قهرمان جهان. برنده تك مدال طلايي كاروان ايران، حالا چنان خوشبخت است كه نخواهد با كلمه كسي را برنجاند. هادي ساعي به پرافتخارترين ورزشكار تاريخ المپيك ما بدل شده است. خودش ميگويد دوست دارد كه اين ركورد خيلي زود شكسته شود و ما باور نميكنيم. خيلي حرفهاي ديگرش را هم فكر ميكنيم، همانطور كه پشت اين ظاهر آرام، تكواندوكاي جسوري پنهان شده كه سالهاست كسي در دنيا ياراي مقابلهاش را نداشته، چيزهاي ديگري هم پنهان شده. او مدال خوشرنگ را به خانه برده و دوست ندارد اين روزها را به انتقاد از اين و آن بگذراند.
رفت و آمد به خيابان بهشت او را آرام كرده است. حالا ديگر يادمان نميآيد كسي را كه ميگفت براي حمل پرچم ايران در بازيهاي آسيايي دوحه پيش پايش چه شرطهايي گذاشتهاند. يادمان نميآيد كه بازيهايش را در فينال مسابقات آسيايي و در اوج رقابتهاي انتخاباتي شوراي شهر چطور پخش كردند – نكردند و چطور صدايش درآمد – نيامد. تو فكر كن كه هيچ چيز هم درباره اختلافاتاش با رئيس سازمان ورزش ايران در اردوي پكن نشنيدهايم. هيچ نشنيدهايم كه پيش از المپيك هم وقتي كه رئيس براي بازديد از ورزشكاران به اردوي تكواندو رفت چطور بيسلام و نگاه از كنار چهره عرق كرده او رد شد. اينها توي تاريخ ميماند – نميماند. مثل كلي اتفاقات ريز و درشت ديگر. مثل همين گفتوگو كه وسط دهها مراسم تقدير و اهداي جايزه به او برگزار شد؛ مراسمي كه پس از پيروزياش بر پا بود. درست در اوج تبريكهايي كه از بلندمرتبهترين مقامات ميشنيد – نميشنيد. يادمان نميرود بعضي طلاهاي ديگر را كه چگونه حماسه شد.
پس شايد حق داشته باشد كه حالا در اوج قهرماني، درست روي قله، نخواهد اخم كند و به كسي نازكتر از گل بگويد. حالا كه ديگر سياست برايش جزو اوقات فراغت نيست و بالا رفتن از پلهها رويايي دستنيافتني نيست. كسي كه تك طلايش صندلي را براي خيليها محكم كرد و فرداي قهرمانياش روزنامهها تيتر زدند: «او تاريخ ورزش ايران را عوض كرد.» حق بدهيد كه نخواهد او را به هيچ جريان سياسي منسوب كنند. كه نخواهد حرفي بزند كه بوي نزديكي و دوري بدهد، جز جايي كه نام خاتمي وسط آمد. فكر كنيد چطور گفتوگوي ما از جايي آغاز شد كه او ميخواست وابستگياش را به هر كس و هر چيزي تكذيب كند. البته به جز خاتمي.
****
آقاي ساعي، قهرمانهاي ورزشي معمولا صريحاند و حرفشان را ميزنند. ورزشيها معروفاند كه انتقاداتشان تند است و رعايت كسي را نميكنند. اما به نظر ميرسد شما ملاحظهكار شدهايد. حرفهايتان بيشتر سياستمدارانه است تا چيز ديگر. اين به خاطر اين چند سال كار سياسي است. اين ملاحظهكاري و محافظهكاري. خودم اينطوري فكر نميكنم.
همين شما در مصاحبههاي قبليتان در گذشته خيلي راحتتر بوديد. حساب و كتاب نميكرديد. جسورتر بوديد.
جسورتر بودم؟ يعني الان دارم حساب و كتاب ميكنم؟
مثل مديرها حرف ميزنيد. كسي كه نگران موقعيتاش است و نميخواهد برايش مشكلي پيش بيايد و كسي را برنجاند. شبيه ورزشكارها نيستيد. قبلا طور ديگري بوديد.
نميفهمم. من اصلا عوض نشدهام. شما فكر ميكنيد دارم از كسي طرفداري ميكنم؟ اصلا. ببينيد من اگر فقط يك ورزشكار بودم يا يك مدير ورزشي بودم و ميخواستم نظر كارشناسي بدهم فرق ميكرد. در آن صورت ميتوانستم مشكلات را نقد كنم و فقط ضعفها را بگويم. ولي الان كه قهرمان شدهام و مدال گرفتهام نميتوانم اين كار را بكنم. الان اگر حرفي بزنم ميگويند اين هم يك مدال گرفته و ميخواهد به همه حمله كند. اما حرف اين هم نيست كه ميخواهم چيزي را پنهان كنم. من دارم واقعيتها را ميگويم. ميخواهيد بگويم حميد سوريان كمكاري كرده؟ واقعا كه اينطوري نبوده. سه سال قهرمان جهان شده بود. زحمت كشيده بود. همه فكر ميكردند قهرمان جهان ميشود ولي اينطوري نشد. مطبوعات، مردم، انتظاري كه خودش از خودش داشت، تحمل اين فشارها آسان نيست. همه فكر ميكردند چون سه تا طلاي جهان گرفته اينجا هم بايد قهرمان شود. يك چيزهايي روي كاغذ ميآيد كه به نظر راحت و قطعي ميرسد. اما روي تشك قضيه چيز ديگري است. چيزهايي كه روي تشك اتفاق ميافتد اصلا قابل پيشبيني نيست. يك سال زحمت كشيدهاي اما يك اتفاقي ميافتد و همه چيز به باد ميرود. شايد هيچ حادثهاي هم نباشد. فكر كن شما يك روز صبح از خواب بلند ميشوي و ميبيني حالت خوب نيست. اصلا حس هيچ كاري را نداري. حالا تصور كن كه ماهها در اردو باشي و آنقدر به مسابقه فكر كني كه همه اعصابت به هم بريزد. طوري كه شب هم خواب مسابقه را ببيني.
آقاي ساعي اين حرفها درست است. ما هم انتظار نداريم كه شما درباره نتايج حرف بزنيد يا از ورزشكاران انتقادي بكنيد. اما در مورد مسائل كلان موضوعاتي هست كه نميشود نديده گرفت. شما همان كسي هستيد كه چند وقت پيش به شدت از وضعيت ورزش بانوان و اينكه امكانات ندارند انتقاد ميكرديد. ميگفتيد حتي نميگذارند شما با خواهرتان تمرين كنيد. كسي كه به آن راحتي انتقاد ميكرد و مسائل را ميگفت، حالا حرفهايش خيلي مثبت به نظر ميرسند. مسائلي كه شما ميگوييد من گفتهام. اما آن مسائل ورزشي و فرهنگي است. كارياش هم نميشود كرد. همين امروز هم رفتيم يك پارك ويژه بانوان را در رودهن افتتاح كرديم. حالا من بگويم چرا براي خانمها پارك افتتاح ميشود؟ ما اين اعتقادات و فرهنگ را در جامعهمان داريم. من در همين مراسم امروز هم گفتم به خانمها ظلم ميشود و امكانات برايشان اصلا مناسب نيست. ولي نبايد كارهايي را كه ميشود را نديده گرفت. قبلا هم نه اين كه سالني براي ورزش كردن من و خواهرم نبود، سالن بود. اما مسوول حراستاش ميگفت، آقاي ساعي اگر شما برويد با خواهرتان ورزش كنيد و يك نفر شما را از دور ببيند چه فكري ميكند. براي همه كه نميتوانيم توضيح بدهيم و ثابت كنيم آنها خواهر و برادر هستند. اين بنده خدا من و مهروز خواهرم را هم خيلي خوب ميشناخت و با ما در سفرهاي ورزشي هم همراه بود. اما حرفش غلط نبود. بالاخره مرا قانع كرد.
اينها مورد است، آقاي ساعي. ما در مورد جسارت طرح موضوعات صحبت ميكنيم.
خب من چي بايد بگويم. من يك زماني ميگفتم خانمها امكانات ندارند، اما الان وقتي حرف ميزنم، ميدانم كه در همين يك سال گذشته در تهران 100 سالن ورزشي مخصوص خانمها ساخته شده. اينها را كه ديگر خودم در جريان بودهام و نميتوانم نديده بگيرم و انكار كنم. آدم بايد انصاف داشته باشد و واقعيت را بگويد.
اينكه دو سال در شوراي شهر نشستهايد و در بحثهاي سياسي شركت كردهايد باعث نشده ملاحظهكار شويد. طوري كه فقط بخواهيد از نقاط مثبت صحبت كنيد و مشكلات را نگوييد؟ اين روحيه مديريتي است. شما قبلا اينطوري نبوديد. اين روحيه مديريتي كه شما ميگوييد من ندارم.
حالا بد هم نيست كه آدم روحيه مديريتي داشته باشد، اما...
نميگويم روحيه مديريتي ندارم. اگر روحيه مديريتي نداشته باشم كه نميتوانم در شوراي شهر كار كنم.
منظور ما ملاحظات مديريتي است. ميدانم منظور شما چيست. اما من دارم يك واقعيتهايي را ميبينم و ميگويم. ميگويم سالن ساخته شده. دارد مربي تربيت ميشود. كلاس برايشان ميگذارند. اين كارها دارد انجام ميشود. يك اتفاقاتي دارد ميافتد و نميشود همهاش غر بزنيم. چون قبلا انتقاد كردهام و حالا هم بايد الكي انتقاد كنم؟ بايد حقيقت را بگويم.
حالا شما بر ميگرديد به شوراي شهر. بعد از يك سال تمرين بعد از دوماه اردو و مسابقه و فضاي ورزشي. اينكه دوباره با اين فضا خو كنيد سخت نيست؟
من از همين ديروز هم رفتم شوراي شهر. جلسه داشتيم و كار شروع شد.
ديروز كه برايتان جشن گرفته بودند. يك شام خورديم. همان جا هم بحثهاي كاري بود. المپيك ديگر تمام شد. وقتي ميخواستم براي تمرينات بروم، آقاي چمران گفتند برو، آن هم ماموريت است، كار است. ما هم رفتيم و خدا را شكر كه موفق هم شدم تا با روحيه بهتر و با انگيزهتر ميتوانم كارم را دوباره شروع كنم. پكن هم كه بوديم بعد از مسابقات به بچهها گفتم. گفتم دلم براي شوراي شهر تنگ شده. حالا اگر ميباختم كه نميتوانستم اين حرف را بزنم. ميگفتند چون باخته ميگويد.
ميتواني بگويي در شورا بيشترين دغدغهات چيست؟ مطمئنا ورزشي كه هست. طبيعتا ورزش كه يكي از دغدغههايم هست. اما كلا بيشتر مسائل اجتماعي را دنبال ميكنم. خودم عضو كميسيون فرهنگي هستم اما در بحثهاي كميسيون برنامه و بودجه هم شركت ميكنم. ميخواهم چيزهاي بيشتري ياد بگيرم. نميخواهم بگويند اين فقط ورزشي است.
جزو برنامههايتان هست كه بخواهيد كارهاي مديريتي بكنيد؟ شهري باشد يا ورزشي. يا جاي ديگر. كارهاي مديريتي كه جزوبرنامههايم هست. بالاخره ميخواهم پيشرفت كنم. جايش زياد مهم نيست. اما بايد بيشتر تجربه كننم. كار سياسي پختگي ميخواهد.
يعني ممكن است دور بعد بخواهي بروي مجلس؟ چرا كه نه؟ ولي الان نميشود اظهارنظر كرد و تصميم گرفت. هنوز زود است.
در ورزش چطور، علاقه داري مديريت كني؟ بله. فكر ميكنم در ورزش هم نيروهاي خوبي بين خود ورزشيها هست و بهتر است مديريت ورزش را به دستآنها بدهند. طوري شود ورزشيهايي هم كه دارند در جاهاي ديگر مديريت ميكنند بيايند به سمت ورزش.
خيليها معتقدند شوراي شهر براي تو تخته پرش است. تو آمدهاي چهار سال خودت را گرم كني تا بپري به يك جاي ديگر. آن نقطه كجاست؟ خب من دوست دارم در حوزه ورزشي مديريت بكنم. هم آشنايي دارم و خودم در بالاترين سطح ورزشكار بودهام، هم تجربهاش را دارم، هم درساش را خواندهام.
يعني ميشود تصور كرد در آينده هادي ساعي نماينده مجلسي خواهد بود كه ميشود رئيس فدراسيون ورزشهاي رزمي يا در شكل ديگر نماينده مجلسي خواهد بود كه ميشود رئيس سازمان تربيتبدني. چرا نه؟
خودتان هم چنين تصوري داريد؟ چرا نداشته باشم؟ كي بايد بيايد ورزش را بچرخاند؟ شما دنبال تيتر هستيد؟ اينها كه ميگويم برايتان خوب است؟ خوشحال شديد؟
چرا كه نه؟! حالا ميخواهيم يك چيز ديگر بگوييم. هادي ساعي رفته است به شوراي شهر، شده يك آدم سياسي. خيليها ميگويند او يك اصلاحطلب است. خودت اين را قبول نداري؟ ببينيد من به اصلاحطلبها نزديكترم. البته هيچ وقت هم كار حزبي نكردم. موقع انتخابات شوراي شهر هم از رايحه خوش خدمت تماس گرفتند، گفتند اگر دوست داريد ميتوانيد اسم و عكس من را توي فهرستتان بگذاريد. همان موقع هم كار حزبي مشخص نكردم. چرا كه دوست ندارم مردم هادي ساعي را فقط متعلق به يك گروه بدانند يا حزبي بدانند. من خودم را متعلق به مردم ميدانم. يك آدم ملي.
اما نشاني را كه به عنوان ورزشكار سال گرفته بودي دادي به آقاي خاتمي. در مراسم هفتهنامه چلچراغ. چون خاتمي را دوست دارم. مگر كار بدي كردم؟ همان موقع مگر آقاي خاتمي رئيسجمهور بود كه من آن را كار را كردم؟ من آقاي خاتمي را به خاطر خودش دوست دارم. شخص سيدمحمد خاتمي را دوست دارم. نه محمد خاتمي كه رئيسجمهور بوده يا الان ممكن است بخواهد كاري بكند، يا آدمي كه روزي ممكن است جاي ديگري باشد. من با خودش كار دارم.
اگر آقاي خاتمي بخواهد وارد ميدان انتخابات شود، اگر بخواهد نامزد انتخابات رياستجمهوري شود، تو به عنوان قهرمان جهان حاضري رسما از او حمايت كني؟ حاضري اعتبارت را بگذاري وسط. اين را كه همه ميدانند كه اگر لازم باشد حرفي در حمايت از ايشان بزنم، نميگويم نه. آقاي خاتمي را هم دوستاش دارم و هم به ايشان اعتقاد دارم. وقتي آدم به كسي اعتقاد دارد، دارد ديگر.
و اگر آقاي خاتمي از جرياني حمايت كنند، به خاطر علاقهاي كه به او داريد حاضريد بياييد وسط. من خود آقاي خاتمي را دوست دارم.
يعني اعتقاداتش را دوست نداريد. چرا. چرا دوست ندارم؟ ولي بالاخره ببينيد شايد، آقاي خاتمي بگويد در مورد فلان كس فلان موضع را بگير. آن وقت لازم نيست من حتما همين كار را بكنم. من موضع مستقل خودم را دارم.
چرا آقاي خاتمي را دوست داريد؟ شما دوستاش نداريد؟
اين مثل شيوههاي جواب دادن آقاي احمدينژاد است كه به جاي جواب دادن سوال كنيد. ميخواهيد جواب ندهيد؟ آقاي خاتمي جزو مفاخر فرهنگي، علمي و سياسي ماست. ايشان چه قبل از اينكه رئيسجمهور شوند، چه در زمان رياستجمهوري و چه بعد از آن خدمات خيلي زيادي به كشور كردهاند و من قدردان هستم. ايشان را به عنوان يك دوست به عنوان يك آدم بزرگ قبول دارم. به عنوان كسي كه براي مردمام زحمت كشيده، به او اعتقاد دارم.
خيليها خدمت كردهاند. چرا خاتمي؟ ايناش ديگر شخصي است. شايد من يكي را دوست داشته باشم كه شما اصلا بدتان بيايد. بالاخره هر كس اعتقاداتي دارد.
يعني برايتان اهميتي ندارد كه خاتمي نماد يك جريان است. كه نماينده يك تفكر است؟ اهميتي ندارد كه دوست داشتن خاتمي ميتواند يك بار سياسي داشته باشد كه دوستي و نزديكي به خاتمي در حالي كه جريانات سياسي با دور يا نزديك بودن به ايشان ارزيابي ميشوند، ميتواند به معناي يك جور گرايش سياسي باشد؟ من كه پايش ايستادهام ! نه كه به كس ديگري اعتقاد ندارم. ايشان را دوست دارم گفتن اينها برايم بد ميشود؟
اگر خاتمي روزي از شما دعوت كند كه با او همكاري كنيد و در مديريت ورزش كشور مسئوليتي قبول كنيد، حاضريد؟ اگر در توانم باشد مخالفت نميكنم. حتماً اين كار را ميكنم. چه آقاي خاتمي چه فرد ديگري اگر به من بگويد، اگر فكر كنم ميتوانم اينكار را انجام دهم، حتماً قبول ميكنم. ربطي به فرد ندارد. اينطوري نيست كه بگويي چون من با آقاي خاتمي دوستم، الان اگر آقاي احمدينژاد به من بگويد بيا اينكار را انجام بده من بگويم نه. بايد يك بار ديگر اينجا تكرار كنم. من خودم را آدم جناحي نميدانم. من آدم مليام. شايد به چهرههايي يا به جناحي گرايش داشته باشم ولي اين اصلاً مطلق نيست. من همين الان هم دارم با اميررضا خادم همكاري ميكنم در حالي كه ميدانيد در مورد برادران خادم ميگويند گرايش به جناح ديگري دارند. در شوراي شهر به شما گفتم به كميسيون برنامه و بودجه ميروم و سعي ميكنم كمك كنم، شايد چون با رسول خادم احساس نزديكي و صميميت ميكنيم و شايد بهتر همديگر را درك كنيم. نه اين كه با بقيه مشكلي داشته باشم، ولي در كميسيون برنامه و بودجه راحتم. در كميسيون فرهنگي كه عضو هستم هم با همه احساس رفاقت ميكنم و جو بسيار خوبي است. كميسيوني است كه اصلاً مشكلي ندارد، آنقدر همه خوباند و با هم راحتاند و كارها با تأمل انجام ميشود كه حد ندارد. اما من چون ميخواهم خودم در زمينههاي ديگري هم كار كنم و تجربه كنم، آن طرف (كميسيون برنامه و بودجه) هم كار ميكنم تا پسفردا كه چهار سال شورا تمام شد همه هادي ساعي را يك آدم صرفاً ورزشي محسوب نكنند. گفتم كه ميخواهم در جامعه كار مديريتي بكنم، پيشرفت كنم و به پلههاي بالاتري برسم و براي همين هم بايد بيشتر تجربه كنم.
ميگوييد نميخواهم وابسته به هيچ جريان و گروه سياسي باشم. اما در دورهاي مثل انتخابات گروههاي سياسي فعالتر ميشوند و هر كسي بنابر سليقه از افراد يا جناحهايي حمايت ميكند. تو در چنين مقاطعي هم نميخواهي از جرياني حمايت كني يا هيچوقت به هيچكس نزديك نخواهي شد. همانطور كه گفتم، اگر خودم در انتخاباتي باشم سعي ميكنم در هيچ فهرست خاصي نباشم. همه آزاد هستند كه مرا در ليست خود بگذارند يا نگذارند.
- اگر در انتخاباتي مثل انتخابات رياستجمهوري سال بعد، خودت نامزد نباشي چطور، موضعات را انتخاب ميكني و اعلام ميكني؟ اگر به كسي اعتقاد داشته باشم حتما اعلام ميكنم.
يعني اگر براي مثال آقاي خاتمي بيايد، رسماً حمايت ميكني؟ ميآيي جلو بگويي من آقاي خاتمي را قبول دارم؟ بله. من آقاي خاتمي را قبول دارم.
و حرفهايمان را با صحبت درباره فعاليتهاي ورزشي تو تمام كنيم. درباره آينده تصميم گرفتهاي؟
هنوز به آينده فكر نكردهام. بايد زانويم را عمل كنم كه به شدت مجروح است و ببينم وضعيت چطور ميشود.
به المپيك دور بعد كه فكر نميكني؟ نميشود گفت. چهار سال بعد، فكر ميكنم خيلي سخت باشد.
نميتواني برسي؟
نميگويم نميتوانم، اما خيلي بعيد است. كار بسيار مشكلي است. سنم باز هم بالاتر خواهد رفت و... بايد ببينيم.
تو كه گفتي از كارهاي غيرمعمولي استقبال ميكني؟
خسته شدهام. 16 سال است دارم تمرين ميكنم.
پس شايد براي قهرماني جهان سال بعد بيايي. شايد