bato-adv
کد خبر: ۱۹۹۶۸۱

نقد هوشنگ کامکار بر اثر حافظ ناظری

آیا نوشتن این اثر آنقدر پیچیده و مشکل است که فقط نوازندگان خارجی می‌توانند این چند آکورد کشیده ساده را بنوازند؟ کدام ستارگان جهان؟... غیر از ذاکر حسین که او هم 12سال پیش با اردوان کامکار همکاری داشت و البته هیچ تبلیغی هم برای آن نکرد کدام‌یک سولیست جهانی است؟ مگر هر کسی در خارج باشد لزوما نوازنده خوبی است و بر نوازندگان ایرانی ارجحیت دارد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۳ - ۰۱ مرداد ۱۳۹۳
فرارو- هوشنگ کامکار در یادداشتی برای شرق اثر حافظ ناظری را قطعه به قطعه بررسی کرده و با احترام به پدرش (شهرام) آنرا اثری تقلیدی و فاقد خلاقیت دانسته است.

شاید بعضی‌ها به من ایراد بگیرند که چرا به اثر جدید حافظ ناظری با عنوان «سمفونی رومی» پرداخته‌ام ولی اگر آن‌همه تبلیغ و ستایش و مراسم باشکوه و تبلیغ وسیع در رسانه‌ها و سایت‌های مجازی داخلی و خارجی انجام نمی‌شد، این اثر نیز همانند کارهای دیگری که جوان‌ها به‌خوبی انجام می‌دهند، می‌توانست پذیرفته و در فروشگاه‌ها و حتی سوپرمارکت‌ها هم ارایه شود و اشکالی هم نداشت و ایرادی به آن نبود.

با احترام خاصی که برای شهرام ناظری، خواننده پرآوازه ایران قایلم و با سپاس از کارهای زیبایی که در موسیقی ایران همچون گل صدبرگ، آتشی در نیستان، در گلستانه، چاوش‌ها و... خوانده است، ولی اخیرا متاسفانه فرزندش، حافظ از روی لجبازی و رقابت بی‌مورد با دیگران، کارهایی انجام می‌دهد که همه مردم متوجه این مسابقه شده‌اند چراکه فقط برای مقابله با همدیگر است نه برای ارتقای فرهنگ موسیقی... .

مثلا حافظ در مرتفع‌ترین نقطه آسمان تهران (برج میلاد) با دعوت از آهنگسازان و موسیقیدانان برجسته، مراسم رونمایی برگزار می‌کند و همه تحت‌تاثیر آن میهمانی مجلل در تحلیل اثر، سکوت یا به‌نوعی تعریف می‌کنند و برخی نیز در تالار وحدت و با فراخوان گسترده و با دعوت از هزاران چهره موسیقی و سینمایی، در صورتی‌که هنرمند باید در وهله اول به خود هنر موسیقی و جنبه‌های تکنیکی آن بیندیشد و اهمیت دهد نه به مسایل جانبی و تبلیغی و چسبیدن به هنرمندان مشهور داخلی و خارجی و گرفتن عکس‌های یادگاری و...!

ابتدا باید تاکید کنم هدف اصلی من از این نوشته بیشتر برای اصلاح و پیشرفت کار و شخصیت هنری حافظ است که از جوانان بااستعداد به شمار می‌رود و پدرش برای او هزینه‌های زیادی- چه مادی و معنوی- صرف کرده است و من نیز دوستش دارم و امیدوارم در مسیر و راهی که در زندگی‌اش انتخاب کرده است، هرچه‌بیشتر و بهتر مدارج ترقی و اعتلا را طی کند و اصول موسیقی را یاد بگیرد تا بر دانش موسیقیایی او افزوده شود و توامان از فعالیت‌های تبلیغی صرف بپرهیزد زیرا درختی که بارش بیشتر است، سربه‌زیرتر است.

اما اصل مطلب؛ بالاخره بعد از چند سال تبلیغ و اطلاع‌رسانی مکرر و رونمایی بدون انتشار در چند سال گذشته، اثر موردنظر، منتشر شد ولی واقعا تا این لحظه ما نفهمیدیم نام واقعی آن چیست. در آمریکا ناگفته در ایران بعد یازدهم «سمفونی رومی» چرا این همه نام‌گذاری؟ آیا در چین و ژاپن چنین نام‌هایی وجود دارد؟! اولین پرسشی که در ذهن مخاطب مطرح می‌شود، این است آیا از واژه «سمفونی» برای بزرگ نشان‌دادن اثر استفاده شده است؟

حافظ در بروشور سی‌دی گفته بود که از واژه «سمفونی» برای نشان‌دادن سمبل غرب و از واژه «رومی» برای نشان‌دادن سمبل شرق استفاده کرده است، اگر اینگونه است آیا مثلا «سونات باباطاهر عریان» یا «کوآرتت رودکی» همین مضمون را نمی‌رساند؟ یا اینکه اساسا چرا اسم فارسی «پیوند شرق و غرب» نگذاشتید؟ این سوال و ذکر این نکته برای این است که در واقع محتوا و کلیت این اثر نه نشانی از فرم سمفونی دارد و نه نشانی از افکار و آثار مولانا، بلکه صرفا برای بزرگ جلوه‌دادن کار است زیرا لغت سمفونی بیشتر دهن‌پرکن است!

موضوع بعد و سوال دیگر این است که واقعا هدف از این‌همه تعریف و تمجید از خود -که امری مذموم است- چیست؟ در این روزها و در رسانه‌های مختلف مکتوب و تصویری مدام از مسایلی نظیر اجرا در سالن‌های مهم دنیا، همکاری با نوازندگان برجسته جهان، استفاده از استودیوهای مهم، نام‌گذاری روز حافظ ناظری؛ جایزه خلاقیت از VCLA و جایزه Irvine، پدیده‌ای تازه در موسیقی کلاسیک جهان و خاورمیانه، پدیده عجایب فرهنگ جهان و... صحبت می‌شود! آیا واقعا موسیقی کلاسیک جهان را می‌دانید. کدام‌یک از آهنگسازان بزرگ دنیا تاکنون اینقدر از خود و از آثارشان تعریف کرده‌اند؟ آیا اثری که تولیدشده این‌همه‌ اهمیت دارد یا اینها فقط تبلیغات نادرست و بدون محتواست؟

آیا نوشتن این اثر آنقدر پیچیده و مشکل است که فقط نوازندگان خارجی می‌توانند این چند آکورد کشیده ساده را بنوازند؟ کدام ستارگان جهان؟... غیر از ذاکر حسین که او هم 12سال پیش با اردوان کامکار همکاری داشت و البته هیچ تبلیغی هم برای آن نکرد کدام‌یک سولیست جهانی است؟ مگر هر کسی در خارج باشد لزوما نوازنده خوبی است و بر نوازندگان ایرانی ارجحیت دارد.

در جلد سی‌دی گفته‌اید از آن روزی که خارج رفته‌اید شروع به نوشتن کرده‌اید و 10سال طول کشیده است که این سی‌دی را تولید کنید؛ یعنی 20دقیقه تکنوازی و تکخوانی روی چند آکورد ساده و ریتم آرام و تکرارهای هزارباره یک اوستیناتو ساده که بسیار هم خسته‌کننده است، این‌‌همه سال طول کشید؟! اگر چنین است، باید پرسید آیا برای بقیه کارهای این پروژه 40سال دیگر وقت لازم است؟

در این اثر گفته‌اید پروژه حافظ ترکیب موسیقی ایران و کلاسیک غرب است. کدام موسیقی ایرانی و کدام موسیقی غربی؟ اساسا بداهه‌نوازی ذاکر حسین و بداهه‌خوانی شهرام ناظری چه ارتباطی به آهنگسازی شما دارد؟ وانگهی ملودی‌های سه‌تار کاملا تقلیدی از بداهه‌نوازی سیتار راوی شانکار هندی است و هیچ نشانی از موسیقی ایران در آن نیست... باند 5 آن کاملا تقلیدی سطحی از مادریگال‌های کمدی ایتالیایی قرون 14 و 15 با هارمونی بسیار ساده است. کدام هارمونی دیسونانس و مدرن و آوانگاردی را به کار برده‌اید؟ تحریرها همگی تقلیدی از مادریگال‌هاست. کدام مدولاسیون‌های پیچیده و نامتعارف در آن به کار رفته است؟ همه می‌دانیم اینگونه خواندن را قبلا محسن نامجو معرفی کرده که به عقیده من آن هم کار بی‌هویتی است.

گفته‌اید نکته قابل تامل سرعت‌گرفتن تحریر است که من فکر نمی‌کنم پرسرعت‌بودن تحریر کار خلاقانه‌ای باشد خیلی از خوانندگان قدیم تحریرهای ریز و تند داشته‌اند. اما در مورد آواز و یکی از ویژگی‌های مهم این اثر گفته‌اید حتی یک لغت در آن استفاده نشده و همگی تحریر است. اما مثل اینکه باند 8 را خودتان گوش نکرده‌اید؟ شهرام شعر می‌خواند. اما به‌راستی چرا اسم شاعر در قطعه باکلام مشخص نیست و در جلد کار مشخص‌ نشده که چه کسی است؟ شاید نام شاعر مثل نام خارجی‌ها دهن‌پرکن نبوده. گفته‌اید برای اولین‌بار آواز ایرانی مثل یک ساز است، قبلا این کار را خوانندگان دیگری هم انجام داده‌اند ولی با این وصف چه لزومی دارد صدای انسان که اهمیتش همراه‌بودن با مفاهیم اشعار است، به‌جای ساز فاگوت یا ویلنسل استفاده شود.

در این اثر کدام گام پنتاتونیک کروماتیک و دیسونانس به‌کار رفته است (چند نت پشت سر هم کروماتیک آن‌هم گاهی که نشد گام) کدام نزدیکی به موسیقی کلاسیک قرن بیستم (البته جهت یادآوری، اکنون قرن بیست‌ویکم است). از نام خیلی نادرست و بی‌مسمای «سمفونی رومی» و «ناگفته» بگذریم برای آن اثر نام دیگری اعلام کرده‌اید به نام «بُعد یازدهم» (چرا توضیح نداده‌اید چرا بُعد هجدهم نباشد) که اثر شماره یک پروژه سمفونی رومی است (پروژه سمفونی رومی یعنی چه آیا تا به‌حال نوشته‌اید یا اینکه فقط شماره یک را تصنیف کرده‌اید و 40 یا 50سال دیگر کل پروژه نوشته می‌شود).

حال می‌پذیرم که بعد یازدهم قسمتی از این پروژه است که خود بعد یازدهم در 7 موومان یعنی سمبل هفت‌شهر عشق است، آیا خودتان سی‌دی را گوش کرده‌اید که ترک 8 هم دارد پس هشت‌شهر عشق بهتر نیست؟ تازه گفته‌اید بُعد یازدهم در چهارفصل نوشته شده و چون فکر می‌کنم حتی دوفصل دیگر هم نوشته نشده، فقط فصل دو و سه آن در مدت آن‌هم 20دقیقه ارایه شده، البته شاید بگویید نوشته شده ولی در سی‌دی جای نمی‌گرفت که می‌توانستید آن را در دو سی‌دی منتشر کنید چرا فقط فصل دو و سه. حافظ عزیز این‌همه نکات ضدونقیض برای چیست.

شما بُعد یازدهم را سویت نام برده‌اید آیا می‌دانید سویت یعنی چه و چرا نام خارجی را انتخاب کرده‌اید؟ (سویت یعنی چند رقص مختلف پشت‌سرهم با تمپوهای متفاوت که در دوره باروک مرسوم شد) آیا سویت هم سمبل آسیا یا خاور دور است؟ یا برای اهمیت‌دادن و به‌کارگیری نام‌های خارجی است؟

اما اجازه دهید بیشتر به سی‌دی و قطعات آن بپردازیم:
باند 1- «طلب»: هارمونی بسیار ساده در کر، زهی‌ها ساده یک ملودی ابتدایی یا هه هه هه هی هی چه ربطی به طلب دارد؟

باند 2- عشق: نت‌های کشیده الکترونیکی، تکنوازی سه‌تار و همراهی تابلای ذاکر حسین که در واقع بداهه‌نوازی است و ربطی به آهنگسازی ندارد، کس دیگر نوازندگی کرده است.

باند 3- ادراک: تکرار سه‌تارنوازی و تابلا... در اینجا تکنیک فلاژوله سه‌تار و فیگورهایی سریع به گوش می‌رسد که قبلا توسط خیلی‌ها اجرا شده است؛ به عنوان مثال امید لطفی بیش از هشت‌سال پیش در اثر «گاه» (انتشارات باربد) قطعاتی را در این زمینه اجرا کرده است؛ البته نه با تاثیرپذیری از موسیقی هندی راوی شانکار!

باند 4- «رهایی»: گروه کر بسیار ساده، صداهای الکترونیکی احاطه دارند، نت‌های بسیار ساده کشید، باز سلو سه‌تار و تابلا، در اینجا یک‌بار دیگر باید گفت اصولا بداهه‌نوازی تابلای ذاکر حسین چه ربطی به آهنگسازی حافظ دارد؟ ضرب‌المثلی معروف است که می‌گوید: من آنم که رستم بود پهلوان!

باند 5- «یگانگی»: کاملا تقلیدی سطحی از مادریگال‌های کمدی قرون 14 و 15 ایتالیایی، هارمونی بسیار ساده مدال (نه هارمونی دیسونانس و قرن بیستم). ملودی ساده گاهی چند فلاژوله ساده ساز زهی، جالب است که موسیقی باندها هیچ‌گونه ارتباط حسی و مفهومی با نام‌گذاری ندارد، اینگونه تحریرها را محسن نامجو به شکل خاص‌تری ارایه داده که فکر نمی‌کنم زیاد موضوع جدی و ارزش هنری داشته باشد.

باند 6- «حیرت»: همان ملودی‌های قبل است که بارها تکرار می‌شود. من متوجه شدم کل اثر یک قطعه بوده و به‌طور ناشیانه‌ای قطعه‌قطعه شده و به چندین باند با نام‌گذاری بی‌مورد درآمده، چون اگر دقت کنید انتهای هر باند ادیت مشخص است که بریده شده و صدای اکو قطع می‌شود. اصولا این نام هیچ‌گونه توجیه و ربطی به موسیقی ندارد.

باند 7- «عدم مطلق»: این قطعه هم وضعیتی مشابه قطعات قبلی دارد و تکرار‌های همان اوستیناتو است.

باند 8- «زندگی»: چرا هشت؟ و چرا این قطعه شعر دارد، همان ملودی‌های قبلی در گروه کر بسیار ساده یا هه‌هه‌های‌های که 200بار بیشتر تکرار می‌شوند که بسیار خسته‌کننده است و شهرام روی آنها بداهه‌خوانی کرده که البته ملودی‌ها نیز جذابیتی ندارند و نشانی از آواز به فرم موسیقی ما در آن نیست. البته شاید مهم نباشد که نشانی از موسیقی ما ندارد، ولی ملودی‌ها هم فاقد جذابیت و زیبایی‌اند. در ضمن بسیاری از کلمات چندین‌بار پشت‌سرهم بدون دلیل خاص تکرار می‌شوند که خود شهرام هم تا آنجا که می‌دانم این تکرارهای بی‌مورد را دوست ندارد.

امیدوارم حافظ این نکات را اگر قبول دارد در آینده رعایت و با دقت بیشتری در مورد کارهایش صحبت و تبلیغات کند. اگر موسیقی حرفی برای گفتن داشته باشد، لازم به تبلیغات زیاد از حد و بی‌مورد نیست زیرا اینگونه تبلیغات در واقع به نفع هنرمند نیست و توقع مردم از او خیلی بالا می‌رود. البته تبلیغ در حد کار و معرفی آن بد نیست.

حافظ‌جان! حتما شهرام، پدر گرامی‌تان یادش هست که در گذشته خوانندگانی بودند که صفحات و نوارهایشان فروش میلیونی در هر روز را داشت ولی فروش زیاد الزاما نشان هنری‌بودن نیست. جهت اطلاع این نوشته را حدود چهارماه پیش تهیه کردم و به شهرام دادم که بخواند ولی به دلایلی منتشر نکردم اما با دیدن مصاحبه تلویزیونی چند روز پیش شما فکر کردم بهتر است چاپ شود تا شما هم مطالعه کنید.
bato-adv
مجله خواندنی ها