فرارو- امیر هاشمی مقدم؛ دیروز عبدالرحمان الغاصب، سفیر عربستان سعودی در افغانستان اعلام کرد که دولت این کشور برای ساخت بزرگترین مرکز آموزشهای اسلامی در افغانستان، قراردادی را با دولت این کشور امضا کرده و برای اجرایی شدن آن، یک «چک سفیدامضاء» به دولت افغانستان داده است.
برخی از اطلاعاتی که درباره این مرکز آموزش اسلامی منتشر شده بدین قرار است:
نام مرکز: ملک عبدالله؛ طول مدت ساخت: حدود 3 سال؛ مکان ساخت: تپه مرنجان در شهر کابل؛ مساحت: حدود 120 هزار متر مربع؛ زبان آموزشی: عربی؛ امکانات: دانشگاه، خوابگاه، مسجد، سالن کنفرانس و... .
هرچند در این قرارداد بر آموزش «اسلام معتدل» تأکید شده است، اما نگاهی به پیشینه خروجیهای عربستان نشان میدهد که این کشور با اسلام معتدل میانهای ندارد؛ نه در احکام و قوانین این کشور (که زن هیچ جایگاهی ندارد؛ سر و دست مجرمان را در ملأ عام قطع میکنند؛ بسیاری از ساده و ابتداییترین تفریحات برای مردم این کشور ممنوع است و...) و نه در رفتار کسانی که برای ترویج اسلام به کشورهای دیگر فرستاده میشوند (از القاعده که در کنار طالبان علیه دموکراسی در افغانستان جنگید گرفته تا داعش که این روزها وحشیگریهایش جهان را به وحشت انداخته است). بنابراین صرف بیان لفظ زیبایی چون «اسلام معتدل» نمیتواند ماهیت آنچه در این مرکز آموزش داده خواهد شد را پنهان کند.
اما هدف از نگارش این یادداشت چیست؟ هم عربستان و هم افغانستان، خودشان دولتها و ملتهایی مستقل دارند و این حقشان است که برای خویش تصمیم بگیرند. نقش ما در این میان چیست؟
در واقع آنچه باعث شده دولت افغانستان تن به چنین قراردادی با عربستان بدهد، کمبود فضاهای آموزشی و بهویژه دینی (البته از نگاه مردمش) در این کشور است. با وجودی که هزاران مکتب آموزش علوم اسلامی در سراسر افغانستان فعالیت دارد، هر سال تعداد بسیار زیادی از خانوادهها فرزندانشان را به پاکستان میفرستند تا در آنجا علوم اسلامی را فرا بگیرند.
اما تجربه سه دهه اخیر نشان میدهد که خروجی مدارس دینی پاکستان، عموماً طالبانی بوده که علیه دولت و مردم افغانستان جنگیده است. بنابراین دولت افغانستان دست نیازش را به سوی هر کشوری دراز میکند که در توسعه فضاهای آموزشی در این کشور یاریرسان باشد. اکنون «مکاتب جاپانی» (مدرسههای ژاپنی) و «لیسههای افغان-ترک» (دبیرستانهایی که توسط ترکیه در افغانستان اداره میشود و کلیه هزینههای دانشآموزان را بر عهده دارد) در بسیاری از نقاط این کشور فعالیت دارد. عربستان هم که دارد وارد این میدان میشود.
پرسش اینجاست که سهم ایران در این میان- البته به جز اخراج نخبگانی همچون قنبرعلی تابش از دانشگاههای کشورمان، آن هم در حالیکه همه هزینههایشان را خودشان پرداخت میکردند- چیست؟
واقعاً کدام یک از کشورهای ژاپن، ترکیه یا عربستان سعودی با افغانستان مرز مشترک دارند؟ کدام یک از آنها با این کشور زبانشان مشترک است؟ کدامشان پیوندهای خونی، تاریخی، ادبی و فرهنگی با این کشور دارند؟
چگونه است که آنها این همه برای آموزش افغانستان سرمایهگذاری میکنند و ما در نقطه مقابل، به اخراج سرمایههای افغانستانی که با پای خویش به دامان کشورمان آمدهاند میپردازیم؟ با این اوصاف، آیا آینده روابط افغانستان با این کشورها بهتر خواهد بود و یا با ایران؟
اگر برخلاف ادعاها و در واقع آنگونه که پیشبینی میشود، از دل این مرکز آموزش اسلامی، افراطگرایانی همچون القاعده بیرون بیایند، آسیبش متوجه ژاپن و ترکیه و عربستان میشود یا ایران که 936 کیلومتر مرز مشترک با افغانستان داشته و پذیرای حدود سه میلیون نفر از این همتباران است؟ مسئولین فرهنگی ما واقعاً دارند چه میکنند؟
ولی مردم ما مطمئنا در مقابل تاسیس مراکز اسلامی در افغانستان موضع مخالف میگیرند و طبق معمول خواهان خرج این مبالغ برای مردم خودمان میشوند.
بی توجه به نتایج ان که در اینده نمایان میشود.