فرارو- در قسمت چهارم حرفهای گیسو برای پریا ادامه مییابد. گیسو از بچهای که در شکمش روز به روز بزرگتر میشود میگوید و تصمیمش برای نگه نداشتنش. از آتش زدن اتاق بچه و تصادف کردنش و کمکهای سینا به او. بینندگان این قسمت بیش از پیش در حین و بعد از دیدن سریال نظراتی با این مضمون عنوان خواهند کرد: چرا؟ مگه میشه؟ چی شد؟ چرا اینجوری میکنه؟ یعنی چی؟ و...
قسمت چهارم سریال احضار را از اینجا دانلود کنید
گیسو که روز به روز در خانهی امیر عصبیتر و وحشت زدهتر میشود از بچهی در رحمش متنفر میشود و نمیخواهد او را به دنیا بیاورد. چرا که میخواهد از هر نشانهای که او را به یاد امیر میاندازد فرار کند. او در یکی از فروپاشیهای عصبی اش گهواره و اتاق بچه را آتش میزند و از خانهی امیر میگریزد.
گیسو که حال مساعدی ندارد در راه با یک ماشین تصادف میکند و او را به بیمارستان میبرند. در بیمارستان سینا به بالین او میآید و گیسو از او میخواهد که به سینا و پروا خبری ندهد. گیسو میگوید که پروا به دلیل باردار نشدنش از شوهر سابقش جدا شده است و حالا او و امیر میخواهند بچهی گیسو را بگیرند.
بیشتر بخوانید:
در این میان امیر و پروا در خانه شان درگیر اتفاقات و سر و صداهای عجیب و غریب هستند و با ترس دست و پنجه نرم میکنند. وقتی شبی وارد خانه میشوند قطع و وصل شدن برق و صدای دزدگیر باعث میشود که امیر اسلحهای بردارد و برای فهمیدن اوضاع از عمارت خارج شود.
پروا که داخل خانه تنها مانده است با صداهای رعب انگیز و اتفاقهای عجیب مثل روشن وخاموش شدن دستگاه پخش دی وی دی که فیلم خاطرات امیر و گیسو هم در آن است، روبرو میشود و ترس موجب سقط شدن بچه اش میشود. گیسو برای پریا میگوید که او بچهی پروا و امیر را کشته است، همانطور که آنها با او این کار را کردند.
دکتر سینا هم با فیلمی که پدر رهام برایش میفرستد مواجه میشود که در آن رهام چندین و چند نقاشی دقیقا مانند نقاشیای که پریا کشیده بود، کشیده است.
احضار در این قسمت بیش از آن چه که انتظار میرفت افت میکند. ساختار قسمت چهارم از همان الگوی قسمت قبلی پیروی میکند، که الگوی جذابی هم نیست، و در اجرای همان هم به شدت ضعیف عمل میکند.
نریشن طولانی گیسو و یکی دو اتفاق هیجان انگیز در انتهای قسمت. اما گویی قسمت چهارم از اضافات قسمت سوم تشکیل شده است چرا که هیچ حرف جدیدی برا گفتن و هیچ داستان تازهای برای ارائه در این قسمت وجود ندارد و هیچ اتفاق تازهای رخ نمیدهد.
همه همان چیزهایی است که پیش از این دیده و شنیده ایم. مثلا پروا و امیر میخواهند بچهی گیسو را بگیرند یا دکتر سینا مرد تنهایی است که به گیسو توجه ویژهای دارد. برخی اتفاقات قسمتهای قبل هم این بار به شکل متفاوتی مطرح میشوند.
مثلا در قسمت قبل گیسو شک و یقیین به خیانت امیر را از شبی که میخواست خبر بارداریش را بدهد و امیر دیر به خانه آمد، مطرح کرد. اما این بار پیام گیسو به امیر در روز پاییزیای که با امیر در باغی میگذراندند را عامل شک میداند و به دکتر میگوید: «کاش هیچ وقت موبایل کوفتیش رو ازش نمیگرفتم... من چطور میتونستم حرفشو باور کنم؟!».
واکنش شخصیتها به اتفاقاتی که رقم میخورد کماکان سوال برانگیز و عجیب است و در راس آنها دکتر سینا. هیچ کس و هیچ چیز موجب تغییری در دکتر نمیشود.
وقتی پریا، کودکی خردسال، یک نقاشی عجیب به او نشان میدهد و به او میگوید: «اتفاقات بدی قراره بیافته، اما تو نگران نباش بابا سینا من مواظبتم.» سینا هیچ واکنشی نشان نمیدهد، انگار نه انگار که حرفهای پریا را میشنود.
کمی بعدتر دکتر با تلفن پدر رهام مواجه میشود و همان نقاشی پریا را در چندین نسخه این بار در همه جای اتاق رهام میبیند. واکنش دکتر به واقع رعب آور است! او تلفنش را برمی دارد، شمارهی امیر را میگیرد و روی پیغام گیر خانه احوال او و پروا را میپرسد! چندی بعد هم در همان اتاق و پشت میز در حالی که یک کتاب باز روی میز است و کتابی دیگر زیر دستش، خوابش برده است.
امیر به دکتر زنگ میزند و خبر سقط جنین پروا را میدهد و دکتر پس از اتمام مکالمه یک موسیقی از تلفن همراهش پخش میکند و مشغول گوش دادن به آن میشود.
بی شک باید از این دکتر ترسید. کسی که حرفهای پریا را میشنود و کارهای او را میبیند و دم نمیزند، ترسناک است. کسی که آن نقاشیها را میبیند و بعد به دوستش زنگ میزند و بعد در اتاقش مشغول خواندن کتاب شعر اخوان ثالث میشود و بعد هم در همان حال خوابش میبرد، انسان خطرناک و ترسناکی است.
شاید بهتر باشد از شخصیت، بازی و واکنشهای امیر هم چیزی نگوییم. امیر درب خانه را میشکند و وارد میشود، رد خون را روی زمین میبیند، آهسته و بدون عجله خون را پی میگیرد -و کارگردان هم همین آهستگی را اسلوموشن میکند- و به پروا میرسد. اساسا هیچ وقت تغییری در میمیک امیر دیده نمیشود. امیر چهار قسمت است که هنگام حرف زدن عادی، هنگام افسردگی، عاشقی، ترس و... به یک شکل نگاه میکند و حرف میزند.
کارگردان سریال احضار حتما انتطار دارد که ما از این مسائل به سادگی عبور کنیم و فکرمان مشغول دیالوگ گیسو باشد: «عجیبه که آدمها به روز قیامت و داوری ایمان دارند، اونم وقتی خودشون میتونن انتقامشون رو بگیرن. کاری که خدا قراره براشون انجام بده. اما من منتظر داوری کسی نمیمونم.
امشب من داوری میکنم.» یا این سوالها برایمان پیش بیاید که چرا گیسو/خاله پریا سم دارد؟ یا این که آیا سینا عاشق گیسو بوده است؟ یا آیا پریا بچهی گیسو است؟ و سوالاتی از این دست. اما مساله این جاست که به قدری بد به این موضوعات پرداخته میشود و آن قدر چیزهای دیگر اذیت کننده هستند که این سوالات و گرهها در منظر مخاطب ارزش خود را از دست میدهند.