نقد و بررسی مینی‌سریال «نوجوانی» Addescence پربازدیدترین مجموعه این روز‌ها

نقد و بررسی مینی‌سریال «نوجوانی» Addescence پربازدیدترین مجموعه این روز‌ها

اپیزود اول از این سریال چهار قسمتی یکی از پرتعلیق‌ترین آنها محسوب می‌شود. زمانی که پلیس وارد خانه شده و به دنبال جیمی هست، ما منتظر کاراکتری هستیم به غیر از یک نوجوان ۱۳ساله که از فرط ترس، خودش را خیس کرده است. در هر لحظه از این تک‌نما با خود می‌پنداریم، پلیس اشتباه کرده است، اما سرانجام در آخر اپیزود چیزی مانند پتک بر سرمان فرو می‌آید و در کمال ناباوری، متوجه می‌شویم که جیمی با هفت ضربه چاقوی همکلاسی‌اش، کیتی را کشته است.

تاریخ انتشار: ۱۰:۴۸ - ۱۷ فروردين ۱۴۰۴

مینی‌سریال جدید نوجوانی Addescence محصول نتفلیکس که زوایای پنهان زندگی آنلاین نوجوانان را به نمایش می‌گذارد را شاید بتوان گفت یکی از مجموعه‌های کوتاه شاهکار در قرن بیست‌ویکم دانست. این مینی‌سریال درام، جنایی و روانشناختی تبدیل به موضوع داغ این یک ماه اخیر شده که با شروع غافلگیرکننده‌اش با ۲۴ میلیون بازدید در روزهای اول و کسب رتبه نخست در ۷۱ کشور، رکورد سایر سریال‌های پلتفرم نتفلیکس را تا به امروز زده است. 

به گزارش اعتماد، در دو هفته نخست پخش با ۶۶/۳ میلیون بازدید به پر بیننده‌ترین سریال کوتاه این پلتفرم تبدیل شده است. این استقبال بی‌نظیر نشان‌دهنده تاثیر عمیق داستان و اجرای قوی بازیگران بر مخاطبان است. پدیده‌ای‌که منتقدان آن را «بی‌صدا ویرانگر» نامیده‌اند. 

استفان گراهام و جک تورن از خالقان سریال هستند که فیلیپ بارانتینی آن را با هنرمندانی چون استفان گراهام، اشلی والترز، ارین دوهرتی، فی مارس، اون کوپر و کریستین ترمارکو کارگردانی کرده است. آنچه این مینی سریال را علاوه بر محتوای تامل برانگیز و غافلگیرکننده‌اش متمایز می‌کند، فرم و تکنیک به کار برده شده در آن است. نوجوانی دارای ۴ اپیزود تنش‌زا و نفسگیر است که هر قسمت آن تک‌نما یا وان شات (بدون کات یا قطع) با مهارت تمام فیلمبرداری شده است.

این نوع سبک از فیلمبرداری بیشتر در خدمت آن است که مخاطب داستان را به صورت واقع‌گرایانه تماشا کند. شاید در ابتدا این نوع فیلمبرداری ساده باشد اما دوربین حتی وارد میزانس‌های شلوغ هم می‌شود مانند ورود دو بازرس به مدرسه در اپیزود دوم. جسارت کارگردان در حدی است که از دوربین می‌خواهد کاراکتر مورد نظرش را که انتخاب کرده از طریق آن کاراکتر ما را به دل ماجراهای دیگر ببرد. 

در سریال تمام رویدادها در زمان واقعی رخ می‌دهد و این نوع کارگردانی، ستودنی است. یکی از موارد تعجب برانگیز دیگر آن است که نگاه بارانتینی با نگاه میانه پلتفرم نتفلیکس کاملا متفاوت است. نوجوانی دست روی موضوعات حساسی چون منوسفیر (مجموعه‌ای از وب سایت‌ها، وبلاگ‌ها و انجمن‌های آنلاین است که برخی از اشکال خصومت با زنان و زن‌ستیزی را به صورت اغراق‌آمیز ترویج می‌دهند)، مردانگی سمی، اندرو تیت (کیک‌بوکسور حرفه‌ای امریکایی- بریتانیایی که سبک زندگی بسیار مردانه و لاکچری را ترویج می‌دهد)، اینسل‌ها (زن‌ستیزی و نژادپرستی) و تاثیرات شبکه‌های اجتماعی گذاشته است. 

در یک صبح آرام در یورکشایر انگلستان، دو پلیس به همراه تیم ویژه مسلحSWAT در خانه خانواده میلر را می‌شکنند و پسر ۱۳ساله‌شان، جیمی میلر را به جرم قتل یکی از همکلاسی‌هایش دستگیر کرده و زندگی تمام افراد درگیر را برای همیشه تغییر می‌دهند. 

گراهام، نویسنده مینی سریال که نقش پدر جیمی را در نوجوانی بازی می‌کند، می‌گوید: «نوجوانی نوری است که بر رفتار تهدیدآمیز پسران نوجوانی مانند جیمی‌میلر می‌تاباند که در تالار گفت‌وگوهای آنلاین تحت باورهای چهره‌هایی مانند اندرو تیت دچار تندروی‌هایی شده‌اند. یکی از اهداف ما طرح چنین پرسش‌هایی بود که این روزها چه بر سر مردان جوان دارد می‌آید؟ فشارهایی که از سوی همسالان خود، اینترنت و رسانه‌های اجتماعی به آن‌ها وارد می‌شود، چیست؟ در اوایل هفته‌ای که سریال منتشر شد، در توییتر (شبکهX) ادعاهای کاملا نادرستی مطرح شد مبنی بر اینکه مینی سریال نوجوانی بر اساس پرونده‌های واقعی مانند قاتل ساوتپورت است که به بخشی از تبلیغات ضد سفیدپوستی تغییر داده‌اند.» 

جک تورن دیگر نویسنده این مینی سریال بلافاصله در مورد این ادعای فوق واکنش نشان داد و گفته است: «من در زندگی داستان‌های واقعی فراوانی را نوشته‌ام. من می‌دانم وقتی عناصری از یک داستان واقعی را انتخاب می‌کنید و آن را به تصویر می‌کشید، مردم انتظارش را ندارند که چه آسیبی می‌تواند در پی داشته باشد. هیچ بخشی از سریال نوجوانی بر اساس یک داستان واقعی نیست، حتی یک قسمت کوچکش.» 

در هر اپیزود چه می‌گذرد؟ 

اپیزود اول از این سریال چهار قسمتی یکی از پرتعلیق‌ترین آن‌ها محسوب می‌شود. زمانی که پلیس وارد خانه شده و به دنبال جیمی هست، ما منتظر کاراکتری هستیم به غیر از یک نوجوان ۱۳ساله که از فرط ترس، خودش را خیس کرده است. در هر لحظه از این تک‌نما با خود می‌پنداریم، پلیس اشتباه کرده است اما سرانجام در آخر اپیزود چیزی مانند پتک بر سرمان فرو می‌آید و در کمال ناباوری، متوجه می‌شویم که جیمی با هفت ضربه چاقوی همکلاسی‌اش، کیتی را کشته است. این اپیزود به همراه شوک شروع می‌شود و با حیرت به پایان می‌رسد. 

در دومین اپیزود، پلیس به دنبال آلت قتاله (چاقو) است اینکه چه کسی چاقو را در اختیار جیمی قرار داده است و حالا ما با دوربین از طریق کاراکترهای پلیس وارد مدرسه جیمی می‌شویم. 

از لحاظ میزانس باید گفت، اپیزود دوم یکی از شلوغ‌ترین میزانس‌هاست که پسر پلیس هم در همین مدرسه مشغول به تحصیل است. با ارائه و توضیحات وی به پدرش در مورد قضیه اینسل‌ها، تعبیر ایموجی‌ها وهشتگ زدن نام مورد نظر تا حدی با محتوای زیرپوستی برای انگیزه قتل آشنا می‌شویم. این که در اینستاگرام هر ایموجی دارای چه معنایی است.

 انتساب این ایموجی‌ها به هر شخصی، بیان‌کننده یک موضوع خاص در مورد اوست. تا جایی که باعث خشم و کینه در افراد منتسب به آن می‌شود. جایی که شبکه‌های اجتماعی بدون استفاده از جملات مستقیم، افراد را به انزوا می‌کشاند. کارگردان با حالتی تنش‌زا دست مخاطب را می‌گیرد و آن‌ها را با نسل Z آشنا می‌کند. نسلی که فاصله آن‌ها با والدین‌شان تنها به بیست سال، سی سال محدود نمی‌شود بلکه مابین آن‌ها دره‌ای عمیق و پهناور است. کارگردان، نسلZ را بدون روتوش و پالایش نشده، نشان می‌دهد.

نسلی که هیچ چیزی برایشان مهم نیست نه خانواده و نه امور تربیتی (مدرسه) و…آن‌ها تنها یک سرگرمی دارند و آن گشتن در جامعه پهناور اینترنت به اندازه کل دنیاست. افشای محتوای این ایموجی‌ها و مباحثی چون اینسل و تجرد غیرارادی تقریبا بیننده را آماده اپیزود بعدی می‌کند. این جنبش‌ها آشکارا درصدد آن‌است که به مردانگی خدشه وارد کند و به تبع این پیام را به نوجوان‌ها می‌رساند که دوست داشتنی وجذاب برای دختران نیستند. 

در اپیزود سوم، با یک پرش زمانی هفت ماهه روبه رو هستیم. جیمی به دارالتأدیب فرستاده شده و دوربین روی یک روانشناس زن فوکوس کرده تا از طریق وی به ناخودآگاه ذهن جیمی وارد شود و انگیزه قتل را برای ما به‌طور واضحی روشن کند. اون کوپر در نقش جیمی در این اپیزود به ملموس‌ترین و ترسناک‌ترین شکل بازی می‌کند. او به عنوان نخستین تجربه بازیگری‌اش. نقشی شیطنت‌آمیز و وحشتناکی را ارائه می‌دهد.

 او خشم، ناراحتی، کینه، بغض را در لایه‌های پنهان شخصیتش دارد که به شکل زیرپوستی برای ما عریان می‌کند. وقتی او بازی می‌کند، انگار می‌خواهد با مخاطب شوخی کند و قضاوتش را زیر سوال ببرد. طیف بازی او در اپیزود اول و سوم بسیار حیرت‌انگیز است. در واقع اپیزود سوم به نوعی کلاس آموزش‌دهی بازیگری توسط یک پسر نوجوان است. میمیک صورتش در زمانی که خشم او را دربرگرفته در ذهن‌ها باقی خواهد ماند.

در این قسمت، کارگردان بیشتر دست روی آسیب‌شناسی گذاشته است. در نهایت روانشناس وارد ذهن ناخودآگاه جیمی می‌شود و آنچه جیمی نمی‌خواست بر زبان بیاورد، را به گوش مخاطب می‌رساند. پسر نوجوانی که فکر می‌کند، دوست داشتنی نیست اما می‌خواهد یک رابطه دوستانه با همکلاسی‌اش داشته باشد و حتی برای دلداری دادنش به سمت او قدم بر می‌دارد اما باز هم دختر او را نادیده می‌گیرد مانند گذشته چرا که او را جزو افرادی در دسته غیر جذاب‌ها نام‌گذاری کرده، آن هنگام است که این زخم‌های چرکین سر باز می‌کند و خشم و نفرت ناشی از آن به صورت برنده بر هفت نقطه از بدن دختر ۱۳ساله می‌نشیند؛ هفت ضربه چاقو. 

در اپیزود آخر، مخاطب با ۱۳ ماه پس از دستگیری جیمی رو به روست. دوربین، خانواده او را هدف گرفته است. روز تولد ادی، پدر جیمی است و نامه تبریک جیمی هم برای پدر فرستاده شده است. هر سه عضو خانواده پدر، مادر و خواهر در ظاهر به زندگی خود ادامه می‌دهند اما هنوز هیچ کدام به این پذیرش نرسیده‌اند که خودشان هم سهمی در این قتل داشته‌اند.

نقص‌هایی که اگر به آن آگاه بودند جلوی این فاجعه را می‌گرفتند. خلأیی که ادی حس می‌کند، درد پدرانه‌ای‌است که به شکلی ملموس در قاب تلویزیون نشسته است. بازی استفان گراهام هم در اپیزود اول و هم در اپیزود آخر به طرز شدیدی ماهرانه و از جنس غم است. در این اپیزود همگی دست به این اعتراف می‌زنند که قصوری داشته‌اند. ادی بیش از هر کسی خودش را مقصر می‌داند با اینکه رابطه‌شان با یکدیگر خوب بوده اما هرگز پسرش را تایید نکرده و او را در یک اتاق دربسته با کامپیوتر تنها گذاشته‌اند. 

سریال نوجوانی از آن دست مجموعه‌هایی است که مخاطب به‌شدت درگیر روایت می‌شود حتی از منظر تکنیک، فرم و ساختار سینمایی در تزریق تنش و تعلیق به بیننده خوب عمل می‌کند. تمام اپیزودهای یک‌ساعته فیلم کمک می‌کند تا تماشاگر با یک داستان ۴ساعته درباره تاثیرات منفی شبکه‌های اجتماعی، مردسالاری و گسترش زن ستیزی رو به رو شود. 

از مهم‌ترین شاخص‌های سریال این‌است که ساخته امریکا نیست و در جهت سیاست‌های هالیوود قرار نمی‌گیرد. هالیوود نمی‌تواند مخاطب را در این دسته از سریال‌ها به خوبی از منظر روانشناختی درگیر کند. 

مینی‌سریال نوجوانی در درجه اول مخاطب را شوکه و سپس وارد دالان‌های پیچ در پیچ تاریکی می‌کند که بیرون آمدن از آن، ناراحت‌کننده و دردناک است. 

در مرتبه بعدی، ارزشمندترین کاری که در مقابل چنین سریال خوب و تاثیرگذاری می‌توان کرد، این است که والدین به همراه فرزندان نوجوان‌شان ۴ساعت وقت بگذارند و این مجموعه را با هم تماشا کنند. چه بسا بعد از پایان هر قسمت، در این زمینه با یکدیگر گفت‌وگو کنند. این زمان و همنشینی کنار یکدیگر، چیزی است که جامعه ما هم‌اکنون به آن نیاز دارد.

برچسب ها: سریال نتفلیکس
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین