bato-adv
کد خبر: ۱۲۸۷۲۵
رابرت‌ زولیک‌ تحلیل می‌کند

اقتصاد قدرت

رابرت‌ زولیک‌ -یازدهمین رئیس بانک جهانی که سابقا فرد شماره‌ دو وزارت‌ امور خارجه‌ امریکا بوده‌ است‌‌، در فارن پالیسی ارگان سیاست خارجی آمریکا در مقاله‌ای بلند به بحث رابطه اقتصاد و سیاست خارجی پرداخته است. این مقاله جالب و خواندنی را در چند بخش در فرارو بخوانید:

تاریخ انتشار: ۱۶:۲۴ - ۱۷ مهر ۱۳۹۱
فرارو-سرویس بین الملل؛ رابرت‌ زولیک‌ -یازدهمین رئیس بانک جهانی که سابقا فرد شماره‌ دو وزارت‌ امور خارجه‌ امریکا بوده‌ است‌‌، در فارن پالیسی ارگان سیاست خارجی آمریکا در مقاله‌ای بلند به بحث رابطه اقتصاد و سیاست خارجی پرداخته است. این مقاله جالب و خواندنی را در چند بخش در فرارو بخوانید:

اوایل امسال، باب کار، وزیر خارجه استرالیا و دوست دیرینهٔ آمریکا، با صراحتی که مختص استرالیایی‌هاست بیان داشت که آمریکا  با بستن درست بودجه جدید می تواند برتری جهانی خود را دوباره به دست آورد، وی افزود: "نجوایی در بین قدرتهای موجود در آسیا و اقیانوسیه پیچیده است، که این بار آمریکا نمی تواند سازمان یافته عمل کند، پس بهتر است خودشان  به فکر حل مشکلات و تبدیل شدن به قدرتهای اقتصادی، به جای آمریکا باشند."

بینش باب، مبنی بر اینکه ارتباط بین اقتصاد و امنیت، آیندهٔ آمریکا را تعیین می‌کند، بدون عیب و قانع کننده است. با این حال، از زمان ظهور امنیت ملی‌" به عنوان یک مفهوم در آغاز جنگ سرد، اقتصاد به یک زیرمجموعهٔ بی‌اهمیت در سیاست خارجی‌ آمریکا تبدیل شده است.

امروز، آمریکا با مشکل کسری بودجه، بدهی و روند اقتصادی برای ایجاد امنیت روبروست و حتی اگر خودش متوجه این موضوع نباشد، دیگران شاهد آن هستند.

کار، احتمالاً شگفت‌زده نخواهد شد، اگر متوجه شود  که کلمات اخطار آمیز او به عنوان پیش نویسی از سوی الکساندر همیلتون، اولین وزیر خزانه داری آمریکا، در سخنرانی  جورج واشنگتن در مراسم خداحافظی‌اش، به کار رفته بود.  

همیلتون گفت که این کشور جدید "باید اعتبار را به عنوان وسیله‌ای برای  قدرت و امنیت، گرامی‌ بدارد." از قضا، این باعث شد که مایک مولن، که در آن زمان، رئیس ستاد مشترک ارتش ایالات متحدهٔ آمریکا بود، اخطار همیلتون را در مورد ارتباط بین اعتبار و امنیت، یاد آوری کند. مولن به شبکه  سی‌ ان ان  گفت که "مهمترین چیزی که امنیت ملی‌ ما را تهدید می‌کند، بدهی است." و با این گفت توجه‌ها را به خود جلب کرد.

نباید از گفته مولن شگفت زده شد. به دلیل آنکه استرتژیست‌ها، معمولاً تاریخ را به مانند یک آزمایشگاه می‌بینند. آنها همچنین برای رسیدن به اهدافشان باید ابزار و امکانات را با هم تطبیق دهند.

افسرانی که در دانشگاه مشغول به تحصیل‌اند، ممکن است از  مباحث درسی هیجان انگیز مبارزات جسورانهٔ ناپلئون بناپارت، الهام و انگیزه بگیرند اما کسانی‌ که باهوشتر و زیرکترند، این نکته را نیز در می‌یابند که کلید پیروزی بریتانیا، در جنگهای ناپلون را می‌توان در جزئیات بودجه‌های ویلیام پیت، جوانترین نخست وزیر تاریخ بریتانیا دانست.

با بازگرداندن اعتبار بریتانیا، بعد از مسائل پرهزینهٔ این کشور با مستعمرات آمریکا، پیت، بریتانیا را به جنگی طولانی واداشت و حتی بارها و بارها، شرکای ائتلافیش را از لحاظ مالی‌ تامین کرد، بدون اینکه اقتصاد بریتانیا را خفه کند.

در مقابل، بحثهای  مربوط به انتخابات امسال آمریکا را در نظر بگیرید. روزنامه نگاران و مفسران به تفصیل به تشریح مسائل  مربوط به جنگها، شایعات جنگها، رهبران و تحولات سیاسی، حقوق بشر، مداخله، موشکها و مسائل دفاعی، و همهٔ موضوعات مهم و جدی  می‌‌پردازند. اما مسالهٔ بحران اقتصادی منطقهٔ یورو، که اتحاد اروپا را که یکی‌ از بزرگترین دستاوردهای سیاسی امنیتی قرن بیستم و نزدیکترین متحد و شریک آمریکاست،  تهدید می‌کند، چه؟

مسالهٔ ارتباط آمریکا با رشد اقتصادی در شرق آسیا چه می شود؟  جواب این است که این موضوعات باعث نگرانی اقتصاد می شود نه سیاست خارجی‌.. به نظر می‌رسد که استرتژیست‌های امنیتی آمریکایی، توانایی ادغام این دو موضوع را از دست داده اند. دیدگاه آنها در اقتصاد خیلی‌ فراتر از سیاستهای تحریم و پرداخت بودجه‌های دفاعی نیست.

در بهترین حالت، نقش اقتصاد در نظر گرفته شده اما تجزیه و تحلیل نشده است. ما به ندرت اثر آن را بر قدرت، نفوذ، دیپلماسی و حقوق بشر، درک می‌کنیم. در بدترین حالت، مشکلات اقتصادی  به توجیهی‌ برای انزوای آمریکا تبدیل شده است. و اقتصاد دانان، که کاملا در فرمولهای ریاضی‌ و مباحث کاهش کمی‌ و سیاستهای محرک، فرو رفته اند، به کار کردن در جهان متمایز خود خوشنود و قانع هستند.

برخی‌ از چپی‌ها و راستی‌ها، نقش اقتصاد را در سیاست خارجی‌، به عنوان تجارت زدگی، منافع کسب و کار محدود و بدتر از آن اعطای اعتبار ناروا به بانکداران، کمرنگ و بی‌ اعتبار می‌کنند.

دیگران، اقتصاد بین‌الملل و سیاست بازرگانی را تخصصی محدود، متشکل از مذاکراتی تکنیکی‌ می‌دانند که فقط حوزهای انتخاباتی داخلی‌ را خشمگین می‌کند.

این جدایی اقتصاد از سیاست خارجی‌ و موضوع امنیتی، منعکس کنندهٔ تغییری از تجربه‌های قبلی امریکاست. در ۱۵۰ سال اول، سنت سیاست خارجی آمریکا، کاملا با منطق اقتصادیش آمیخته بود اما متأسفانه فکر کردن در مورد سیاست اقتصادی بین‌الملل، به هنری از دست رفته در آمریکا تبدیل شده است.

ادامه دارد...

برچسب ها: امریکا ارز قدرت