این چند طنز اخیری که در مورد آقای خاتمی نوشتهام یا در گوشهای از آنها کنایههایی به ایشان زدهام به مذاق عدهای از دوستان و خوانندگان خوش نیامده است. انتقادهایی که در قالب کامنت یا ایمیل ارسال شده را با دقت خواندم. عمده حرف این دوستان این است که چرا از اینکه خاتمی برنامهی مدونی برای دور بعدی انتخابات ندارد یا آمدنش را با قید "علی رغم میل باطنی" همراه می کند یا چیزهایی از این قبیل انتقاد میکنی در حالیکه احمدی نژاد فلان است و بهمان.
خوشبختانه ریاست جمهوری آقای احمدینژاد این حسن را دارد که نه تنها خاتمی، بلکه کسانی در ردیف پورمحمدی و عارف و غیره هم خودشان را برای ریاست جمهوری مناسب (یا به عبارت دقیقتر: مناسبتر!) ببینند. درست هم هست. اما من فکر می کنم اگر قضاوت به این طور قیاسها باشد من هم برای ریاست جمهوری بد نباشم (یا دست کم بدتر نباشم!)
من اگر از سید محمد خاتمی ایرادی میگیرم به خاطر آن است که آقای خاتمی را با معیارهای متوسط یک رئیس جمهور معقول و مردمسالار مقایسه میکنم. شاید در شرایط فعلی آمدن رئیس جمهوری که "اگر خاصیتی ندارد لااقل شر هم به پا نمی کند"، مقبول باشد اما یادمان باشد که این شرایط توجیه کنندهی خوبی برای بی خاصیتی نیست!
آقای خاتمی باید بهترین شرایط موجود را برای ریاست جمهوری اش فراهم کند. ایدهآلیستی و توهمی فکر نمی کنم. من دقیقا این شرایط موجود را در نظر دارم. خاتمی نه فقط برای ترمز کشیدن در مقابل حرکت ممکلت به سمت پرتگاه اقتصادی و مدیریتی و فرهنگیای که به سوی آن در حرکتیم؛ بلکه برای دور زدن باید بیاید.
می دانم که موانع برای بسیاری از اصلاحات زیادند اما از آن سو نمی توانم بپذیرم که رئیس جمهور اصلاحات، در حالیکه در قرن بیست و یکم برای سومین بار می خواهد نامزد بشود هیچ برنامهای برای محیط زیست نداشته باشد. فراموش نکنیم که مساله محیط زیست هم اکنون یکی از مهمترین بحثهای روز دنیا حتی در محافل سیاسی است به طوری که ال گور، پس از ناکامی اش در راهیابی به کاخ سفید، مجدانه به دنبال فعالیتهای غیر دولتی در زمینه محیط زیست رفت و در این راه جایزه نوبل گرفت و دومین موضوعی که اوباما در هنگام نطق ریاست جمهوری اش به آن پرداخت همین بحث محیط زیست بود.
جنگلهایی که دارند نابود میشوند، جهانی که دارد گرم می شود، آبهایی که آلودهاند، بیابانهایی که رو به گسترشند... اینها نه بحثهایی لوکس و روشنفکریاند و نه هیچ مرجع دینی و نظامی و سیاسی در کشور ما با طرح آنها مشکل و مسالهای دارد؛ پس چگونه است که رئیس جمهور اصلاحات کلامی درباره آنها سخن نمیگوید و در حالیکه فقط چهارماه تا انتخابات زمانه مانده، یک سطر برنامه در این مقولات ارائه نداده است؟
از این نمونهها بسیارند و من به عنوان یک طنزنویس و منتقد سیاسی که اتفاقا تعلق خاطر همیشگی به جریان اصلاحات دارم، نمی توانم ساکت بنشینم و نوک تیز طنزهایم را دائما متوجه دولت احمدینژاد کنم. افلاطون می گفت سقراط را دوست دارم اما حقیقت را بیشتر از سقراط دوست دارم. حکایت ما با اصلاح طلبان همین است. اصلاح طلبان را دوست داریم ولی اصلاحات واقعی را بیشتر از اصلاح طلبان دوست داریم.
در کجای دنیا نامزد مردمسالار و اصلاح طلب برای شرکت در انتخابات که به هر حال سازوکاری دموکراتیک دارد و بر حرمت مردم و کرامت رای آنها استوار است؛ دیدهاید یا شنیدهاید که یک نامزد به جای اینکه به دنبال مردم و رای مردم برود، کرشمه کند تا به دنبالش بیایند و از "علی رغم میل باطنی" و "احساس تکلیف" سخن بگوید؟
معرفی وبلاگ / ابن محمود و دستاوردهای دولت نهمجدی نوشتن چقدر کار راحتی بود و ما نمی دانستیم ها! فکر کنم بهتر باشد به آقای خوشوقت پیشنهاد کنم این ستون از این به بعد جدی باشد. هر چند که بعید نیست آن وقت باز رفقای اصلاح طلب ما برنجند که چرا در مورد آقای خاتمی جدی مینویسی!
اصلاح طلبند دیگر... خودشان هم نمی دانند چی می خواهند و چی به صلاحشان است. مثل همین کار اخیرشان که در اعتراض به من –که به گمانشان- به آقای خاتمی بی احترامی کردهام، برداشتهاند این بندهی خدا را با آقای دکتر احمدی نژاد مقایسه کردهاند!
بگذریم... برویم سراغ همان دولت نهمیها که هر چیزشان کم باشد لااقل ظرفیت پذیرش شوخیشان بالاست. (یا ما مجبوریم اینطوری فکر کنیم!)
یکی از بهترین و پختهترین وبلاگهای طنز فارسی، وبلاگیست با عنوان
وقایع ابن محمود. نویسندهی این وبلاگ، ابن محمود در یکی از یادداشت خودش به فوتبال پرداخته که با امید به آنکه این مطلب حاوی نکتهی رنجانندهای برای رفقای اصلاح طلب ما نباشد، بازنشر می شود:
فرهنگ واژگان فوتبال/
اوت. خارج شدن توپ از چارچوب زمین. پرت و پلا گفتن هر یک از مسئولین. مصاحبه مسئولین با رسانهها. خارج از محدوده. روز اول پایان دوره ریاست جمهوری. آن ور میز ریاست. عدم توفیق در رسیدن به هدف. ناکامی در گل کردن موقعیتها. خاتمی عزیز. خواستن اما نتوانستن. گلهای پرپر. اواخر دوران بازیگری علی دایی و اوایل مربیگری او در تیم ملی.
..
پرتاب اوت. فوتبال ورزشی است با پا، که در آن اوتیها را با دست میاندازند. علی انصاریان. علی علیزاده. یکی از تاکتیکهای رایج گل زدن در ایران. ضربه آزاد با دست. روشی که علی پروین به امیر قلعهنویی آموخت. بازگرداندن توپ به زمین بازی. ترغیب محمد خاتمی و میرحسین موسوی به کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری.
..
توپ جمع کن. کسی که توپهای اوت شده را به بازیکنان لب خط میرساند. متولی کاهش اتلاف وقت و انرژی. مسئول راست و ریس کردن اظهارات مسئولین. روابط عمومی سازمان. عشق فوتبال آیندهدار. ..
دروازه. چهارچوبی است فلزی که سه طرفش را با تور پوشاندهاند و یک طرفش باز است. وظیفه بازیکنان حریف باز کردن آن است. نهایت آمال. گوش مسئولین هنگام شنیدن حرفهای حساب. بعضی از نواحی. ناموس دروازه بان. تونل افتخار بازیکنان و مربیان حریف. باز شده اش گاهی طومار جماعتی را در هم میپیچد.
..
تیر دروازه. مانع اوت شدن توپها. یکی از حوالههای رایج در ادبیات فوتبالی. تعیین کننده بخت و اقبال مهاجمان.
..
خط دروازه. محل مناقشه فلاسفه فوتبال. پل صراط داوران. مهمترین مشکل عالم هستی. تعیین صلاحیت محمد خاتمی. خاتمی یا میرحسین. گل یا پوچ.
..
هوادار. کسی که به یکی از تیمهای فوتبال بصورت بیمارگونه عشق میورزد. نوکر بی جیره و مواجب. رونق دهنده بازار عکسها و پوسترها. عامل درآمد زایی ورزشگاهها. در ایران با صفت فهیم و با شعور و باشخصیت از آنها یاد میشود. اما بعد از هر بازی، هزینه خسارتهای فهم و شعور و شخصیت آنها به بیت المال سر به دهها میلیون تومان میزند. بوق. سنگ. ترقه. سر دهنده شعارهای فرهنگی خطاب به مربیان و بازیکنان حریف. تشویقکننده داوران مسابقه چنانکه افتد و دانی. رک. تماشاگر.