پرونده زنی که متهم است شوهر خود را با همدستی مرد موردعلاقهاش به قتل رسانده در حال رسیدگی است.
این پرونده روز 17 اردیبهشت با اعلام گزارش شهروندی به پلیس 110 استان
خوزستان تشکیل شد. این فرد هنگام عبور از جادهای خلوت شیء مشکوکی را دیده،
توقف کرده و وقتی نزدیک رفته، متوجه شده بود آن شی جنازه یک مرد است.
ماموران بعد از دریافت این گزارش به محل رفتند و بررسیهای خود را آغاز
کردند. آنها پیکر بیجان مردی حدود 40ساله را مشاهده کردند که به نظر
میرسید در سانحه رانندگی جان باخته و راننده خاطی گریخته است. ماموران
وقتی لباسهای مقتول را جستوجو کردند هیچ مدرک شناساییای به دست نیاوردند
به همین دلیل احتمال دادند این مرد خودکشی کرده باشد.
جنازه برای تعیین علت دقیق مرگ به پزشکیقانونی فرستاده شد و متخصصان
متوجه شدند روی گردن متوفی شیارهایی وجود دارد که نشان میدهد وی با طناب
خفه شده است. به این ترتیب تحقیقات برای شناسایی قاتل یا قاتلان آغاز شد.
کارآگاهان فهمیدند مقتول مردی 43ساله به نام مراد است اما هیچ گزارشی
درباره ناپدیدشدن او به پلیس اعلام نشده بود. همین امر سوءظن را نسبت به
همسر مقتول برانگیخت. زن جوان که مهشید نام دارد وقتی تحت بازجویی قرار
گرفت از ماجرای قتل شوهرش ابراز بیاطلاعی کرد و گفت: «من و مراد زندگی
آرام و خوبی داشتیم و اصلا دلیلی نداشت که بخواهم او را به قتل برسانم و از
این ماجرا هیچ اطلاعی ندارم.»
مهشید درباره اینکه چرا مفقودشدن شوهرش را به پلیس اطلاع نداده بود، گفت:
«مراد عادت داشت هروقت به سفر میرفت هیچ تماسی با خانه نمیگرفت. من هم
این اخلاق او را میدانستم. او چندروز قبل به شهری دیگر رفت و من بدون
اینکه نگرانش شوم منتظر بودم به خانه بازگردد اما پلیس به من خبر داد شوهرم
کشته شده است.»
هرچند ادعاهای زن جوان کارآگاهان را قانع نکرد اما مدرکی هم علیه او وجود
نداشت. به همین دلیل پلیس به تحقیقات ادامه داد و پرسوجو از همسایگان
مقتول در دستور کار قرار گرفت. اهالی محل به ماموران گفتند مهشید و مراد با
هم بهشدت اختلاف داشتند و همیشه صدای دادوفریاد از خانه آنها به گوش
میرسید.
توضیحات همسایگان مهشید بیاساسبودن ادعاهای وی را درخصوص رضایت
از زندگی مشترک به اثبات میرساند با این وجود هنوز مدرکی که ثابت کند وی
شوهرش را کشته یا در این جنایت نقش داشته در دست نبود. به همین سبب افسران
جنایی تجسسها را پی گرفتند و اینبار فهمیدند مهشید با مردی به نام علی
بهصورت پنهانی رابطه دارد. وقتی مدارک کافی در این خصوص جمعآوری شد مهشید
بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت. او اینبار هم سعی کرد همان ادعاهای
اولیهاش را تکرار کند اما برای پرسشهای جدید پلیس جوابی نداشت و در نهایت
اسرار قتل را برملا کرد.
زن جوان گفت: «من و شوهرم از مدتها قبل با هم اختلاف داشتیم. اصلا از
زندگیام راضی نبودم و دنبال راهی میگشتم تا از این وضعیت خلاص شوم در
همین اثنا بهطور اتفاقی با علی آشنا و با او دوست شدم. ما بعد از گذشت
مدتی به هم علاقهمند شدیم و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم اما مراد مانع بزرگی
بود که سر راهمان قرار داشت. میدانستم او بههیچوجه مرا طلاق نمیدهد
بنابراین باید چارهای دیگر پیدا میکردم.»
متهم در ادامه اعترافاتش گفت: «مراد به من مشکوک شده بود اما چون خیلی
احتیاط میکردم نمیتوانست مدرکی علیه من به دست بیاورد اما ادامه این
وضعیت ممکن نبود در نهایت به فکرم رسید مراد را به قتل برسانم. موضوع را با
علی در میان گذاشتم و او قبول کرد کمکم کند. وقتی شوهرم به سفر رفت من از
فرصت استفاده و مقدمات را آماده کردم. تعدادی قرص خوابآور خریدم و وقتی
مراد از سفر برگشت دارو را در دوغ او ریختم و به خوردش دادم. بعد از اینکه
شوهرم به خوابی عمیق فرو رفت با علی تماس گرفتم او هم طبق نقشه خودش را
رساند و با هم طنابی را دور گردن مراد انداختیم و آنقدر کشیدیم که خفه شد
بعد علی جنازه را در صندوق عقب خودرواش گذاشت و از خانه بیرون برد.»
ماموران بعد از شنیدن اعترافات این زن سراغ همدست او رفتند و این مرد را
بازداشت کردند. علی وقتی فهمید مهشید همه حقایق را بازگو کرده است، جرمش را
قبول کرد و گفت: «بعد از اینکه جسد را به جادهای خلوت بردم طوری
صحنهسازی کردم که به نظر برسد مراد با ماشین تصادف کرده و فوت شده است. از
طرفی چون هیچ مدرک شناساییای همراهش نبود فکر نمیکردم شناسایی شود.
برنامه من و مهشید این بود که بعد از گذشت مدتی با هم ازدواج کنیم.» بنا بر
این گزارش دو متهم در بازداشت بهسر میبرند و تحقیقات از آنها ادامه
دارد.