ایکنا نوشت: دین جایگاه مهمی در فرهنگ انسانی دارد؛ مسجد، کلیسا، کنیسه، معبد، دیر و ... در فرهنگهای مختلف جهان انسانهای زیادی را تحت عناوین دینی به سوی خود میکشانند. برغم تلاشهای بسیاری که را در جستجوی ترویج بیدینی در ساحات زندگی انسان بودند، دین بسیاری از افعال ما را معنادار میکند؛ سوال اینجاست که دین چه نسبتی با عقلانیت جدید دارد.
فلسفه دین ضرورتی برای دین در جهان جدید
دین در حیات بشری جلوهگریهای گوناگونی دارد؛ آن گونه که حتی انسانهای اولیه در عصر شکار نیز به نوعی حیات دیگر باور داشتند؛ «چه مردمی که در جامعه کرومگنون شکارچی مرده را در محلی دخمهمانند دفن میکنند و دور و بر او را با اشیا مفیدی مانند نیزه، یا گردنبدهای تزئینی و ظروف پخت و پز پر میکنند، آنچنان که گویی ممکن است وی حیات دیگری را تجربه کند»(عقل و اعتقاد دینی، ص ۱۷). از مسلمانانی که پس خوردن سحری تا اذان مغرب از خوردن و آشامیدن اجتناب میکنند و روزه میگیرند تا یک مسیحی که روز یکشنبه خود را به مراسم کلیسا اختصاص میدهد و سرودهای مذهبی را به صورت دسته جمعی زمزمه میکند، همگی با امری به نام دین در ارتباط هستند.
انسانها در نقاط مختلف جهان همواره از طریق اشتغال به آداب، رسوم و باورهای دینی حیات خود را معنادار مییابند اما این رسوم و باورها در جهانی که انسانها هر روز بیشتر به هم نزدیک میشوند چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟ در جهان امروز پس از موج عقل فلسفی و ایجاد توقعات شاید بیموردی در خصوص عقلانی بودن همه چیز، رسانهها هر روز ما را به هم نزدیکتر کردهاند، هرچند گوئی انسانها مشترکاتی دارند تا ارتباطی معنادار با همنوعان خود در اقصی نقاط جهان داشته باشند، اما آنها چگونه میتوانند معقولیت اعتقادات دینیشان را در صورت اقتضا بیان کنند. به نظر میرسد فلسفه دین میتواند ادبیات لازم برای این کار را فراهم کند. هرچند در جهان سنتی نیز کلام فلسفی و مابعدالطبیعه یا الهیات تلاش کرده بود تا نسبتی میان عقل و دین ایجاد کند، فلسفه دین با زبانی تحلیلی، متواضعانه و البته بیطرفتر وارد میدان شده است.
دین چیست؟
از دین تعاریف زیادی به عمل آمده است. برخی از این تعاریف ممکن است مختص دین نباشند و امور دیگری را شامل شوند و به عبارتی مانع نباشند و برخی از این تعاریف ممکن است همه ادیان را شامل نشوند. اگر ما دین را با محوریت خدا تعریف کنیم، برخی از ادیان مانند بودیسم دین محسوب نخواهند شد و اگر ما دین را مجموعهای از باورهای معنوی در خصوص جهان تعریف کنیم، هر ادعای معنوی در خصوص جهان، دین محسوب خواهد شد. به نظر میرسد بتوان به تعاریفی نزدیک شد که به واسطه آن مرز میان عرفان و دین روشنتر شود.
در تعریف دین و در میان فلاسفه دین «تی یل» بر خشیت تکیه میزند، «برادلی» دین را با خیر پیوند میدهد و «مارتینو» اعتقاد به جنبههای یکتاپرستی را عنصر اصلی دین میداند. از دین تعاریف زیادی شده است. کتاب «عقل و اعتقاد دینی» دین را متشکل از «مجموعهای از اعتقادات، اعمال و احساسات افرادی و جمعی» دانسته است که حول مفهوم حقیقت غایی سامان مییابد. اما به نظر میرسد این حقیقت غائی میبایست ماهیتی باطنی، فراانسانی یا الهی داشته باشد.
دین تفاوتی با عقل دارد. گزاره دینی چیزهائی افزون بر عقل انسانی را در خود دارد. برخی مفاهیمی مانند خداوند را بدیهی دانستهاند اما به نظر میرسد آنچه دین بیان میکند چندان بدیهی نیست، چندان که فلاسفهای مانند سنت اوگوستینوس بیان کردهاند «ایمان بیاور تا بفهمی» لحاظ تقابل میان عقل و دین، به صورت یک جریان قوی در تاریخ قابل ملاحظه است، این دوگانگی را در جدال میان معتزله و اشاعره میتوان دید. اگر معتزله معتقد به حسن ذاتی فعل اخلاقی که با عقل دریافته میشود هستند، اشاعره دین را تعیین کننده اخلاق میدانند و عقل را ناتوان از درک امر الهی قلمداد میکنند.
اگر بپذیریم عقل دین نیست، اعتقادات دینی میتوانند موضوع بررسی عقلی قرار بگیرند. ممکن است گفته شود برخی یا همه دین خارج از صلاحیت بررسی عقل است اما همین باور نیز یا میتواند به صورت معقول بیان شود یا جزمی ایدئولوژیک یا کلامی و غیرعقلانی خواهد بود.
اعتقادات دینی و فلسفه دین
فارغ از تعریف دین، مجموعهای از اعتقادات دین را بیان میکنند و اهمیت بسزائی را در یک مجموعه دینی دارند. «تمام ادیان مبتنی بر اعتقادات هستند، اعتقاداتی که ناظر به ماهیت واقعیت متعالی، واکنش مناسب نسبت به آن و بعضی موضوعات مربوطه میباشند». اعتقاداتی نظیر «نماز صبح دو رکعت است»، «توحید از اصول دین اسلام است» یا «زکات از واجبات دینی است»، معناداری خود را از دین میگیرند و البته آن را بیان میکنند. دین توسط مجموعهای از اعتقادات خود را بیان میکند. اعتقادات دینی در اسلام غالبا مبتنی بر وحی قلمداد میشوند و پس از قرآن کریم، در درجه اول پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) در میان شیعیان و پیامبر(ص) و صحابه ایشان در مکتب اهل سنت، اعتقادات دینی موجه را بیان میکنند. در ادیان دیگر نیز مجموعهای از روشها و منابع دینی، اعتقاد دینی را بیان میکنند و دینی بدون اعتقادات دینی وجود ندارد.
نظام علم دینی اسلام در شاخههائی از جمله فقه، کلام، فلسفه یا عرفان، اعتقادات دینی را بیان، تشریح یا بسط میدهند، اما همه اعتقادات دینی، فارغ از اینکه اعتقادی دینی باشند، اعتقاد هستند و از اینرو میتوانند از نظر فلسفی مورد بررسی قرار گیرند. در همین راستا میتوان گفت فلسفه دینی به سازگاری درونی، انسجام، و صدق این اعتقادات میپردازد. فلسفه دین به عنوان شاخهای از فلسفههای مضاف، به تحلیل و تفلسف در خصوص گزارههای دینی میپردازند. از نظر معرفتشناسی میباید زمینه لازم برای معنا و ارزیابی معرفت دینی را بیان کرد.
تفاوت فلسفه دین با دیگر مطالعات دینی
فلسفه دین از روانشناسی دین که با تاثیر اعمال و اعتقادات دینی بر وحدت شخصیت دینداران میگذارد و جامعهشناسی دین، تحقق اجتماعی دین را بررسی کرده و تاثیر دین را در جامعه میسنجد، انسانشناسی دینی نیز جایگاه این مجموعه را در فرهنگ انسانی بررسی میکند، متفاوت است. اما این رویکردها کاری با محتویات دینی ندارند. جنبههای روانشناسانه، جامعهشناسانه، انسانشناسانه، تاریخی، سیاسی، اقتصادی و واقعیتهائی به نام ادیان را بررسی میکنند، اما فلسفه دین مفاهیم دینی را میکاود و از معقولیت باورهای دینی میپرسد. فلسفه دین، اعتقاد دینی را در بست فهم فلسفی میگذارد. فهم فلسفی مبتنی بر فهمی انسانی است. به بیان دیگر فرد فارغ از آنکه چه دینی داشته باشد میتواند باور فلسفی را بفهمد، هر چند با باوری فلسفی مخالف باشد، اما باور دینی ضرورتا چنین نیست.
فیلسوفان دین به وضوح اعتقادات، مفروضات پنهان یک اعتقاد، عقلانیت یک اعتقاد یا عقلانیت پشتیبان غیرعقلانی بودن یک اعتقاد میپردازند. آنها هم به ارزیابی متافیزیک اعتقادات و هم به معرفتشناسی اعتقادات دینی میپردازند.
رویکردهای فلسفه دین
سه رویکرد سنتی، پدیدارشناسانه و تحلیلی در تاریخ فلسفه غرب در کنار روشهای دیگر پر رنگ هستند. در روش سنتی که آن را الهیات طبیعی مینامند، رای بر آن است که میتوان یک اعتقاد دینی را به مدد عقل ثابت کرد. در رویکرد پدیدارشناختی، فیلسوف بر آن است که «پیشفرضها و نیز بحثهای انتقادی در باب صدق و کذب را در پرانتز مینهد تا ماهیت دین آنچنان که توسط پیروان خود آن دین تجربه میشود آشکار و عریان شود». رویکرد تحلیلی که در میان فیلسوفان انگلیسی زبان غالب است بر آن نیست که در خصوص صدق و کذب اعتقادات ما به بحث بپردازد. بلکه این رویکرد میخواهد با تحلیل روشن و دقت منطقی امور دینی را مقدمه تاملات اساسیتر در باب حقیقت و معقولیت کند با این تعریف «فلسفه دین کوششی است برای تحلیل و بررسی انتقادی اعتقادات دینی» است.
فلسفه دین؛ مسئولیت فلسفی ذهن دینی
فلسفه دین در مقایسه با کلام، نسبت به اعتقادات یک دین خاص بیطرف است، یعنی نسبت به دیدگاههای رقیب موضعی غیر جانبدارانه دارد و تعهدی در خصوص یک باور از خود نشان نمیدهد. بر خلاف کسانی که معتقدند «عقل متاخر بر ایمان است» یا «ایمان متاخر بر عقل» است، بر آنند که این دو ارتباط متقابلی با هم دارند. یک مومن دارای «اعتقادی» است که در خود مجموعهای از تصدیقها را دارد و از این رو پای عقل باز میشود.
«ایمان به خداوند و مومنانه زیستن، چیزی بیش از تصدیق عقلی اعتقاد به وجود خداوند و اعتقاد به کمال مطلق قدرت، علم و عدل اوست. اما ایمان به خداوند حداقل مستلزم تصدیق این قبیل اعتقادات است». در بعضی موارد ممکن است شخص مومن درک روشن و خودآگاهانهای از اعتقاداتش نداشته باشد یا به خصوص ممکن است، نتواند آنها را به خوبی تدوین کند. اما برغم این امر، ایمان دینی به هر حال مبتنی بر اعتقاداتی است که شخص راجع به متعلق ایمانش دارد. در عین حال به محض آنکه فرد مومن درباره ایمان ادعائی نمیکند یا در باره ارتباطش با خدائی که میپرستد عبارتی به زبان میآورد خود به خود به عرصه مباحثه گفت و شنود عقلی وارد میشود.
مطالعه در فلسفه دین اگر چه از وضعی فلسفی و از این رو بیطرفانه است، اما با تبیین عقلی، میزان عقلانیت یک باور دینی را مشخص میکند و راه را بر تعقل دینی میگشاید. تعقل دینی میتواند با رعایت ضوابط تفکر فلسفی چنانچه در متافیزیک در فلسفه اسلامی روی داده است، در فلسفه دین، فلسفه دینی سازگار با دیانت را سامان دهد و این ضرورت جهانی است که برخلاف گذشته بیدینان دارای آزاد، حق و امکان برابر دینداران هستند. فلسفه دین را میتوان مسئولیت فلسفی یک ذهن دینی در جهان امروز دانست. اگر ذهن حوزه آگاهی و خودآگاهی باشد، باید بتواند محتویات خود را به صورتی عقلانی بیان و توضیح دهد، در غیر این صورت یا ذهن دچار چندگانگی خواهد شد و در ناخودآگاهی سیر خواهد کرد. اگر ذهن فلسفی و ذهن دینی همواره بخشی از تاریخ فکر انسانی را تشکیل دهند، این دو نیازمند آشتی در فلسفه دین خواهند بود.