عباس عبدی در روزنامه شرق نوشت:
موسیقی به عنوان یک نیاز و پدیده معمول، در هر جامعهای شناختهشده است. اگرچه اطلاع دقیقی ندارم ولی گمان نمیکنم که جامعهای بدون موسیقی که ویژه فرهنگ آن باشد دیده شده باشد. منظورم فقط منحصر به موسیقی کلاسیک و پیشرفته نیست، بلکه اصواتی که با استفاده از هر نوع وسیلهای که صوتی دلنشین برای مخاطب ایجاد کند مورد نظر است؛ چه این وسیله حنجره آدمی باشد و چه وسایل مصنوعی و جالب اینکه موسیقی هر جامعهای بازتابی است از وجوه گوناگون آن جامعه و فرهنگ. ما با شنیدن موسیقی اقوام ایرانی تقریبا و بهسرعت متوجه میشویم که آن موسیقی آذری است یا کردی یا لری یا بلوچ و گیلکی و... . موسیقی هر قوم، وجه مشخصه آن است؛ بنابراین پیوستگی و انتقال فرهنگی از طریق موسیقی نیز رخ میدهد. این وضع در ایران چگونه است و استاد شجریان به عنوان مهمترین و شاخصترین چهره موسیقیایی کشور در چهار دهه گذشته از نظر اجتماعی چه نقشی در انسجام و انتقال فرهنگی ایفا کرده است؟ این پرسشی است که میتوانیم از منظر تجربه شخصی یا تحلیل اجتماعی به آن بپردازیم.
از منظر شخصی، نسل ما بهویژه آنان که بخشی از مضامین موسیقی پیش از انقلاب را قبول نداشتند و درعینحال به طور فطری و طبیعی به موسیقی علاقهمند بودند و از آن استفاده میکردند درصدد تأمین این نیاز خود بودند و دراینمیان آقای شجریان نقش اول را در تأمین این نیاز فرهنگی داشت. هرکدام از شعر، صدا و موسیقی در آلبومهای آقای شجریان به صورت فاخر و در اوج خود ترکیب میشد و نیاز مخاطب یا حداقل بخش مهمی از مخاطبان را تأمین میکرد و اجازه نداد که این نسل، نیاز خود به موسیقی را سرکوب کند یا از قالبهایی تأمین کند که با سلیقه فرهنگی جامعه ایران همسو و هماهنگ نیست.
ولی اهمیت اصلی آقای شجریان در نقش تاریخی و اجتماعی است که او در روند گذار فرهنگی جامعه ایران در وجه موسیقی از سنت به تجدد ایفا کرده است. واقعیت این است که نگرش سنتی برخی از فقها در گذشته به گونهای است که هرگونه موسیقی را حرام میدانستند و موارد استثنا هم مصداق «النادر کالمعدوم» بود. برخی از آنان حتی قرآنخواندن به آوای خوش را محل تردید میدانستند و به طور طبیعی با اغلب موسیقیهایی که پیش از انقلاب در رادیو و تلویزیون پخش میشد به طور جدی مسئله داشتند و بههمیندلیل بسیاری از خانوادهها خود را از داشتن رادیو و تلویزیون معاف کرده بودند و اگر هم رادیویی در خانه بود، نحوه استفاده از آن بسیار محدود و مطابق ضوابط شرعی بود. ازاینرو هنگامی که انقلاب شد بلافاصله این پرسش پیش آمد که اگر موسیقی حرام است پس نباید از رسانههای رسمی پخش شود؛ ولی مگر میشد چنین کرد و یک نیاز طبیعی را نادیده گرفت؟ مسئولان بهراحتی متوجه شدند که اگر از این رسانهها موسیقی منتشر نشود، به معنای حذف رسانههای رسمی از سبد مصرفی مردم است و حتی ممکن است به دلیل وجود تقاضا، موسیقیهایی در جامعه رواج یابد که اصلا باب طبع حکومت نیست. مهمترین محمل برای پخش موسیقی در ابتدا موسیقی انقلابی بود که پشت سر هم منتشر میشد. هم نیاز جامعه را تأمین میکرد و هم در جهت انقلاب بود. موسیقیهای مناسبتی هم کمکم وارد شد. مثلا پس از شهادت مرحوم مطهری یک سرود برای ایشان ساخته شد. وقتی که برخی از سنتیها به پخش موسیقی معترض شدند، رهبری انقلاب از آن سرود دفاع کرد و همین برای بازشدن راه کافی بود.
ولی مشکل اینجا بود که تا کی میشد سرود انقلابی نواخت؟ مردم هم خسته میشدند. در این مرحله کار ویژه آقای شجریان آغاز میشود. مردی که به زیباترین شکل ربنا را خواند و سفره افطار را رنگ و بوی دیگری داد. مردی که آشنایی نزدیکی حتی با برخی از روحانیون داشت و از بطن یک فرهنگ مذهبی و قاری قرآن بودن آمده بود. بسیاری از ضوابط اخلاقی و حرفهای را در بهترین سطح حفظ میکرد و شعر و موسیقی و صدای اصیلی را که معرف فرهنگ و پیشینه فرهنگی کشور بود عرضه میکرد و با کارهای خود، موسیقی را که به گمان برخی پس از انقلاب در آستانه حذف بود، زنده کرد و جالب اینکه حتی موسیقی اصیل ایرانی که در خطر هضم در قدرت هاضمه موسیقی غربی بود، پس از انقلاب جانی دوباره یافت و انقلاب نهتنها موجب تضعیف سنت موسیقیایی و ملی نشد؛ که با وجود افرادی همچون آقای شجریان که برجستهترین نماد این گروه است زندهتر و شادابتر از گذشته شد.
برخی افراد کمتر به این وجهه تاریخی برخی از هنرمندان در چهار دهه گذشته توجه دارند و وجهه سیاسی آنان برایشان مهمتر است، درحالیکه نقش اجتماعی هنرمند در گسترش فرهنگ موسیقی و تثبیت نقش این هنر که بیش از هنرهای دیگر در معرض بدبینی و حمله قرار دارد، بسیار مهمتر، پایدارتر و عمیقتر است.
شاید بتوان گفت نقش سیاسی بیشتر به اتفاقات جاری میپردازد و انتظار میرود با گذشت زمان از اهمیت آن کاسته شود؛ درحالیکه نقش اجتماعی که در یک بزنگاه تاریخی ایفا شده است، با گذشت زمان بر اهمیتش هم افزوده خواهد شد. هنرمند بیش از هر گروه و قشر دیگری قادر است چنین نقشی را ایفا کند؛ بهویژه هنرمندی که بين گروههای مختلف اجتماعی مورد احترام است. چنین هنرمندانی موقعیتی دشوار دارند، ازیکسو باید به نقشهای تاریخی در گسترش هنر بیندیشند که تقریبا جز آنان کسی نمیتواند ایفا کند و ازسویدیگر، باید به نحوی عمل کنند که موقعیت ملی و اعتبار اجتماعی عمومی خود را برای پیشبرد نقش تاریخی حفظ کنند. مصاحبههایی که اخیرا از آقای شجریان منتشر شده نشان میدهد که ایشان برای این نقش تاریخی خود اهمیت بیشتری قائلاند و اعتبار اجتماعی خود را بر دفاع از موسیقی و تثبیت جایگاه آن به کار گرفتهاند. امیدواریم حال استاد شجریان به طور کامل بهبود یابد تا این فرایند مهم را به نحو کامل بیشتر از آنچه هست پیش ببرند.