كمكم در سوز سرماي زمستان فضاي سياسي ايران به سمت گرم شدن پيش ميرود. چه آنكه تا برگزاري انتخابت سال ٩٦ تنها چند ماه بيشتر باقي نمانده است. تكليف اصلاحطلبان كه همچون انتخابات ٩٢ كاملا مشخص است. آنها يكپارچه و متفقالقول از روحاني حمايت خواهند كرد. اما داستان راستان كمي تفاوت دارد. مديران اين جريان همانند چند انتخابات گذشته مدام دم از اتحاد و انسجام انتخاباتي ميزنند و كمتر از هميشه پارامترهاي ائتلافي ميان آنها ديده ميشود. هنوز سازوكاري براي نشست و برخاست مديران گروههاي سياسي اين جريان پيدا نشده، اسامي چهرههاي درجه دوم و سوم به عنوان كانديداي احزاب اصولگرا شنيده ميشود.
همين است كه محمد عطريانفر، عضو شوراي مركزي حزب كارگزاران سازندگي با رصد و آناليز شرايط فعلي سياسي ايران بر اين اعتقاد است كه معرفي اين چهرههانشاندهنده سرگرداني اصولگرايان است. عطريانفر معتقد است اصولگرايان براي بازگشت موفق به عرصه عمومي و سياسي كشور بايد بازگشتي به چهرههايي امثال شيخ علي اكبر ناطق نوري داشته باشند و در انتخابات ٩٦ با يك رجل سياسي جامعالاطراف پا به ميدان رقابت بگذارند.
ارزيابي شما از وضعيت كنوني جريان اصولگرايي چيست و بر اين اساس فكر ميكنيد اين جريان چگونه در انتخابات رياستجمهوري ٩٦ بروز و ظهور خواهد داشت؟
جريان اصولگرايي امروز در وضعيت متشتت مزمن و تفرقه نگرانكنندهاي به سر ميبرد. اين تشتت ناشي از فقدان آمادگي وحضور چهره شاخص و برجستهاي است كه بر روي آن اتفاق نظر داشته باشند. حداقل در اين دوره چنين شخصيتي وجود ندارد. اگر كسي هم، با شأن لازم وجود داشته باشد، آمادگي رقابت در اين دوره با آقاي روحاني را ندارد و علاقهمند نيست به ميدان بيايد. در چنين وضعيتي گروههاي ضعيفتر اصولگرا كه تمناي رسيدن به قدرت سياسي و اجرايي كشور را دارند، خود را مطرح ميكنند. دست بر قضا اين تعجيلي كه در طرح چهرههاي دست دوم وسوم دارند ناشي از اين است كه توفيق چنداني نيز براي خود قايل نيستند.
لذا به اميد آينده اين فرصت را براي مطرح كردن شخصيتهاي خود در پيش گرفتهاند كه شايد در ادوار بعد به كارشان بيايد. اين دوره انتخاباتي طوري نيست كه اصولگرايان بتوانند رقابت تنگاتنگي با آقاي روحاني داشته باشند چرا كه غالبا روساي جمهور دو دورهاي بودهاند. در ادواري كه رييسجمهور مستقر در انتخابات شركت ميكند رقابت تنگاتنگي شكل نميگيرد. اگر چه انتخابات ٨٨ يك استثنا بود اما باز نهايتا آقاي احمدينژاد به قدرت رسيد. به نظر ميآيد سال ٩٦ نيز مشابه گذشتههاي دور رقابت انتخاباتي جدياي شكل نگيرد. فقط شخصيتهاي درجه دوم و سوم از اصولگرايان هستند كه خود را مطرح ميكنند.
برخي احزاب اصولگرا اقدام به معرفي كانديداي حزبي كردهاند. شما اين كنش انتخاباتي را به خصوص در مورد حزب موتلفه چطور تفسير ميكنيد؟
معمولا سرنوشت سياسي اصولگرايان مطابق با رويكرد عمومي كه دارند توسط شخصيتهاي كليدي آنها رقم ميخورد. رقابتها به مفهوم امروزين دموكراتيك كمتر درونشان جاري و ساري است. در گذشته شخصيتهاي موثري در بين اصولگرايان تعيينكننده بودند ولي امروز آنها دچار يك محروميت اساسي هستند. با رحلت آيتالله مهدويكني و آقاي عسگراولادي آنها دو شاخص ومرجع و دو وزنه سنگين را از دست دادند. علاوه بر اين شخصيتهاي ديگري كه ميتوانستند تعيينكننده باشند، امروز به دليل برخي ارتباطات يكسويه و مشكلات ناشي از محدود نگري از تاثيرگذاري برخوردار نيستند.
اعتماد و اعتقاد پيشين نسبت به شخصيتهايي مثل آقايان مصباحيزدي و شيخ محمد يزدي به دليل برخي اختلافات كم شده است. وقتي تاثير بزرگان در جريان سياسي كم ميشود، جريانات كوچكتر اصولگرايي سعي ميكنند خودي نشان دهند و كساني را مطرح كنند. طرح زودهنگام گزينههاي اصولگرايان بيش از آنكه مبتني بر يك اراده سياسي جدي و نقشه راه باشد، در مقام نوعي تجربه اندوزي است. آنها شخصيتهاي خود را مطرح ميكنند تا ببينند در آينده چه بازتابي پيدا ميكند تا به نسبت نتيجهاي كه ميگيرند بتوانند در گروه بنديهاي خود سهم خواهي كنند. از اين جهت طرح اين روزهاي چهرههاي مختلف از سوي احزاب اصولگرا را خيلي نبايد جدي بگيريم.
به نظر نميرسد آنها توفيق جامعالاطرافي پيدا كنند. اين كانديداها الزاما مورد حمايت ديگر اصولگرايان نيستند. امروز در جريان اصولگرايي جوان ترها به صحنه آمدهاند. اصولگرايان تندرو شخصيتي چون ناطق نوري را هم به خاطر بياخلاقيهاي سياسي و شرعي از دست دادهاند. آقاي ناطق نوري به عنوان يك انسان منصف، جوانمرد و واقعگرا با چنين پديدههايي افراطي همراهي نميكند. امروز شخص آقاي ناطق علاقه ندارد سرنوشت خود را با اصولگرايان پرخاشگر پيوند بزند. طرح چهرههاي متعدد و درجه دوم و سوم آنها ناشي از سرگرداني اصولگرايان است. اين اشخاص زودرس سياسي تاثيرگذاري لازم در جامعه را ندارند و امكان اجماع روي آنها نيست و گفتمانشان كارساز و پيش برنده نخواهد بود. از اين جهت كنشهاي انتخاباتي ناهنگام امروزاصولگرايان را چندان موثر نميدانم.
آيا عصر شيخوخيت در جريان اصولگرايي تمام شده است؟
شيخوخيت و مرجعيتِ تمامكننده، در اصل يك حسن است و عيب نيست. ما نبايد تصور كنيم شيخوخيت در برابر دموكراسي است، بلكه ميتواند در طول آن باشد. كانونهاي حل منازعه و مرجعيتي كه ميتوانند در بزنگاهها حرف آخر را بزنند و جهتگيريها را روشن كنند، در دموكراسي هم جايگاه و معنا دارند. در گذشته نيز در جريان اصلاحات در عين حال كه احزاب و گروهها نقش داشتند و رفتارها دموكراتيك بود اما به هر حال در مقاطعي كه دچار اختلاف ميشدند، راي تعيينكننده آقاي خاتمي براي همه، «قول فصل» بود.
امروز سخن آقايان خاتمي و هاشمي در جريان اصلاحات تعيينكننده است و آنها نظر نهايي را ميدهند. جريان اصولگرايي برخي از مشايخ و بزرگانش را از دست داده است اما عصر شيخوخيت در عرصه سياست تمام نشدني نيست. اگر كسي واجد ظرفيت و صلاحيتهايي باشد كه بتواند گفتمان خود را تبديل به كاريزما كند و در عمق تودههاي مردمي تاثير بگذارد، حتما نقش مرجعيت را ميتواند بهخوبي ايفا كند.
چنين شخصيتهايي در جريان اصولگرايي چه كساني ميتوانند باشند؟
آقاي ناطقنوري واجد اين صلاحيت است اما او سرنوشت خود را از اصولگرايان افراطي جدا كرده است. به دليل اينكه ظلم فاحشي در حق او شده و مايل نيست مسير گذشته را تكرار كند.
اگر فرض بگيريم اصولگرايان بتوانند با كانديداي واحد وارد انتخابات رياستجمهوري دوازدهم بشوند، آيا سرنوشت آقاي روحاني و انتخابات تغييري ميكند؟
معرفي كانديداي واحد از سوي اصولگرايان نيازمند وحدت كامل بين اصولگرايان است كه در شرايط كنوني به نظر نميآيد چنين چيزي در واقعيت رخ دهد. اگر چنانچه آنها بتوانند بر روي كسي توافق كنند، مهم اين است كه آن شخصيت كيست؟ موقعيت شخصياش در جامعه چيست؟ سوابقش كدام است؟ چه گفتوگويي را ميتواند پيش ببرد؟ اگر شخصيتي جامعالاطراف واجد سابقه مثبت، مورد شناخت نسبتا گسترده مردمي و حداقل در حوزه نخبگان سياسي ايران مورد اعتنا باشد و از سوي اصولگرايان پا به عرصه انتخابات بگذارد، ميتواند رقابت تنگاتنگي شكل بگيرد.
در چنين وضعيتي كار براي آقاي روحاني از طرفي مشكل و از طرف ديگر جذاب خواهد شد. رقابت وقتي واقعگرايانه، جدي و منطقيتر ميشود كه توجه و رغبت مردم به انتخابات بيشتر ميشود. توصيه صميمانه و برادرانه ما به جريان رقيب اين است كه روي يك شخصيت موثر، جامعالاطراف و واجد صلاحيت و شوون رجل سياسي و با رعايت فتوتنامهها و اخلاقنامههاي سياسي اجماع كنند. ما از رقابت جدي با اصولگرايان استقبال ميكنيم. در اين صورت طرفداران آقاي روحاني بايد جديتر بتوانند نامزد خود را ترويج كنند.
پس به صرف وحدت، مشكلات جريان اصولگرايي حل نميشود؟
وحدت يك ساختار و ظرف است. مظروف آن صلاحيت حرفهاي، حقوقي، معرفت نسبي جامعه از فرد، محبوبيت و شهرت كافي او است.
جريان اصولگرايي با چه كانديداها، شعارها و برنامههايي ميتواند راي آقاي روحاني را بشكند و برايش دردسرساز شود؟
شعارهاي انتخاباتي به تناسب زمان، موقعيت و عملكرد رقيب شكل ميگيرد. شعارها نميتوانند انتزاعي باشند. اگر رقيب نيرومند، صاحب صلاحيت واجد شهرت و محبوبيت كافي و مورد اجماع از سوي اصولگرايان مطرح شود، شعارهاي اصولگرايان بر پايه نقد عملكرد اقتصادي و اجرايي آقاي روحاني خواهد بود. آنها ميتوانند فكتهايي را در اين حوزه پيدا كنند و روي آن مانور دهند. در حوزههاي ديگر بعيد است كه بتوانند شعار دندانگيري پيدا كنند. در بحث برجام، ديپلماسي خارجي، مسائل فرهنگي، اجتماعي و مناسبات شهروندي جريان اصولگرايي دست بالايي نسبت به آقاي روحاني ندارد. اصولگرايان در چنين مقطعي اگر بخواهند سخن گيرا و اثرگذاري داشته باشند، تنها در حوزه نقد عملكرد اقتصادي رييسجمهور ميتوانند سخن بگويند كه آن هم بايد منصفانه سخن بگويند و واقعبين باشند و به صرف شعار، دردي از آنها دوا نميشود، چرا كه جامعه هوشيار است.
نظرتان در مورد نحوه ارتباط جريان اصولگرايي با پايگاه اجتماعي خودش چيست؟
اصولگرايان هم مثل اصلاحطلبان با جامعه گفتوگو ميكنند اما با سنخ و جنسي متفاوت. به اين خاطر كه اصلاحطلبان بارها درگير با فراز و فرود قدرت سياسي بالا و پايين رفتهاند واقعيت جامعه را بهگونهاي درك كردهاند كه با جامعه مخاطب خود ديالوگ برقرار ميكنند. گفتوگويي دو جانبه دارند؛ سخني ميگويند و سخني ميشنوند. جريان اصلاحطلب هم سخن ميگويد و هم درد مردم را حس ميكند و اجازه ميدهد مخاطب توقعات و انتظاراتش را مطرح كند. اصولگرايان در طول ٢٥ سال گذشته همواره در اوج قدرت بودهاند و حتي در دولت اصلاحات نيز در سمتهاي انتصابي حرف آخر را ميزده و قدرت داشتهاند. همين امر سبب شده تا گفتوگوي اصولگرايان با جامعه آمرانه و يكطرفه باشد؛ فقط سخن ميگويند؛ منبر ميروند؛ رهنمود و فرمايش ميكنند و گوش شنواي چنداني هم ندارند.
به همين دليل است كه در جامعه شكستخورده هستند. اگر آنها قصد پايداري و ماندگاري در عرصه سياسي را دارند بايد اجازه دهند گفتوگويشان با مردم دو جانبه باشد و از متن جامعه پيامهاي معنادار را دريافت كنند. امروز برخي پيامها را از برخي اصولگرايان ميشنويم كه ميگويند بايد مقداري اصلاحطلبانه رفتار كرد و نميتوان بر سنتهاي رفتاري پيشين باقي ماند. از اين حيث اصولگرايان داراي مشكلي اساسي هستند.
چه چهرههايي در بين اصولگرايان امروز قايل به گفتوگوي دوجانبه هستند و سعي ميكنند اصلاحطلبانه رفتار كنند؟
آقايان ولايتي و لاريجاني و برخي ديگر از اصولگرايان معتدل امروز چنين موضعي دارند. چهرههاي معتدل بايد وجه غالب جريان اصولگرايي باشند اما متاسفانه چنين نيست. امروز افراط، تندروي، تندخويي، بينزاكتيهاي سياسي و اخلاقي در جريان اصولگرايي غالب شده است و شخصيتهايي مثل آقايان ولايتي و لاريجاني در اقليت قرار گرفتهاند. اصولگرايان بايد به سمت نيروهاي عاقل و منطقي خود پوستاندازي كنند. در چنين حالتي رقابتي تنگاتنگي بين اصلاحطلبان و اصولگرايان به وجود خواهد آمد. چرا امروز در مجلس و برخي حوزههاي ديگر ميبينيم زبان اصلاحطلبان با اصولگرايان معتدل همسو است؟ به دليل اينكه هر دو جريان نسبت به تندروي موضعي متحد دارند. اصلاحطلبان به خاطر تلخ و شيرين روزگار موفق شدهاند تندروي را از حيطه تاثيرگذاري بر گفتمان غالب خود دور كنند.
از جامعه روحانيت به عنوان محوريت جريان اصولگرايي نام برده ميشود. اين تشكل امروز قدرت به وحدت رساندن و نوسازي جريان اصولگرايي را دارد؟
جامعه روحانيت مبارز در مقطعي كه حضرت امام در قيد حيات بودند، حتي بيش از ١٠ سال در دوره رهبر معظم، تشكل تاثيرگذاري بود؛ سخن آخر را ميگفت؛ مرجعيت داشت و در منازعات قول فصل و تعيينكننده بود. اما روز به روز جامعه روحانيت دچار ضعف و سستي شده؛ ظرفيتهاي موثر و ارزشمند خود را از دست داده و امروز در حدلايههاي دوم و سوم فروكاهيده شده است. شخصيتهايي در شوراي مركزي دارد كه فاقد وجاهت نيروهاي موسس و بنيانگذاران نخستين جامعهاند. در گذشته اگر شوراي مركزي جامعه روحانيت مبارز را نام ميبرديد، اكثريت قاطع نخبگان سياسي ايران آنها را ميشناختند. حتي برخي از نيروهاي عادي مردمي نيز نسبت به آنها شناخت داشتند.
اما امروز در عاليترين و حتي محدودترين حوزه نخبگان كشور كه اطلاعات به روز دارند و دقيق هستند، بسياري از چهرههاي مركزي جامعه روحانيت مبارز را نميشناسند. جامعه روحانيت امروز جامعالاطراف بودن خود را از دست داده و عملا مثل يك حزب سياسي عمل ميكند. برخي از بخشهاي اصولگرايي امروز ميگويند ما يك سهم و جامعه روحانيت مبارز هم يك سهم براي خود داشته باشد. از اين جهت اعتبار و وزانت سياسي جامعه روحانيت كاهش پيدا كرده است و متاسفانه نميتواند نقش پدري و مرجعيت خود را همچون گذشته ايفا كند.
اصلاحطلبان چرا يكپارچه از آقاي روحاني حمايت ميكنند؟
فضاي سياسي و حقوقي حاكم بر مناسبات انتخاباتي ايران فرصت حضور يك چهره شاخص اصلاحطلب را از آنها دريغ يا منع كرده است. چرا آقاي هاشمي ردصلاحيت شد؟ به چه دليل آقاي خاتمي ممنوعالتصوير است و شخصيتهاي موثر اصلاحطلب تاييد صلاحيت نميشوند؟ اصلاحطلبان عملا از يك حق ملي و شرعي در فضاي سياسي كشور باز داشته شدهاند. از آنجايي كه اصلاحطلبان اهل قهر كردن نيستند و همواره به تناسب زمان و اقتضائات روز دست به تصميم ميزنند، در چنين شرايطي از افرادي با ديدگاههاي نزديكتر حمايت ميكنند.
بههمين جهت بود كه از فردي چون آقاي روحاني حمايت كردند. اوكه پايگاه اصولگرايي دارد اما چون سخن معنادار، معتدل و عاقلانه مطرح ميكند، حمايت ميشود. عملكرد شخص آقاي روحاني كاملا اصلاحطلبانه بوده است. دليلي ندارد اصلاحطلبان بخواهند غير از آقاي روحاني را به ميدان بياورند. ما هيچ شرطي هم براي آقاي روحاني نداريم. آقاي روحاني فوق انتظارات اصلاحطلبان ظاهر شده است و نقش وجيه اصلاحطلبي خود را با وجود محدوديتها و برخي اشكالات به خوبي انجام داده است. در چنين وضعيتي جوانمردانه و منطقي نيست كه از حمايت آقاي روحاني دست بكشيم.
اصلاحات و اصلاحطلبي با روي كار آمدن آقاي روحاني گامي به جلو برداشت؟
عملكرد آقاي روحاني اصلاحطلبانه بوده است. در اين سالها موفق شده گفتمان اصلاحات را از حالت مظلوميت مطلق خارج كند. امروز صداي اصلاحطلبان بلند است و اميدوار به آينده هستند. در دوره آقاي احمدينژاد ياس و نا اميدي بر اصلاحطلبان حاكم بود. به همين دليل گامي به سمت جلو برداشتهاند. با اينحال شايد مردم چنين حسي نداشته باشند. مردم مشكلات اقتصادي دارند كه ناشي از سياستهاي غلط دوره آقاي احمدينژاد بوده است.
آنها وقتي با راي خود تغييري در قدرت به وجود ميآورند دوست دارند بلافاصله تاثير آن را در زندگي خود ببينند. ليكن چون در مقام واقع اين اتفاق نميافتد بايد مردم راتوجيه كرد. وقتي صادقانه با مردم سخن بگوييم آنها نيز ميپذيرند. طبيعي است كه مردم مشابه نخبگان سياسي حسي ازمصايب پيشين ندارند. اعتراضاتشان هم مطرح ميشود. بايد توجه داشت اگر مسير سياستورزي كشور با سياستهاي آقاي احمدينژاد ادامه پيدا ميكرد، امروز امرسياست و فعاليتهاي اقتصادي دولت در حد نفت در برابر غذا بود و وضعيت اقتصادي مردم به مراتب بدتر بود.
برخي چهرههاي اصلاحطلب از معرفي كانديداي پوششي از سوي اصلاحطلبان در انتخابات رياستجمهوري آتي مطرح ميكنند. نظر شما چيست؟ آيا شما به وجود پلن بي (plan B) براي شرايط بحراني قايل هستيد؟
هيچ عقل سليمي حكم نميكند آقاي روحاني به عرصه انتخاباتي آتي نيايد. آقاي روحاني نيزقايل به نيامدن نيست و خود را در برابر مردم مسوول ميداند. طرفداران سياسي او از اعتدال و توسعه گرفته تا اصلاحطلبان موافق نيستند كه آقاي روحاني نيايد. جامعه مخاطب او نيز معتقد است آقاي روحاني بايد به صحنه بيايد. حتي نيروهاي اصولگراي معقول نيز همين عقيده را دارند. هيچ عقل و منطقي حكم نميكند آقاي روحاني صحنه را ترك كند. آقاي روحاني اگر مانعي بر سر راه خود نبيند بر او واجب شرعي و سياسي است كه به صحنه بيايد.
تنها يكي دو اتفاق ممكن است رخ دهد كه اجازه ميدهد كه پلن بي (plan B) هم مطرح شود. اينكه به هر دليلي كه بيان آن چندان ضرورت ندارد، آقاي روحاني از ثبتنام بازداشته شود. كما اينكه آقاي هاشمي را از انتخابات بازداشت. در اين امر، ارادهاي در سال ٩٢ وجود داشت كه آن اراده نسبت به ادامه رياستجمهوري آقاي روحاني نيز راي همراهي ندارد. اگر اين اراده موفق شد آقاي روحاني را از حضور در صحنه باز دارد يا اينكه خداي ناخواسته تقدير، حيات ايشان را به چالش بكشد. بايد پلن بي (plan B) را داشته باشيم. از اين جهت طرح عنصر جايگزين منطقي و معقول است اما اگر هيچ كدام از اين مشكلها رخ ندهد، عنصري كه به عنوان محور پلن بي (plan B) مطرح است از عرصه رقابت خارج ميشود.
چه چهرههايي اين پتانسيل و ظرفيت را دارند كه كانديداي پوششي باشند؟
مناسبترين فردي كه از او سخن رانده شده آقاي اسحاق جهانگيري است.
آقاي ظريف چطور؟
ايشان تمايل به اين كار ندارد و علاقهمند به حضور تمام عيار دركار تخصصي و حرفهاي خود است. وشخصا علاقهاي به رقابت در انتخابات رياستجمهوري ندارد.
عدهاي معتقدند «برند» آقاي روحاني يعني «برجام» با پيروزي ترامپ و تمديد تحريمهاي داماتو به فرجام خوبي نرسيده و سرخوردگي اجتماعي به وجود آمده است. با اين تحليل موافقيد؟
برجام يك تدبير لحظهاي نبود كه با تصميم لحظهاي ديگري از بين برود. حوادث پيش برجام، تاريخ ١٠سالهاي دارد. از سال٨٢ شروع شده و امروز به نتيجه رسيده است. موضوع داماتو ربطي به برجام ندارد و چالش دوجانبه بين ايران و امريكا بوده است كه نسبت تنگاتنگ با برجام ندارد. اگر يخهاي ما با كشور امريكا آب شد يا جمله معروفي كه حضرت امام گفتند اگر امريكا هم آدم شد، ما مشكلي براي ارتباط نداريم، موضوع داماتو حل خواهد شد. برجام آثار مثبتي داشته كه قابل مشاهده است. برجام همچنان به عنوان «برند» براي آقاي روحاني در انتخابات آتي كار ميكند و اين مخالفين آقاي روحاني هستند كه برجام را بدون دستاورد معرفي ميكنند.