بازیگران کودک سال های دور همپای ما بزرگ شدهاند و البته برخی از آنها بازیگری را ادامه داده یا کارگردان شدهاند.
یادش بهخیر آن زمانها که خیلی کوچک بودم علاوه بر پخش کارتون، سریالهای بسیاری روانه آنتن میشد، اصلاً سینمای کودک هم داشتیم و به همراه خانواده یا از طرف مدرسه به سینما میرفتیم و به تماشای فیلمهایی مینشستیم که با هنرنمایی بازیگرانی که خودشان هم کودک و نوجوان بودند.
اکنون آن بازیگران نیز همپای ما بزرگ شدهاند و البته برخی از آنها بازیگری را ادامه داده یا کارگردان شدهاند. برای پیدا کردن سوژههای مورد نظر که الان دیگر چندان در چشم نیستند با افراد و هنرمندان بسیاری تماس گرفتیم تا نینیهای سابق سینما و تلویزیون را پیدا کنیم، البته بعضیها را هم پیدا نکردیم.
مهران ضیغمی
ضیغمی متولد ۱۳۷۰ از ۶ سالگی با «پشت دیوارشهر» پابهدنیای بازیگری گذاشت. او در بیش از ۴۰ اثر همچون «تولدی دیگر»، «رانتخوار کوچک»، «قطار ابدی» و «بچههای هور» نقشآفرینی کرده است. چهره ضیغمی از کودکی همیشه ناراحت و نگران بود و به درد نقشهایی با این ویژگی میخورد.
دوران کودکی دوست داشتید چهکاره شوید؟
آن موقع که زیاد با من مصاحبه میشد، میگفتم میخواهم جراح مغز شوم، ولی حالا در دانشگاه سوره کارگردانی تئاتر میخوانم و همه چیز متفاوت شد.
چگونه و به واسطه چه کسی وارد دنیای بازیگری شدید؟
در ۶ سالگی یعنی سال ۷۶ یکی از دوستان پدرم من را به کارگردان «پشت دیوار شهر» معرفی کرد و بعد از گفتوگو به این نتیجه رسیدند که من در آن بازی کنم و بعد از آن هم «کلاس اول» سیروس حسنپور و «تولدی دیگر» داریوش فرهنگ را کار کردم.
بازیگری و شهرت در دوران کودکی چگونه بود؟
(با خنده) خوب بود، میچسبید، به خاطر سن کم همه دوستم داشتند و تحویلم میگرفتند و سر کار کمک میکردند، نکته مهم این بود که من سر فیلمبرداری زندگی میکردم، چون یک بچه ۸-۷ ساله مقابل دوربین بازی نمیکند بلکه خودش را زندگی میکند؛ برای همین خیلی خوش میگذشت.
اهل خودنمایی و جلب توجه بین هم سنوسالان نبودید؟
خودنمایی نمیکردم، اما یادم است یکی دوبار میخواستم از این موضوع استفاده کنم. یادم هست در دوران راهنمایی ۲ سال شهردار مدرسه انتخاب شدم، یعنی با آرای بالا نامزد شدم و رای آوردم.
آن موقع که وارد بازیگری شدید خیلی کوچک بودید، بازی مقابل دوربین سخت نبود؟
قطعاً سخت بود، هیچ وقت فراموش نمیکنم، ۶ ساله بودم که در «پشت دیوار شهر» در چند سکانس بازی داشتم، امکان نداشت بدون حضور پدرم جلوی دوربین بروم، پدرم مشوق اصلیام بود و بهشدت به من اعتماد به نفس میداد. بعد کمک خداوند، خانوادهام خیلی در روند کاریام در مدت ۱۸-۱۷ سال بازیگری موثر بودند و موفقیتم را مدیون آنها هستم.
پشت صحنه کار برایتان اذیت کننده نبود؟
در ۲ کار اول این مشکل وجود داشت. سیروس حسنپور برای کار با من خیلی شرایط سختی داشت، صحنهای میخواست گریه کنم، نمیکردم، ۲ روز کار خوابید تا از من گریه بگیرند، مواد اشک میزد میخندیدم، با پیاز هم نمیشد تا اینکه یک روز صبح کار را تعطیل کرد و فردای آن روز به دستیارش گفت مسعود کیف پولم را ندیدی؟ گفت مهران برداشته! من گفتم نه بهخدا من برنداشتم و زدم زیر گریه و سبب شد آن صحنه را بگیرند. یا یک روز دیگر قرار بود در سکانسی بخوابم اما خوابم نمیبرد و پلکم تکان میخورد کار را تعطیل کرد و فردای آن ساعت ۳:۳۰ صبح مرا به همراه راننده آفیش کرد و به پارک ملت رفتیم و تا ساعت ۶:۳۰ فوتبال بازی کردیم و هنگام بازگشت در سرویس خوابم برد و از خواب که بیدار شدم دیدم آن سکانس را گرفتهاند.
علیرضا رئیسی
رئیسی متولد ۱۳۶۱ است و حرفه بازیگری را از ۶ سالگی با فیلم «پاتال و آرزوهای کوچک» آغاز کرد. بعدها با سریال «دنیای شیرین» معروف شد. مدرک کارشناسی زبان انگلیسی و کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی دارد و در کودکی بسیار شیرین بود.
مدتی است کم کار هستید؟
چند سالی ایران نبودم و خارج کشور مشغول تحصیل بودم. حالا حدود ۲ سالی است که به ایران برگشتم و در این مدت در چند فیلم تلویزیونی، کار اپیزودیک و سریال «آیینه درون» بازی کردم.
وقتی بچه بودید فکر میکردید چه کاره شوید؟
فرصت زیادی نداشتم فکر کنم، چون معمولا آدم از کلاس اول یا دوم دبستان به شغل آیندهاش فکر میکند ولی من تا خواستم به این مسئله فکر کنم دیدم بازیگر سینما هستم، یعنی انتخاب نکردم، بلکه انتخاب شدم و بعد بازی در کار اول «پاتال و آرزوهای کوچک» در ۶ سالگی، برای کارهای بعدی به سرعت انتخاب شدم.
چگونه وارد دنیای بازیگری شدید؟
معرف خاصی نداشتم. در ۶ سالگی و یک سال زودتر وارد مدسه شدم. روز اول مدرسه آقای کرامتی و نیکخواه به اتفاق چند نفر دیگر که حضور ذهن ندارم برای گرفتن تست به کلاس ما آمدند و دنبال بازیگر برای فیلمشان میگشتند. با توجه به فیزیک و میمیکی که داشتم من را انتخاب کردند.
بین هم سن و سالان خود فخر هم میفروختید؟
من همیشه آدمهای مشهور را میشناختم، بهطور مثال منزل «احمدرضا عابدزاده» نزدیک ما بود و از بچگی پرسپولیسی بودم و میدانستم شهرت یعنی چی، ولی هیچ وقت فکر نمیکردم برای خودم این اتفاق بیفتد، در سنین پایین درک درستی نداشتم. اندکی که بزرگتر شدم و چند کار سینمایی انجام دادم و دوران نوجوانی به تلویزیون آمدم، چون رسانه گستردهتری بود با برخورد مردم در جامعه روبهرو شدم.
شهرت در دوران کودکی خوب بود؟
خیلی جالب نبود! چون یکی لپت را میکشد، دیگری میبوسد، یکی بغلت میکند، یکی پرتت میکند، یکی روی کولش میگذارد و عکس میگیرد (خنده) بهخاطر قیافهای که داشتم مردم به من لطف میکردند ولی یک بچه دوست ندارد همه لپش را بکشند، شهرت در کودکی برایم دردسرساز شده بود، بهگونهای که در نوجوانی از شهرت متواری بودم. شهرت چیز خوبی است اما از آن مهمتر محبوبیت است.
با توجه به شیطنتهای کودکی، پشت صحنه کارها اذیت نمیشدید که باید ساکت یک گوشه مینشستید؟
چون در کارهایم گروهی قوی، حرفهای و انسانهایی والا مقام بودند و دوران کودکیام با آنها سپری شد، پشت صحنه فضای خیلی جالبی برایم بود. در فیلم «مدرسه پیرمردها» تقریباً همه بازیگران مقابلم سن و سالی ازشان گذشته بود و فضای زیبایی برای من کودک ۷ ساله درست میکردند.
یک خاطره جالب از کودکی و بازی مقابل دوربین؟
سکانسی در فیلم «مدرسه پیرمردها» خودروی قرمز رنگ پسرهای سیبیلو در حال فرار بود و من از این خودرو آویزان بودم و گردن آقای بنفشهخواه را گرفته بودم و بدون هیچ مراقبتی خودرو در حال حرکت بود که خیلی به گردن آقای بنفشهخواه فشار آمد. یک جای دیگر هم هنگامی که اکبر عبدی من را داخل آمبولانس برد، سرم به شدت به سقف «آمبولانس» خورد که در فیلم هم هست. یادم است چند لحظه کف آمبولانس افتاده بودم و حتی نمیتوانستم به بقیه بازیگران بگویم چه شده! بعد از پایان فیلمبرداری همه پیاده شدند اما من کف آمبولانس افتاده بودم و آن جا بود که بقیه فهمیدند.
حسین سلیمانی
سلیمانی متولد۱۳۶۳ است و با بازی در فیلم «مهر مادری» در ۱۲ سالگی وارد دنیای بازیگری شد. سلیمانی دانشآموخته رشته شیمی است و هم چنان به فعالیتش در حرفه بازیگری ادامه میدهد.
حسین سلیمانی چگونه پا به عرصه بازیگری گذاشت؟
دعوایی در مدرسه کردم که داشتم اخراج میشدم و منتظر بودم مادرم دنبالم بیاید، که برای انتخاب بازیگر فیلم «مهرمادری» عدهای با دوربین به مدرسه آمدند و من از سر کنجکاوی دنبال آنها رفتم تا ببینم چه خبر است و جلوی دوربینشان تست دادم و از میان ۳۰۰ نفر من انتخاب شدم.
بازی در دوران کودکی خوب بود؟
خوب بود اما بعدش خیلی اتفاقهای بدی برای امثال من میافتد چون کمتر کارگردانی یادش میآید دوران بچگی بازی کردی. من سال ۷۵ «مهرمادری» را کار کردم و سال ۸۲ «مارمولک»، اما این وقفهها برای خیلی از بچههای بازیگر قابل هضم نیست و کم کم دچار افسردگی و کارهای حاشیهای میشوند و زندگیشان به سمت ناامیدی میرود. خیلی از بچهها که در کودکی خیلی خوب بازی کردند مانند عدنان در «باشو غریبه کوچک» و فرخ هاشمیان در «بچههای آسمان» بچههایی هستند که حیف شدند.
برخورد مردم چگونه بود؟
مقطعی بود، آن موقع مغازه سر کوچه به من شیر کاکائو مجانی میداد.
سکانسهای طلایی در «مهر مادری» بازی کردید، پر از اشک و آه، چه خاطرهای از این فیلم دارید؟
بازی در فیلم «مهر مادری» سراسر خاطره خوب است. در مدت ۴۰ روز فیلمبرداری هر روز منزل یکی از عوامل بودم، از منزل مدیر تدارکات گرفته تا دستیار تهیه و خانم معتمد آریا، فردای آن روز سر صحنه برای همه تعریف میکردم فلانی شام چه درست کرد و آن یکی پیتزا خرید و سوژه شده بود که هر شب یکی مرا منزلش ببرد.
فرخ هاشمیان
هاشمیان بازیگرنقش علی در فیلم «بچههای آسمان» متولد ۱۳۶۵، پس از ۱۸ سال دوری از سینما، به تازگی فعالیتش را در این حرفه با بازی در سریال «کیمیا» از سر گرفت.
دلیل کم کاریتان چیست؟
یک مدت خواست خدا بود که از این حرفه دور بودم و بعد از ۱۸ سال دعوت به کار شدم و خدا را شاکرم. از سوی انجمن مهر آفرین و شاپرکها سفیر کار و مهربانی شدم. این را هم بگویم بعد سالها گزارشی از من در تلویزیون پخش شد و جواد افشار بعد از تماشای آن به دنبالم گشت و برای بازی در سریال «کیمیا» دعوت به کار شدم. این سریال به سفارش شبکه دوم سیما در حال ساخت است و نقش من جزو شخصیتهای اصلی است. نقش شخصیتی جنوبی را بازی میکنم که رادیویی را با امکانات کم درست میکند و با آن پدر عراقیها را در میآورد و سرکارشان میگذارد.
فلاش بکی به دوران کودکی بزنیم، آن موقع دوست داشتید چکاره شوید؟
علاقه داشتم بازیگر شوم. قبل از ورود به این حرفه خیلی فیلم تماشا میکردم و پدرم میگفت حتی تا واو پایانی فیلم را هم میدیدم.
برای «بچههای آسمان» چگونه انتخاب شدید؟
مجید مجیدی برای فیلمش از ۶ هزار دانشآموز تست گرفته بود و کلاس ما، آخرین کلاسی بود که برای انتخاب بازیگر آمد و من چون آن روز دفتر نقاشیام را نبرده بودم، معلم من را دعوا کرد و داشتم گریه میکردم. آقای مجیدی وارد کلاس شد و به من گفت سرت را بالا بیار و به دوربین نگاه کن و همین که با گریه سرم را بالا آوردم، آقای مجیدی گفت خودش است، من فکر میکردم بازرس هستند و بهخاطر نبردن دفتر نقاشی نمره انضباطم را میخواهند کم کنند. خلاصه به اتفاق آنها به کلاسی خالی رفتم و از من فیلم گرفتند و مصاحبه کردند و آنجا فهمیدم خبرهایی هست و بعد از صحبتهای اولیه از پدرم اجازهام را گرفتند و بعد تمرین سر صحنه رفتم و همان جا متنها را به من میدادند و میخواندم و بازی میکردم.
سخت نبود سر صحنه متن را بخوانید و بازی کنید؟
چرا سخت بود، سر صحنه بیمار شدم. فیلمبرداری هم ۴ ماه طول کشید. ۹ ساله بودم و بار فیلم روی دوشم بود، البته جلوی دوربین استرس نداشتم.
اهل خودنمایی هم بودید؟
اوایل که به اطرافیان و دوستان و بچه محلها میگفتم بازیگر شدم باور نمیکردند و میخندیدند.
چه شد با وجود محبوبیت و موفقیت دیگر دعوت به کار نشدید؟
نخواستند، یعنی دعوت به کار نشدم. درآن برهه آثار کودک زیادی ساخته میشد ولی از من دعوت نکردند و خواستند مزه «بچههای آسمان» بماند. البته در این فیلم نابازیگر بودم و آن طور بازی کردم و کارهای بعدی را با کسب تجربه میتوانستم بهتر بازی کنم و سبب میشد مزه «بچههای آسمان» از بین برود، بنابراین محو شدم.
یک خاطره خوب از بازی در فیلم «بچههای آسمان»؟
بازیگران کودک سال های دور همپای ما بزرگ شدهاند و البته برخی از آنها بازیگری را ادامه داده یا کارگردان شدهاند.
ثانیه به ثانیه بازی در این فیلم برایم خاطره است. مثل آن صحنهای که پایم را داخل آب میگذارم، یا آن صحنهای که هنگام دویدن زمین میخورم و... همه در ذهنم ماندگار شده است.