حمیدرضا صدر در اعتماد نوشت:
1- در سالهاي دور وقتي جمعي از ستارگان قديمي تيم ملي عليه پرويز دهداري قيام كردند و گفتند در تيمي كه او سرمربياش است بازي نميكنند، مرحوم دهداري همه آنها را كنار گذاشت و تيم ملي با بازيكنان جوان و جوياي نام آن زمان راهي جام ملتهاي آسيا شد. او اين كار را كرد و هزينهاش را هم پرداخت. طرفداران استقلال و پرسپوليس او را بسيار آزار دادند و روزي كه او براي آخرين بار ورزشگاه آزادي را ترك ميكرد، مورد هجوم بدترين دشنامها قرار گرفت. شايد كسي يادش نباشد كه چه بر سر دهداري گذشت، اما حالا از او به عنوان يك اسطوره ياد ميشود؛ كسي كه تيم ملي را دگرگون كرد و نسل تازهيي را به فوتبال ايران شناساند. نگاه كيروش با دهداري تفاوت دارد. سرمربي پرتغالي تيم ملي مانند سرمربي فقيد اين تيم نميانديشد. او كساني را انتخاب كرد كه فكر ميكند خوب هستند. بازيكنان اسبق تيم ملي عليه دهداري قيام كردند و گفتند بازي نميكنند، اما بازيكنان فعلي نميگويند بازي نميكنند. آنها براي تيم ملي بازي ميكنند، اما نميتوانند كارايي زيادي داشته باشند.
2- مساله ديگر اين است كه اكنون اگر تيم ملي جوانگرايي كند و كل تيم را دگرگون كند در راه رسيدن به جام جهاني ميبازد و خيلي راحت از تيمي مثل كره جنوبي شكست ميخورد. موقعيت تيم ملي سخت است. تيم دهداري در جام ملتهاي آسيا سوم شد، اما آيا اكنون حاضريم هزينه اين كار را بپردازيم؟ آيا حاضريم جوانگرايي كنيم، ولي به جام جهاني نرويم؟ همه، فوتبال را به عنوان پديدهيي انتزاعي ميبينند در حالي كه فوتبال هم مانند ترافيك، اقتصاد، تجارت و امثال آن، منفك از جامعه نيست. حوزههاي ديگر اجتماع، چالشهاي خاص خود را دارند، اما فوتبال جلوي چشم است. روحيه نااميدي و يأسي كه در مليپوشان مشاهده ميشود، معضلي است كه شايد در همه جوانهاي جامعه بتوان ديد. تيم ملي با تركيبي جوانتر و فقط با كمي تغيير ميتواند نتيجه بگيرد اما دگرگوني كلي دور از دسترس است.
3- بازيكناني مثل علي كريمي و جواد نكونام ميخواهند خوب باشند، اما نميتوانند. مسعود شجاعي ميخواست برابر لبنان بدود، اما فيزيكش اجازه اين كار را نميداد. اين مشكل در همه جاي فوتبال ما هست. مثلا پرسپوليس برابر نفت تهران كاملا مات شده بود. در فوتبال ما به غلط، پرستاره بودن با گرانقيمت بودن مترادف است. به وضوح ميبينيم كه تيمي مثل نفت كه ارزان بسته شده است، بازيكنان گرانقيمت پرسپوليس را در كورسها جا ميگذاشتند. مشكل اصلي ما همين ريخت و پاشهاست. مربي به دنبال كساني ميرود كه هنري داشته باشند. تمام تاكتيك تيم ما جلوي لبنان سانتر بود و اوتدستي! گل را هم ميتوانستيم نخوريم. البته چند موقعيت خوب ما را هم دروازهبان لبنان مهار كرد.
4- مشكل فوتبال ما تا حدودي به روانشناسي اجتماع بازميگردد. اين چيزي است كه كيروش نميتواند حل كند. يك مربي ايراني ميتواند با صحبتهايش احساسات بازيكنان را تحت تاثير قرار دهد. فوتباليستهاي ما جنبههاي احساسي خاصي دارند كه اسمش را گذاشتهايم غيرت و تعصب. اطرافيان كيروش يا خارجي هستند يا ايرانيهاي خارجنشين. آنها در كاليفرنيا زندگي كردهاند و بازيكنان ما در زمين خاكي بازي كردهاند. بايد يك روانشناس مدل ايراني كنار تيم ملي باشد. من ضدمربي خارجي نيستم، اما مجموعه فعلي كادر فني در حوزههاي روحي ـ رواني نميتوانند كاري كنند. بازيكنان هم تحت فشار هستند. خبرنگاران با آنها حرف نميزنند، تماشاگران آنها را هو ميكنند و مسائلي ديگر كه استرس آنها را بالا ميبرد.