غلامرضا نظربلند، اقتصاددان در روزنامه شرق نوشت: «بازار ارز» در ماهها و بهویژه هفتههای اخیر، دچار تلاطم روزافزون شده و آثار مخربی بر تمامی شئونات زندگی مردم بهویژه دهکهای پایین درآمدی بهجای گذاشته است. وقوع و شیوع این وضعیت نابهنجار پرسشهای متعدد و متنوعی را موجب شده که تقریبا همگی بدون جواب مانده است.
آیا نقدینگی بدون مابازا (مابازای رشد اقتصادی) آنهم با نرخ رشدی بیمحابا علت اصلی است؟ آیا دستکاری دولت و مداخلات جا و بیجای آن در بازار ارز موجب این آشفتگی شده است؟ آیا دولت اراده کرده کسری بودجه خود را رفع و حقوق و مطالبات کارکنان و مطالبات پیمانکاران را پرداخت کند و راهی عملیتر و در ضمن ارزانتر و بیحساب و کتابتر از تبدیل دلارهای نفتی خود به ریال در این بازار ندیده است؟ آیا تحریمها و هراس از تشدید آن و بنابراین ایجاد تقاضای احیانا احتیاطی و ریسکپناهانه (هجینگ) نقش اصلی را دارد؟ آیا سفتهبازی یا چیزی که کف جامعه به آن دلالبازی و بورسبازی میگوید، موجب شعلهورشدن هرچهبیشتر این آتش شده است؟ آیا ناهماهنگیهای بیندستگاهی (بهویژه بین قوای مجریه و قضائیه) تقصیرکار است؟ این بخشی از پرسشهاست.
این نوشتار در پی پاسخدادن به هیچیک از پرسشهای پیشگفته نیست؛ چراکه پاسخگویی به هرکدام از آنها متضمن احصا و تعیین میزان مشارکت و تأثیرگذاری متغیرهای درونزا و برونزای فراوانی است که نه نگارنده حداقل از بخشهای پشت پرده آن اطلاعی دارد و نه کلا در حوصله و مجال این مقال است.
نوشتار حاضر ناظر به پرسش این روزهای بخشی از افراد جامعه است که میخواهند بدانند برای حفظ ارزش دارایی در وانفسای کاهش حتی لحظهبهلحظه ارزش پول ملی چه باید بکنند؟ بسیاری از کارشناسان به این پرسش پاسخ دادهاند. به دو پاسخی اشاره میکنم که در تقابل با یکدیگرند و ازاینرو میتوانند به خوانندگان دید طرفینی بدهند تا بتوانند جوانب گوناگون را بیشتر ببینند و با برخورداری از آگاهی بیشتر تصمیمگیری کنند.
یکی از این پاسخها از آنِ یکی از اقتصادخواندههای خارجنشین است که در سالهای گذشته راجع به موضوعات اقتصادی نظر میدهد و با برخی رسانهها مصاحبه میکند. او هفته گذشته به قول خودش با «دلی پردرد» هموطنانش را مخاطب قرار داد و چنین گفت: «کالاهایی که مورد تقاضاست را خریداری کنید و در خانه بگذارید و وقتی که گران شد، آنها را بفروشید تا بتوانید افزایش قیمت کالاهای اساسی مورد نیاز خود را در آن هنگام تا اندازهای جبران کنید».
پاسخ دیگر را در نوشتهای که متأسفانه نام و نشان نویسنده را نیافتم، با عنوان اصلی «هشدار جدی به خریداران دلار ۲۰ هزار تومانی» و زیر عنوان «آیا تابهحال تئوری احمق بزرگتر در اقتصاد را شنیدهاید؟» یافتم.
گفتنی است به موجب نظریه حماقت بیشتر یا احمق بزرگتر (greater fool theory) که در ابتدا شاهد مثال خود را در بازار سهام پیدا کرد، «احمقی» که سهام با قیمت بالا میخرد، میداند که «احمقتر» از او هم یافت میشود تا سهام خود را به قیمتی بالاتر به او بفروشد. اما «این روند تا کجا ادامه مییابد؟»، پرسشی است که نظریه مزبور بهدنبال دادن پاسخ به آن است.
«نظریه احمق بزرگتر» که بعدا در بازارهای دیگر هم مصداق پیدا کرد، درباره بازار این روزهای ارز کشورمان نیز صادق است. بنابراین به رسم مألوف پرسش اصلی این است که تا کی قیمت دلار و یورو و دیگر ارزها در این بازار همچنان بالا میرود؟ پاسخ پرسش فوق این است: تا وقتی که حباب بازار بترکد.
حال ممکن است پرسیده شود که مگر بازار ارز کشور حبابی است که سخن از ترکیدن آن میکنیم؟ پاسخ این است که بله، این بازار بهشدت حبابی است و مستند آن هم نظریه برابری قدرت خرید (purchasing power parity-ppp) است. بر اساس این نظریه لازم است برای تعیین نرخ برابری هر واحد پولی (مثلا دلار آمریکا) نسبت به واحد پولی دیگر (مثلا ریال ایران)، قدرت خرید هر کدام از آن واحدهای پولی را نسبت به خرید سبدی از کالاها و خدمات مشخص بسنجیم. این وزنکشی موجب میشود که به ارزش واقعی هر واحد پولی پی ببریم.
محاسبات مبتنی بر این سنجه قابلاعتماد نشان از آن دارد که درحالحاضر قیمت واقعی دلار (نسبت به ریال) حتی کمتر از نصف قیمت حبابی ۱۶-۱۷ هزار تومانی است. پرسش دیگری که احتمالا پیش میآید، این است که چگونه این فاصله زیاد بین قیمت واقعی و قیمت جاری ایجاد شده است؟ پاسخ را باید در محیطشدن جو روانی بر بازار جستوجو کرد؛ چراکه در این صورت علاوه بر تقاضای واقعی، دیگر انواع تقاضا مانند تقاضای سفتهبازانه که واقعی نیست و تقاضای پیش از موعد که آنهم به لحاظ زمانی واقعی نیست نیز وارد بازار میشوند و قیمت (ارز) را که نتیجه برخورد نیروهای بازار (عرضه و تقاضا) است، بالا میکشند.
بدیهی است قیمتی که تحت این شرایط تعیین میشود، غیرواقعی از نوع بیشقیمت (overpriced) است و طبعا حبابیشدن بازار را در پی دارد. وجود حباب قیمتی در بازار ارز کشور بهخوبی روشن است. پهنشدن بساط فعالیتهای رنگارنگ سفتهبازانه و شبیخونهای بیامان صاحبان منافع در قالبهای هنجارشکنی، چون دلار فردایی، فعالیتهای تودرتوی دلالان که واژههای مندرآوردیای مانند دلار هراتی، مشهدی، سلیمانی، تهرانی، سبزهمیدانی و افشاری را سکه زده، ولع سیریناپذیر قشرهایی از جامعه در خرید غیرضروری ارز با توجیه کلیشهای حفظ ارزش دارایی و... نشان میدهند که سازوکار معتبر تعیین قیمت توسط نیروهای بازار درحالحاضر در بازار ارز ما کارکردی منطبق با اصول ندارد.
به عبارت دیگر، بازار ارز کشور به دلیل وجود تقاضاهای غیرواقعی بهویژه از نوع سفتهبازانه و ریسکپناهانه غیرضرور فاقد نهادههای خالص برای تعیین قیمت (ارز) است. ازاینرو، قیمتهایی که از این بازار بیرون میآیند، واقعی نبوده، تصنعی و حبابیاند. توضیح آنکه در علم اقتصاد، «قیمت علامت است».
چنانچه بازاری این علامت را به درستی بازتاب ندهد، اقتصاد نشانی (آدرس) درست نمیگیرد و دچار سردرگمی میشود. سردرگمی بازار به ناکجاآباد ختم میشود یا در شرایطی که عقلانیت حاکم باشد، با تدارک تمهیداتی به اصلاح و بازگشت به حالت عادی میانجامد. ناکجاآباد آنجاست که حباب بازار به دلیل تداوم سودجویی نابخردانه صاحبان منافع و سفتهبازیهای لجامگسیخته میترکد.
در عالم تمثیل، این مثل کودکانی است که بیوقفه به دهانه بادکنک خود میدمند، تاجاییکه فشار هوای ناشی از تراکم باد دمیده آن را بترکاند؛ اما بازار در حالت دیگری اصلاح میشود و به روال عادی خود برمیگردد؛ چراکه حسگرها بهموقع زنگ خطر را به صدا درمیآورند و به آن پیام اصلاح (مسیر) میدهند. بازار هم با گوش شنوا پیام را میگیرد و برای حل مشکل راه مییابد و با عبور از بحران، بر آن فائق میآید. بازار جاری ارز در وضع سردرگمی است که آن را به ناکجاآباد میبرد.
حبابیشدن روزافزون قیمت ارز، سفتهبازی مشترک فعالان و مشارکتکنندگان بازار مزبور؛ از شبهدولتیها و خصولتیها گرفته تا خصوصیها، ناکارآمدی دستگاههای نظارتی و ناهماهنگی دستگاههای فراقوهای ذیربط، سوءمدیریت یا ناتوانی سازمانهای بالادستی، افراطگری در پیشخورکردن خبرهای بد و نگرانکننده، بهویژه درباره تقویم تحریمها، ازجمله اجرای دسته دوم آنها از تاریخ ۱۳ آبان ۹۷، ولع سیریناپذیر صاحبان نقدینگیهای سرگردان خرد و کلان و راهاندازی ماراتن سرعت برای عقبنیفتادن از قیمتهای شتابان بازار و در صورت امکان پیشیگرفتن از آن، غیرفعالشدن بازارهای موازی و... شاهد این مدعا هستند.
بنابراین، بینیاز از پیشگویی و پیشبینی میتوان گفت: ادامه وضعیت موجود دیر یا زود حباب قیمتها را میترکاند و بازار را دچار سقوط آزاد میکند؛ در این صورت، نه سفتهبازان زیر آوار میمانند و نه آنها که از رانتهای رنگارنگ بهره دارند زیان میبینند؛ چراکه سفتهبازان مانند نوسانگیرهای یکروزه، هر شب که به خانه میروند عایدات آن روز خود را هم به خانه میبرند و رانتخواران هم با برخورداری از رانت اطلاعاتی هروقت قیمت دلار بخواهد از حد کشش (قیمتی) خود عبور کند، از بازار خارج میشوند (اصطلاحا خالی میکنند).
الباقی میماند همان اشخاص غیرحرفهای ناآشنا با چموخمهای بازار بهشدت پیچیده ارز به طور کلی و بازار غیرشفاف و رانتیر ارزی ایران به طور خاص که به خیال خود میخواستند از گزند کاهش ارزش پول ملی در امان بمانند. صرفنظر از جنبههای غیراخلاقی تبدیل غیرضروری پول ملی به پول کشورهای دیگر (ارز) و گذاشتن آن در گاوصندوق خانه یا صندوق امانات و به این طریق دامنزدن به کاهش ارزش پول ملی و بالطبع تورم و گرانی، آنچه در این یادداشت مدنظر قرار گرفته است، راستیآزمایی گزاره حفظ ارزش دارایی اشخاص با تبدیل ریال به ارزهای قوی از منظر اصول علم اقتصاد است.
این اصول که از صافی روششناسی علمی عبور کرده اند و دیگر کسی نمیتواند آنها را متهم به لفاظی و پندآموزی کند نیز به درستی گزاره پیشگفته مهر تأیید نمیزند. در اقتصاد واژه safe haven به معنی پناهگاه سکه زده شده که مصداق آن همین حفظ ارزش پول است. برای مثال، چنانچه دلار در معرض تهدید قرار گیرد، تقاضا برای طلا افزایش مییابد؛ چراکه این فلز کمیاب قیمتی، حکم پناهگاه را دارد؛ اما آیا دلار که تکه کاغذی بیش نیست و برخلاف طلا فاقد ارزش ذاتی است و باز هم برخلاف طلا هیچ کاربریای به غیر از آنکه وسیله مبادله قرار گیرد، ندارد، میتواند پناهگاه ریال قرار گیرد؟ آیا مردم به ریسکهایی که اسکناس دلار را تهدید میکنند مانند قاچاق اعلامشدن آن از سوی نهاد قانونگذار، سرقت و آتشسوزی و از این قبیل فکر میکنند؟ آیا به احتمال تکرار رویدادهایی مانند کاهش دلار به یکچهارم و یکپنجم قیمت روز در پی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توجه کردهاند؟ آیا به سیاست شکستخورده فقیرکردن همسایه (beggar-thy-neighbor)، سیاستی که در تجارت بینالملل باب شد و بر آن بود که به قیمت فقیر و تنگدستشدن یک گروه (همسایه) برای گروه دیگر (گروه خودی) نفع کسب کند، نظر انداختهاند؟ حالوروز بازار فعلی ارز ایران این سیاست را که ترجمان «نعمت برای من و نقمت برای تو» است، تداعی میکند.
هر یک ریالی که به ارز (مثلا دلار) تبدیل بشود و زیر بالش برود، به همان میزان موجب تقویت کشور صاحب ارز (آمریکا) و تضعیف اقتصاد کشورمان میشود؛ زیرا ریالی که به مصرف خرید دلار میرسد، آزاد میشود و مابازای کالایی یا خدماتی تقاضا میکند. اجابت تقاضا موجب کاهش موجودی کالا یا خدمت مورد تقاضا به میزان ریال عرضهشده میشود.
بدیهی است که با افزایش نرخ برابری دلار در مقابل ریال، ریال بیشتری آزاد میشود، بدون آنکه بهطور متقابل کالای بیشتری وارد اقتصاد کشورمان شود. این فرایند نامتعادل، موجی از گرانی را به بار میآورد و میتواند حتی به قحطی دامن بزند. از سوی دیگر، دلار خریداریشده و زیر بالش رفته هیچ مابازای کالایی و خدماتیای طلب نمیکند و این یا به افزایش حق ارشدیت right of the lord (seigneur) دلار آمریکا منجر میشود یا به مقام پولی آمریکا امکان میدهد به میزان دلارهای از گردونه خارجشده، دلار جدید چاپ کند.
اینجاست که دهکهای پایین و متوسط ایرانی به همت هموطنان متقاضی دلار زیر بالشی خود برای مردم آمریکا کالا و خدمات مجانی تدارک میببینند یا سیمکارت حق ارشدیت دلارشان را شارژ میکنند. در پایان یادآور میشود این نوشته بر آن نیست تا ضرورت حفظ ارزش دارایی اشخاص را نادیده بگیرد و یا هیچ راهکاری برای آن قائل نباشد. امید آنکه توفیق یاری کند تا در یادداشت دیگری، به صورت مستقل به موضوع راهکارهای علمی و عملیاتی حفظ ارزش پول بپردازم.