علی زندوکیل از شیراز آمده است؛ شهری که حدود 214سال پیش جد بزرگ و
هشتمش یعنی کریمخانزند آن را بهعنوان پایتخت خود انتخاب کرد و کمتر از
30سال بعد از آن عموزادهاش لطفعلیخانزند با وجود دلاوریهایش نتوانست در
مقابل هجوم خواجه تاجدار بایستد و چشمانش را برای حفاظت از شهر فدا کرد.
در تاریخ 500ساله ایران هیچ حکمرانی چون کریمخان نبود که نامش در تاریخ
بهخوبی و حمایت از هنرمندان و مردم برده شود. اما خاندان زند در گذر از
سهفصل حکومتی در تاریخ ایران به این شهره هستند. حالا بعد از هفتنسل از
کریمخان نواده او در کار موسیقی فعالیت میکند و صدایش مورد اقبال مخاطبان
ایرانی قرار گرفته است؛ خواننده جوانی که از چندسال پیش فعالیت خوانندگی
را با گروههای مختلف آغاز کرد و در نهایت آنچنان که خودش میگوید از دی90
به گروه جوان و خلاق «دنگشو» پیوست و در اجراهای تکآهنگ و آلبوم دلتنگشو
که در راه دریافت مجوز است، همراه شده است.
اما شاید خیلی از مخاطبان،
زندوکیل را با حضورش در تئاتر ترانههای قدیمی محمد رحمانیان در شهریور92
شناختند. او در آن اجرا نهتنها در نخستین اجرای تئاتر موسیقی حضور پیدا
کرد که در کنار محمد رحمانیان و فردین خلعتبری قرار گرفت که هشتترانه از
ترانههای قدیمی و خاطرهانگیز را بازخوانی کرد؛ اجراهایی که تنها با یک
ساز پیانو سامان احتشامی همراهی شد اما توانست نظر موافق بسیاری را بهخصوص
با ترانه «رفتی» که پیش از این با آهنگسازی همایون خرم و صدای الهه شنیده
شده بود، جلب کند زندوکیل میگوید: در اجرای این ترانهها سعی کرده
نوستالژیهای مردم را بر هم نزند و آنگونه که اصالت داشته بخواند. شاید
برای همین هم کوروس سرهنگزاده بعد از شنیدن ترانه زهره کار او را تایید
کرد.
او امسال هم در ترانههای محلی با رحمانیان همراه شد و در آن اجرا
سهترانه محلی را اجرا کرد که یکی از آنها یعنی ناردونه از ساختههای خودش
بود. به بهانه حضور زندوکیل در تئاتر ترانههای محلی و ترانههای قدیمی در
مشهد با او درباره بازخوانیهایش گفتیم.
از چه زمانی با دنگشو همراه شدید؟ چون اگر کسی نداند که شما از
کجا وارد گروه دنگشو شدید، فکر میکند از ابتدا با این گروه همراه بودید.
بخشی از این بهخاطر سبک تلفیقی است که گروه دنگشو دارد و در صدای شما هم
این شنیده میشود.
دیماه یا آذرماه سال90 و همان حوالی اجرای ارکستر سمفونیک بود که بچههای
گروه دنگشو با من تماس گرفتند و آشنایی ما از آن زمان آغاز شد. من عاشق
تجربهکردن هستم؛ بهخصوص تجربه بجا و کارساز که تو را رشد میدهد و کمک
میکند نگرشت به کاری که میکنی، عوض شود. تجربه من با گروه دنگشو
همانطور که اشاره کردید، تجربه موسیقی تلفیقی بود که پیش از آن یکی، دو
بار تجربه کرده بودم.
در کار دنگشو این تجربه در سریال دزد و پلیس و پژمان
بیشتر شنیده شد. بعد از آن هم مجموعه «دلتنگشو» بود که هنوز مجوز نگرفته و
منتظر مجوز است. البته بخشهایی از این آلبوم شنیده شد. همکاری با دنگشو
همکاری خوبی برای من بود. کارهایی که خواندم، مورد استقبال دنگشو قرار
گرفت البته به غیر از دلتنگشو که کمیخاصتر بود. مجموعه دلتنگشو بهنسبت
کارهای قبلی دنگشو تخصصیتر و خاصتر بود.
جز این چندآهنگ که گفتید، یکی، دوکار تکآهنگ هم توسط گروه دنگشو منتشر شد مثل شماره 16 آبان که خیلی مورد توجه قرار گرفت.
منظورتان همان ترانهای است که میخوانم: «من گذشتم از گذشته واسه فردا
بیقرارم.» بله آن کار هم جزو کارهای بسیار موفقی بود که با دنگشو کار و
خیلی شنیده شد.
بعد از این بود که به ترانههای قدیمی و البته اجرای ترانه «رفتی» رسیدید؟
آشنایی من با آقای فردین خلعتبری به سال87 برمیگردد قبل از اینکه با
دنگشو همراه شوم. آهنگ یک تیزر بود که برای آقای خلعتبری خوانده بودم. بعد
هم یکی،دوکار دیگر با هم داشتیم تا اردیبهشت سال90 آقای خلعتبری تماس
گرفتند و گفتند آقای رحمانیان میخواهند کاری را برای اختتامیه جشنواره
فیلم شهر که قرار است در برج میلاد برگزار شود به روی صحنه ببرند. همکاری
ما از همان زمان شروع شد. اما اگر یادتان باشد در آن اجرا دواپیزود اجرا
نشد و آهنگ «رفتی» و به «سوی تو» را ما در آن اجرا نداشتیم.
«شبهای
تهران»، «زندگی خوب است»، «شهزاده رویا»، «تا بهار دلنشین» و یک «ای ایران»
هم برای اختتامیه کار اجرا کردیم. «به سوی تو»، « چو مرغ شب» و «رفتی» در
آن اجرا نبود. آشنایی من با آقای خلعتبری و آقای رحمانیان از همین اجرا
آغاز شد و تقریبا چندماهی قبل از پیوستنم به گروه دنگشو بود.
بعد از آن هم که آقای رحمانیان رفتند تا اجرای ترانههای قدیمی در تالار شمس...
بله. تا شهریور پارسال. اواخر مرداد بود آقای خلعتبری با من تماس گرفتند و
گفتند که آقای رحمانیان بازگشتند و میخواهند آن پروژه را بار دیگر اجرا
کنند.
شما یکی از معدود خوانندههایی هستید که به این سبک با اجرای زنده
در کنار یک گروه تئاتری قرار میگیرید. با توجه به اینکه کار تئاتر کمی با
موسیقی بهلحاظ طول اجرا و زمان تفاوت دارد، باید فشار زیادی را برای
اجرای درست و بدون اشتباه هفتترانه در کنار کار تحمل میکردید؟
البته هشتترانه.
ترانه آخر یعنی ایایران را چون بیشتر اجرای گروهی بود را حساب
نکردم. اجرای هفت یا به قول شما هشتترانهای که مردم با آنها خاطره دارند و
جزو نوستالژیهایشان است در شبهای طولانی باید سخت باشد.
از آنجایی که آدم ریسکپذیر هستم و در اینگونه مسایل نیمهپر و بخش مثبت
را نگاه میکنم، چنین کاری را پذیرفتم. در همه کارها سختیهایی وجود دارد.
اما از آنجایی که من ارادت خاصی به آقای رحمانیان و آقای خلعتبری دارم و
تفکر و انتخابهایشان درست است، با این امید وارد کار میشوم که نگران
نباشم و فقط به کیفیت کار و هدفی که دارم فکر میکنم. همه تلاشم را کردم که
اجرای خوبی داشته باشم. دشوار نبود برای خود من تجربه خوبی بود. یعنی هم
خاطره بسیار خوبی از این اجراها دارم و هنوز که هنوز است با بچههای گروه
که همراه میشوم این خاطرات را مرور میکنم. در بخش ترانهها که گفتید این
ترانهها با همه نوستالژیهای مردم انگار یک ریاستارتی تا 50سال آینده شد.
تا زمانی که زنده هستم به این فکر میکنم که یادش بخیر چه شبهایی را با
ترانههای قدیمی داشتیم.
خیلیها از من پرسیدند تو با چه جراتی رفتی و این
کارها را خواندی؟ به هر حال همانطور که اشاره کردید، این کارها کارهای
شناختهشدهای بوده که مثلا استادبنان خوانده و مردم با صدای کوروس
سرهنگزاده، داریوش رفیعی و خانم الهه شنیدهاند. این جرات میخواست. این
ترانهها مثل آثار باستانی هستند که قرار است مرمت شوند. اگر در حین مرمت
بزنی و آن را به جای اینکه درستش کنی خرابش کنی.
این همان نکتهای بود که من در سوال قبلی اشاره کردم؛ یعنی این ریسک که قطعه بدخوانده شود یا آنطور که مردم با آن خاطره دارند، نشود.
خب، من برای اینکه این اتفاق نیفتد، اول به متریال کار رجوع کردم، یعنی به
حقیقت کار دست نبردم. اما اجرا و قطعه را تزیین کردم. سعی کردم بهتر از
آنچه هست، ارایه ندهم. البته این حرف را در مورد قطعاتی میگویم که اجراهای
اولیهای دارند که بهتر از آنها نخواهد آمد. مثل ربنای استادشجریان و اذان
موذنزاده، الههناز بنان و خیلی از کارهای دیگری است که تکرار نخواهند شد
و خواندن آنها کار دشواری است.
نکته انحرافی در اینجاست که خیلیها در این سالها تلاش کردند
قطعات قدیمی را بازخوانی کنند. خیلیها موفق شدند و اجرای خوبی را ارایه
کردند اما خیلیها موفق نشدند. چون مردم با دقت بیشتری گوش میدادند و
منتظر لغزش خواننده بودند، البته تا جایی که میدانم، شما نظر منتقدان و
مخاطبان را جلب کردید و حداقل شنیدهشدن آهنگ رفتی نشان داده که از پس این
ریسک برمیآیید. اما نیمه خالی این بود که «ریسک» جواب ندهد.
میتوانم به جرات بگویم اگر از پس این کار آنچنان که شما میگویید برآمدم،
لطف خدا و مردمی بود که در زمان لازم حسشان را به تو انتقال میدهند. در
بازخوانی باید به اصل اثر تکیه کنی و آن را از ذهن مردم دور نکنی. من بعد
از این کار ترانه « زهره» را در شاهگوش خواندم. یک خاطره برایتان در این
مورد بگویم. هفتمعید بود که من دیداری با کوروس سرهنگزاده داشتم. گفت
شنیدهام زهره را خواندهای. میدانید خود ایشان هم از خوانندههای این
تصنیف بود. بعد از من خواست که اجرایش کنم.
بعد از اجرای آن ترانه گفت:
«آهان درست خواندی. چون اگر کمی نتها را اینطرف و آنطرفتر میخواندی،
این ترانه دور از آن چیزی بود که هم من و هم آقای رفیعی خوانده بودیم.»
وقتی صاحب اثر این را به من گفت بسیار خوشحال شدم. این بازخوردی بود که من
از مردم هم گرفتم. در کامنتها میخواندم یا میشنیدم که خیلیها ابراز لطف
میکردند که این بازخوانی خوب بوده است. این را ممنون مردم هستم که همیشه
به من لطف دارند.
در اجرای ترانههای قدیمی مثلا خود من تصنیف «زندگی خوب است» را
دوست دارم و «شبهای تهران». اما همانطور که اول هم گفتم، آنچه از این
اجرا در خاطره خیلیها ماند، ترانه رفتی بود. این ترانه خیلی شنیده میشود.
در جستوجوی نام علی زندوکیل هم این ترانه مهمترین گزینه است. تصنیفی که
الهه خوانده بود، به نسبت بقیه کارها کمتر شنیده شده بود.
باور کنید من و سامان احتشامی در این اجرا به این یک قطعه که میرسیدیم،
وارد یک فضای دیگری میشدیم. همه کارها را دوست داشتم اما این یک قطعه جور
دیگری بود. حال دیگری را برای من داشت هم خود ترانه و هم اپیزودی که خانم
نصیرپور بازی میکردند. زمانی که سامان، اورتور را شروع میکرد من از
لحظهای که به سمت میکروفن میآمدم تا آن را اجرا کنم، حال دیگری داشتم.
میتوانم بگویم بیشتر از بقیه ترانهها برایش انرژی میگذاشتم.
این اجرایی که الان در دسترس مردم هست، همان اجرای ترانههای محلی است؟
آنچه الان نمونه صوتی رفتی در سایتهاست را چندهفته بعد از تمامشدن اجرا من و سامان در استودیو ضبط کردیم.
همان قطعهای که در رادیوهفت هم پخش شد؟
بله، این همان اجراست.
از شهریور پارسال تا شهریور امسال اتفاقات زیادی افتاده است. شاید
در حوزه کار شما حضور مجددتان در ترانههای محلی و همکاری با فردین
خلعتبری و محمد رحمانیان بوده است؛ اجرایی که آهنگ ناردونه از ساختههای
خود شما بود.
ناردونه را دقیقا من پارسال در یکی از همان شبهای اجرای ترانههای قدیمی
زمانی که خیلی خسته بودیم، خواندم. آقای رحمانیان بسیار علاقهمند شد. این
آهنگ خیلی خاطرهساز هم شده بود. وقتی من را میدیدند، میگفتند علی،
ناردونه را بخوان. اسفندماه پارسال بود که ایشان گفتند قصد اجرای ترانههای
محلی را دارند. خردادماه به شیراز رفتیم و ترانههای قدیمی را اجرا کردیم.
در همان زمان اجرای این کار قطعی شده بود. به دنبال این بودند که چه
ترانهای به آن قسمت میآورد.
من چندتایی ترانه قدیمی شیرازی را مثال زدم.
اما آقایرحمانیان و خلعتبری میگفتند چرا ناردونه نباشد؟ این برای من
افتخار بود و در نهایت هم ناردونه برای این بخش انتخاب شد.
در ترانههای محلی آن قطعاتی که شما اجرا کردید خیلی هم محلی
نبود. ترانه آذری در بخشی که شما اجرا کردید، فارسی بود. این خواست آهنگساز
و کارگردان بود یا بهخاطر این بود که شما مثلا آذریزبان نیستید؟ البته
بخشی را آذری خواندید.
بله. دقیقا بهخاطر آذریزباننبودن من بود. من در اجرا آذری را خواندم و
«لری بختیاری» و ناردونه را به اضافه «سرکنگی» که دستهجمعی خوانده شده
بود.
ترانه لری «مر جنگه» هم اجرای خوبی بود.
من براساس زبان لرها خواندم. چون پدر من و کلا خاندان کریمخانزند اصالتا
لر هستند. هنوز فامیلهای ما در ازنا و الیگودرز و دورود و بروجرد هستند.
من متولد شیراز هستم و پدرم هم هفتسالگی به تهران آمد و بعد از آن در
شیراز زندگی کرده بود و به لری گویش نداشتند. اما من آشنا بودم چون پدرم
علاقه ویژهای به زبان و موسیقی لری داشت و همیشه این موسیقی در خانواده ما
شنیده میشد. چه موسیقیهایی که مربوط به خرمآباد بود چه موسیقیهای
بختیاری، به دلیل اینکه مادر بزرگم بختیاری بودند.
اما اینکه پرسیدید چرا
فارسی، باید بگویم که همانطور که میدانید خیلی از زبانها قابل هضم نیست.
مخاطبان ما دوست دارند اگر زبانی گویشی هست قابلفهم باشد. تصمیم آقای
خلعتبری بود بخشی که من اجرا میکنم، فارسی هم اجرا شود.
درباره ناردونه گفتید. البته بهنظر من این ترانه تم شیرازی دارد و
حتی لهجه ندارد و جنسش با موسیقی شیرازی کمی متفاوت است. در میان
موسیقیهای محلی ایرانی موسیقی شیرازی در ذات خودش شاد و با نشاط همراه
است. حتی موسیقیهای غمگینشان هم این شادی را در ذاتش دارد، برخلاف موسیقی
مثلا خراسان که شادترین ترانهها هم تم غم دارد. ناردونه به این نوع موسیقی
نزدیکتر است تا شیرازی و در لایههای خودش غمی را پنهان کرده است.
همانطور که گفتید در هر فرهنگی یک سبک تفکر را میبینید. شما در موسیقی
کردی تم هیجانی را میبینید که در رقصشان هم هست. همان اندازه موسیقیهای
غمانگیز و حزنانگیز هم دارد. در موسیقی آذری و لری هم این تفاوت هست.
ناردونه از یکغم شخصی و درونی ساخته شده است و انرژی همان هم باعث شد تا
آقای رحمانیان و خلعتبری ترجیح دهند این موسیقی باشد.
تجربه ترانههای قدیمی برای شما بهتر بود یا ترانههای محلی؟
هر دو. اما چون در ترانههای قدیمی تنها بودم و آثاری بود که همه با آن
آشنا بودند برایم جذابتر بود. چون آن فضای نوستالژی را همراه خودش داشت
کار بهتری بود.
این تجربه باعث نشد تا کار تئاتر و بازی در آن را هم جدی بگیرید؟
نمیدانم، پیشنهاد بازی داشتم اما اگر بخواهم از بعد تخصصی نگاه کنم بازی و
ریتم بدن کار سختی است. بازی را دوست دارم اما باید شرایط تکنیکی را هم
رعایت کنم.
تجربه اجرای ترانههایی که بعضی از آنها آکوردها و پردههای
بالایی هم دارد برای شبهای متوالی کار سختتری است. مثلا همین ترانه رفتی
در انتها چندپرده بالاتر از بقیه اجرا خوانده میشود.
ما در خواندن تکنیکهایی داریم که این کار امکانپذیر است. یعنی مثلا
یکسال آن را اجرا کنی. برای این باید از تکنیکهایی استفاده کنی که حتی
وقتی در گام بالا میخوانی به حنجره فشار وارد نشود. اینکه با گام بالا
دایم اجرا کنی برای صدا مناسب نیست اما وقتی سه،چهارساعت هر شب اجرا داشته
باشی، استراحت کافی داشته باشی و بدن و تنفس با هم هماهنگ شود -که به
مهارت خواندن برمیگردد - مشکلی نخواهی داشت.
شما به همراه برادرتان یک گروه هم با عنوان زندبند ثبت کردید.
خیلی جالب است که ما این گروه را هم قبل از پیوستن به دنگشو ثبت کردیم و
کار تلفیقی را با این گروه کنار محمد برادرم انجام دادیم که هم ترانهسرا و
هم آهنگساز گروه است. قرار است با هم کار کنیم. اما اتفاقاتی افتاد که
تصمیم گرفتیم مسیری را انتخاب کنیم که بتوانیم در آن مسیر درست قدم برداریم
و کنار هم بایستیم تا مخاطب کار را بپذیرد. یعنی مخاطب گروه زند بداند این
تم را باید دنبال کند. امیدوارم در مهرماه چند کنسرت در شیراز، رشت و
اصفهان داشته باشم که به احتمال زیاد دوتا از کارهای گروه زند را به همراه
محمد اجرا کنم.
ما در گذشته یکزندوکیل خواننده داشتیم که ترانه معروف آن «نگاه گرم تو» را خوانده بود. هیچ نسبت فامیلی با ایشان دارید؟
زندوکیلها همه از خاندان کریمخان هستند اما با ایشان نسبتی نزدیک ندارم.
اما از کودکی با صدای ایشان و ترانه زندگی ایشان آشنا بودم.
از کریمخان و خاندانش صحبت کردید. اگر کسی هم از طریق فامیل
متوجه نشود بهخاطر شباهتی که با بنیانگذار سلسله زندیه در شما میبینند
متوجه نسبت شما با او میشود که از نوادگان کریمخان هستید.
بله. من نسل هفتم بعد از کریمخان هستم.
این نسبت تاثیری در هنر شما گذاشته است؟ یعنی نواده کسی چون کریمخانبودن در اینکه شما وارد وادی هنر شوید؟
این برای من باعث افتخار است. وقتی تاریخ را ورق میزنید و میبینید
کریمخان جزو اشخاصی است که به ایران خدمت کرده و مردمدوست و صلحجو و
همیشه عاشق شادی مردم بوده است. خاطرهای در خاندان ما هست که به موسیقی هم
برمیگردد. میگویند کریمخان شبها در جایی که میایستاده میدیده که
مردم ناراحت هستند از یارانش میخواسته به میان مردم بروند و شادی کنند و
آنها را با موسیقی به شادی دعوت کنند. این باعث خوشحالی است و هیچجا احساس
ناامیدی نمیکنم چون در پیشینه اجدادم میبینم مهمترین فردی که از
خاندانم برآمده، به نیکی قدم برداشته و امیدوارم روزی من هم به چنین
جایگاهی برسم.