نهایت این اتفاق افتاد؟
در بسیاری از موارد به تفاهم رسیدیم.
چقدر از آن چیزی که روی پرده نمایش داده میشود، راضی هستید؟
به نظر من برای اولین فیلم دو فیلمساز اینقدر جوان، فوقالعاده است؛ خیلی عالی است. آن چیزی که من دیدم، اگر یک فیلمساز باتجربه میساخت، قطعا میتوانست سکانسهایش را شکل دیگری بگیرد، ولی به نظرم برای دو فیلمساز جوان، فیلمی درآمده که جزء فیلمهای خیلی خوبی است که در این سالها ساخته شده است.
چطور توانستید با کولهباری از تجربه، به دو جوان دهههفتادی و ۲۳ ساله در مقام کارگردانهای «جاندار» اعتماد کنید و با آنها همراه شوید؟
به خاطر همان تجربهای که اشاره کردید... وقتی فیلمسازی در ۲۳، ۲۴ سالگی مشغولیت ذهنیاش چنین موضوعاتی باشد، همین برای اعتماد و افتخار من و بلکه سینما و جامعه ایرانی کافی است.
امسال شما بعد از مدتها با دو فیلم در جشنواره هستید. چقدر این برای خود شما یک اتفاق محسوب میشود؟
راستش فکر کنم الان تصمیم گرفته شده که دو فیلم من نمایش داده شود؛ یعنی معمولا سالی دو فیلم دارم، ولی گاهی اوقات یکی از آنها حاضر نمیشود و یا یکی از آنها مسئله پیدا میکند. انگار یک شانسی بوده که امسال هر دو آنها را بدون مشکل با هم نشان میدهند.
احتمالا برای کسی مثل شما که جایزههای مختلف را تجربه کردهاید و هیچ جایزه دیگری نمانده که بخواهید تجربه کنید، ولی چقدر هر سال اینموقع که میشود به جایزهگرفتن فکر میکنید؟
در این مورد هیچ فکری نمیکنم. حتی یک بحث خیلی مفصلی با دوتا کارگردان جوانمان؛ آقای حسین امیریدوماری و آقای پدرام پورامیری داشتم که اصلا اهمیتی ندارد که فیلم تو در بخشی از یک جشنواره قرار میگیرد یا نمیگیرد، مهم این است که فیلمت ساخته شده و قرار است یک عدهای این فیلم را نگاه کنند و مهم این است که تماشاچیان آن را دوست داشته باشند و با مجموعهای از مخاطبان ارتباط برقرار کند. اگر این اتفاق بیفتد، آن فیلم برنده است و اگر این اتفاق نیفتد، صدتا جایزه هم به آن بدهند یا در بهترین بخشهای مسابقه هم قرار بگیرد، چه فایدهای دارد؟ میشود آن فیلم را گذاشت داخل کمد و درش را بست، ولی فیلمی که با مخاطبش سروکار دارد و مخاطبش را تحتتأثیر قرار میدهد، هیچطوری نمیشود آن را پنهان کرد، بالاخره تماشاچی خودش را پیدا میکند.
پس تلویحا میشود گفت که جایزه اصلی را فیلم از مخاطبش میگیرد؟
همینطور است و یک مثال جالبی هم برایشان زدم و گفتم من همیشه برای بهترین کارهایم جایزه نگرفتم. یا در جشنواره نبودند یا اگر بودند به دلایلی جایزه نگرفتم؛ مثل «گیلانه» یا «روسریآبی» یا «هنرپیشه» و...، ولی بعدا از طرف مردم و منتقدان از بهترین کارهایم شناخته شدند بنابراین جایزه اصلی را مردم میدهند.
امسال در جشنواره از شما تقدیر به عمل آمد و برایتان بزرگداشت گرفتند. این اتفاق که به نوعی فلشبکی به همه سالهای فعالیتتان هم بوده و قدردانی و پاسداشت همه این سالهایی که زحمت کشیدید، برایتان چطور بود و موضع خودتان نسبت به آن چگونه است؟
نمیخواهم به کسی که به من محبت و توجه کرده، بیاحترامی کنم و ممنونم از همه، بهخصوص دوستان و همکاران و همه کسانی که با حرفهای دلنشین واقعا مفتخر و شرمندهام کردند، ولی خیلی سال است که همهجوره در مورد سینما و من که جزئی از این سینما بودم بیانصافی و توهین شده و هر کس از هرجا و به هر شکلی که توانسته آن را مورد هجوم قرار داده است؛ ضعفهایش را بزرگ و موفقیتها و افتخارات بسیار بزرگش را حقیر و گاه سیاه نشان دادهاند.
انتظار و بزرگداشت این است که زمانی که سینما مورد حمله قرار میگیرد، وقتی تیغ تیز حمله غیرسینماییها به طرف سینما میآید، وزارت ارشاد اولین جایی باشد که جلویش را بگیرد؛ وزارت ارشادی که حواسش به یک تار موی بازیگر تا فلان جمله در فیلمهاست باید پشت سینما بایستد و اصلا وظیفهاش این است که به اتکای همه افتخاراتی که سینما برای این سرزمین به دست آورده، پشتیبان آن باشد. متأسفانه این حمایت از سینما در وزارت ارشاد بهعنوان متولیان سینما، آنگونه که شایسته این سینماست نبوده است.
بنابراین ظاهرا دلخوریها آنقدر است که این تقدیرها به جان شما ننشیند؟
نه، من فقط چیزهایی را یادآوری میکنم که لازمه یک کار فرهنگی هستند. لازمه کار فرهنگی این است که مسئولان فرهنگی حامیاش باشند، چون وظیفه من یا عوامل سینما نیست که ذهنیتها و اطلاعات غلط مسئولان و نهادهای غیرسینمایی را پاک کنیم تا به بازیگری حمله نکنند یا سردر سینمایی را پایین نیاورند یا به توهینها در رسانهها جواب دهند، اینها وظیفه ارشاد است. من دلخوریای از هیچکس ندارم، فقط فکر میکنم چطور ممکن است عدهای وظایف خودشان را نشناسند و مسئولیت داشته باشند یا بشناسند و عمل نکنند؟
حالا با توجه به اینکه این ایام ایامی است که ما میتوانیم بیشتر از همیشه به سینما فکر کنیم، وضعیت و حالوروز سینمای این دوران و این سالها را شما چطور ارزیابی و تحلیل میکنید؟
به نظرم سینمای ما شاید چندسالی در کما بود و نمیتوانست چشمانش را باز کند و به اتفاقاتی که دوروبر یا درونش میافتاد، واکنش نشان دهد. انگار کمکم دارد از کما بیرون میآید و متوجه اطراف، بهخصوص مشکلات درون خودش میشود. بخشی از این هوشیاری به دلیل خطراتی است که سینما را از درون تهدید میکند و بخش دیگر انرژی و نیروی جوانی است که وارد سینما شدهاند و شاید مهمتر از اینها امیدوارم که دیگر نمیشود سینماگران را مورد حملات منکوبکننده قرار داد و آنها را تحقیر و به آنها توهین کرد یا با زور و تحکم با آنها برخورد کرد. انگار کمکم همه دارند سایه رفتارهای خیلی بد و خشن و ناپسند را پس میزنند. هرچه هست، دارد از روی سینما لایهبرداری میشود و از زیرش همینطور مدام شکوفههای جوان دانهدانه در حال بیرونآمدن است که امیدوارم بهجای پیرهای سینما در هوایی پاکتر و با اندیشهای عمیقتر رشد کنند.