
اهميت ژئواستراتژيك خاورميانه در نظام بينالملل باعث شده است تا اين منطقه طي سدهها و بخصوص دهههاي اخير همواره يكي از كانونهاي اصلي توجه، رقابت و تقابل چند لايه و پيچيده ميان قدرتها و دولتهاي فرامنطقهاي و منطقهاي با يكديگر باشد و به همين دليل «بحران» و «بحرانهاي حل نشده» همواره يكي از مشخصات بارز آن محسوب شده است، مشخصهاي كه به فراخور وزن و اهميت خود باعث ايجاد، تغيير و حتي دگرگوني اساسي موازنهها و صف آراييهاي مختلف موجود در آن شده است.
حال در يكسال اخير موضعگيري در برابر تحولات رخ داده و در حال وقوع در خاورميانه كه تحت عناوين مختلفي همچون «بيداري اسلامي»، «بهار عربي» و... آغاز شده است، به يكي از فاكتورهاي تاثير گذار در كيفيت صفآرايي و رقابت دولتهاي حاضر در منطقه و به تبع در موازنه قوا در خاورميانه تبديل شده است هرچند تحولات و مسائل رخ داده داخلي در بسياري از كشورهاي منطقه از جمله تونس، مصر، ليبي، يمن، بحرين، اردن و حتي عربستان سعودي داراي اهميت قابل توجهي بوده و منجر به جلب توجه و اتخاذ مواضعي از سوي ديگر بازيگران جهاني و منطقهاي شده است و حتي در مورد ليبي يك اجماع نسبتاً بينالمللي براي سرنگوني قذافي و نظام تحت امرش شكل گرفت اما به جرات ميتوان گفت هيچيك از موارد مذكور به اندازه بحران سوريه توانايي تاثير گذاري بر صفآراييهاي منطقهاي در خاورميانه را نداشته است چراكه سوريه هرچند به مانند ليبي داراي منابع سرشار نفت نيست و هرچند مانند مصر يك كشور مهم و جريان ساز در خاورميانه نبوده است اما به دليل همسايگي با اسرائيل و مهمتر از آن به سبب عضويت در حلقه مقاومت عليه اين رژيم داراي اهميتي راهبردي است در نتيجه با تداوم بحران اين كشور و تلاش قدرتهاي فرامنطقهاي و منطقهاي براي دخالت در آن، حساسيتها نسبت به تحولات دمشق بيشتر از قبل شده است و صف آرايي با مركزيت سوريه شكل جدي تري به خود ميگيرد.
در صف آرايي جديدي كه در ماههاي اخير شكل گرفته است در يكسوي ميدان آمريكا، انگلستان و كشورهاي عضو اتحاديه اروپا به عنوان بازيگران فرامنطقهاي و تركيه و اتحاديه عرب به رهبري عربستان سعودي و قطر به عنوان بازيگران منطقهاي، جناح متخاصم عليه سوريه را با هدف وارد ساختن فشار به اسد و اميد به سقوط دولتش تشكيل دادهاند اما روسيه و چين به عنوان بازيگران فرامنطقهاي كه از ديرباز روابط حسنه و نزديكي با سوريه داشتهاند و نيز جمهوري اسلامي ايران به عنوان قدرت منطقهاي و متحد استراتژيك سوريه در سه دهه اخير، در كنار جنبش تاثيرگذار حزبالله لبنان، جناح حامي و مدافع سوريه را در سوي ديگر ميدان ايجاد كردهاند.
آنچه كه تاكنون از صف آرايي مذكور مشهود بوده است اين واقعيت است كه با مرور زمان و عدم حل بحران سوريه، هريك از كشورهاي حاضر در دو سوي ميدان براي دستيابي به خواستههايشان در حمايت يا ضديت با سوريه مصّرتر از پيش ميشوند.
اين وضعيت را در تهاجميتر شدن مواضع تركيه و حتي بحث احتمال درگيري نظامي ميان دو كشور يا تاكيدهاي جدي ايران مبني بر خط قرمز بودن سوريه در سياست خارجياشمي توانبه خوبي مشاهده كرد. چنين تقابلي را در سطحي كلانتر بين روسيه و چين با آمريكا و اروپاييها در قطعنامه پيشنهادي غربيها كه با وتو مواجه شد نيزميتوان مشاهده كرد.
افزايش فشار غرب و كشورهاي منطقه عليه سوريه و آوردن افرادي همچون بلحاج ليبيايي براي كمك به مخالفين اسد يا اعلام حركت ناوگان مجهز به موشكهاي هستهاي آمريكا به آبهاي نزديك به سوريه باعث شده است تا در سطح منطقه ايران بهطور صريحتري عليه تركيه و كشورهاي منطقه اعلام موضع كند و روسيه نيز براي نشان دادن عزم جزم خود در دفاع از سوريه چندين فروند از ناوهاي جنگي و هواپيمابرش را در حد فاصل نيروهاي آمريكايي و خط ساحلي سوريه مستقر سازد.
اينك با علم به اين واقعيت كه در پهنه سياست هرگز ائتلافها، دوستي و دشمنيها ابدي نيست در پيشبيني سرانجام صفآرايي اخير بايد گفت جناح طرفدار سوريه نخواهند گذاشت روندي كه در سال 2003 عليه عراق و در 2011 بر ضد ليبي بهوقوع پيوست در مورد سوريه به سادگي اتفاق افتد. لذا اسد بر خلاف صدام حسين و معمر قذافي تنها و بيمتحد نخواهد ماند!