خطری كه من احساس میكنم شدیدترین خطری است كه تا به حال نظام ما را تهدید كرده است و دیگر جایی برای اسلام و ولایت فقیه و ارزشهای اسلام نخواهد گذاشت.
ماهنامه پاسدار اسلام در شماره جدید خود گفتاری از آیتالله مصباح یزدی، فقیه و فیلسوف كشورمان منتشر شده كه متن كامل آن در ذیل میآید:
اشاره: عالم بزرگوار حضرت آیتالله مصباح یزدی دراین مقال با اشاره به دو اشكالی كه برخی فعالیتهای فكری و اجتماعی در شرایط فعلی كشور دارد، خواستار نگاه كلان و فراگیرتر مردم و خواص نسبت به مشكلاتی شده است كه جمهوری اسلامی با آن مواجه است و خطراتی كه اصل و اساس آن را تهدید میكند.
ولایت فقیه؛ آماج فراماسونری جدید
یكی از دغدغهها یا بالاترین دغدغه همه ما برقراری نظام اسلامی واقعی است. شاید هیچ كدام از ما به اندازه حضرت امام خمینی (ره) نسبت به این مسئله حساس نبودیم؛ یعنی نه به آن اندازه در این باره شناخت داشتیم و نه كار كردیم، ولی خوشحالیم كه به بركت رهبریها و رهنمودهای ایشان، نسبت به این مسائل حساستر شدیم و كوشیدیم وظیفه خودمان را در این زمینهها بشناسیم و هرچه بیشتر و بهتر عمل كنیم.
بیش از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و در این مدت، فعالیتهای بسیاری در این زمینه انجام گرفته كه بسیاری از آنها موفقیتآمیز بوده و نتایج چشمگیری داشته است. بخشهای دیگری هم هست كه همه مید انیم هنوز به حد مطلوب نرسیده و میبایست درباره آنها كار كرد. خود امام هم میفرمودند كه از اسلام فقط بویی در كشور آمده است. رهبر معظم انقلاب هم در بیانات اخیرشان در سفر قم مكرر بر این مسئله تأكید كردند كه تا رسیدن به حد ایدهآل خیلی فاصله داریم و باید خیلی كار بشود.
نگاههای كلنگر و جزءنگر به اسلام
گاهی ما نگاهی جزءگرا به اسلام داریم و در حدی كه شرایط طبیعی و اجتماعیمان اقتضا میكند یك گوشه كار را میگیریم و پیش میرویم. به عنوان مثال نسبت به احقاق حقوق خانمها احساس مسئولیت میكنیم. میبینیم از یك طرف در طول تاریخ محرومیت كشیدهاند و از سوی دیگر افراطهایی در جهان غرب وجود دارد كه بیشتر در جهت ضربه زدن به شخصیت زن و حقوق زن است. میخواهیم در این زمینه كار بكنیم؛ كار علمی، فرهنگی، تحقیقی، آموزشی، تربیتی، تا برسد به كار سیاسی و قانونگذاری و بالاخره تا حد اجرا پیش برویم.
این یك نگاه است. كار بسیار خوب و دید مقدسی است. سایر اقشار هم به تناسب میتوانند كارهایی را كه مقتضای صنف، امكانات و موقعیت اجتماعیشان است، دنبالكنند بدون این كه نگاهی كلان و كلنگر به مسائل جامعه داشته باشند. بسیاری از مسائل اینچنین است كه هم نشانه علاقه و انگیزه عاملان آنها نسبت به اجرای احكام اسلامی است و نیز نشانه وسعت نظر، عمق فكر و وسعت مطالعات آنها در این زمینهها. ما هم به سهم خودمان این تلاشها را تقدیس میكنیم، اما خوب است پیش از اینكه در بخش خاصی تلاشی را شروع كنیم، ادامه بدهیم، یا تكمیل كنیم، نظری كلان نسبت به مسائل جامعهمان داشته باشیم. در اینباره نكاتی را یادآوری میكنم.
اسلام؛ مجموعهای ارگانیك
تقریباً ده سال از سی و دو سال انقلاب اسلامی در زمان حیات حضرت امام بود. در این مدت با مشكلاتی روبهرو بودیم كه آن اسلام واقعی - و به فرمایش امام خمینی: اسلام ناب - در كشورمان اجرا نشد. به نظر میرسد خوب است بعد از این تجربه سیودو ساله، قدری در این پرسش بازنگری كنیم كه چرا آنگونه كه باید، نشد؟ چرا كمبودها و كاستیهایی پیش آمد و حتی بعضی از آنها تشدید شد؟ البته در سایه انقلاب و به بركت خون شهدا پیشرفتهای عظیم و موفقیتهای بسیار بزرگی حاصل شده كه نباید هیچ كدام از آنها را فراموش كرد، ولی چرا این پیشرفتها و توفیقات كاملتر نشد؟
به نظر میرسد در این زمینه دو مشكل اساسی وجود دارد كه هر دو به نحوی به بینش و شناخت برمیگردد. ما باید اسلام را به عنوان یك مجموعه سیستماتیك بلكه یك مجموعه ارگانیك بنگریم؛ مجموعهای كه اعضایش تأثیر و تأثر متقابل دارند و با فعالیتهایی كه انجام میدهند زمینه رسیدن به هدف واحدی را فراهم میكنند كه فوق هدف فعالیتهای هر بخش از این سیستم است. متأسفانه این نگرش به اسلام چه در جامعه ما و چه در سایر كشورهای اسلامی درست تبیین نشده است.
وقتی بخواهیم اسلام را خیلی خوب تعریف كنیم، میگوییم اسلام همه چیز دارد؛ اقتصاد، فرهنگ، سیاست، حقوق، حكومت و روابط بینالملل دارد؛ اما آیا اینها را در مجموعهای كنار هم قرار میدهیم كه باید به هم متصل كرد، یا اینها رابطه ارگانیك درونی دارند و اصلاً امكان انفكاك بین آنها نیست. ما هنگامی اسلام را درست شناختهایم كه آن را به عنوان پیكری ببینیم كه اندامهای گوناگونی دارد.
دستگاههای گوارش، تنفس و اعصابش، حقیقت واحدی را تشكیل میدهند و هیچ كدام به تنهایی انسان نیستند و جزو حقیقی انسان به شمار نمیروند. وقتی انسان هستند كه با یكدیگر ارتباط داشته باشند. قلب وقتی كه در درون بدن و با مغز و اعصاب و سیستم عصبی و سایر دستگاههای تفنس و گوارش در ارتباط باشد قلب انسان است وگرنه اگر قلب را بیرون بیاورند و در محفظهای بگذارند، هر چند مشغول كار خودش باشد، قلب انسان نیست؛ وقتی قلب انسان است كه در ارتباط با مغز، فكر، احساسات و عواطف انسان باشد و گرنه موجودی مستقل است كه كار خودش را میكند و تا شرایط طبیعیاش فراهم است قبض و بسطی دارد.
چهبسا بعضی از اندامهای دیگر هم اینگونه باشند. ممكن است خون انسان را بیرون بیاورند و در محفظهای در شرایط بهداشتی حفظ كنند و سالها گلبولهایش سالم بماند، اما این انسان نیست. اسلام هم این گونه است؛ اینكه میگوییم اسلام همه چیز دارد معنایش این نیست كه بخشهای جداگانهای به نام اقتصاد و فرهنگ و حقوق و... دارد؛ بلكه همه اینها در هم تنیده است و با هم تأثیر و تأثر متقابل دارد. وقتی اسلام ناب است كه همه بخشها به صورت یك كل منسجم و دارای تأثیرات متقابل و با هدف واحد در نظر گرفته شود كه متأسفانه این مسئله درست تبیین نشده است.
لزوم درك لایههای عمیقتر
مسئله دوم این است كه نگرش به هر بخشی از اسلام دارای لایههایی است؛ لایهای سطحی كه هر كسی نگاه كند این لایه را میبیند و اگر این حداقل را درك نكند اصلاً اسلام را نشناخته است، ولی لایههای عمیقتری هست كه اگر آن لایهها را درست نشناسیم ممكن است در درازمدت، اسلام لطمه بخورد. گیاهی را فرض كنید كه در گلدانی رشد میكند، ممكن است گل هم بدهد، خوشبو هم باشد، اما این گیاه هیچ گاه درختی نمیشود كه صد سال عمر كند. اگر بخواهد عمری صدساله داشته باشد باید در زمین حاصلخیزی رشد كند و بتواند در اعماق زمین ریشه بدواند وگرنه مثل خیلی ازگیاهانی كه امروز به صورت مصنوعی پرورش میدهند دوامی نمیآورد. قرآن در این باره بیان زیبایی دارد: «... كشجره خبیثه اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار» (چون درخت ناپاكی است كه از روی زمین كنده شده و قراری ندارد.» باید اسلام را در لایههای مختلفش ببینیم و به اعماقش پی ببریم. «كشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء؛ تؤتی اكلها كل حین باذن ربها.»
لایه عمیق ولایت
در این باره نمونههای بسیار وجود دارد. همین مسئله ولایت در اسلام (صرفنظر از مسئله ولایت فقیه و حكومت) یعنی چه؟ این ولایت در مجموعه مفاهیم اسلامی چه جایگاهی دارد؟ آنچه در خاطر ماست و از كودكی یاد گرفتهایم همین «محبت اهل بیت» بوده است. در خیلی جاها تصور بر این است كه اهل ولایت كسانی هستند كه زیاد روضه میخوانند، گریه میكنند و توسلات دارند! اما به بركت انفاس قدسی امام خمینی «ره» ما به لایهای عمیقتر از این معنا پی بردیم كه از لایه اول خیلی مهمتر است؛ ولایتی كه درباره آن میگویند« ولم یناد بشیء كمانودی بالولایه» تنها همین سفره حضرت ابوالفضل و امثال آن نیست. چیزی كه اهمیتش از نماز بیشتر است باید تأثیر خیلی عمیقتری در سعادت انسان داشته باشد. بالاخره همین اندازه فهمیدیم كه ولایت فقیهی هست كه اصل نظام است. ولی اكنون كه همه دنیا نظام جمهوری اسلامی ایران را به عنوان نظام ولایت فقیه میشناسند، مردم ما به خصوص اقشار و گروههای مؤثر كه شامل بالاترین مسئولان كشور هم میشود از ولایت فقیه چه میدانند و چه اندازه به آن معتقدند؟
اگر كسی ادعا كند كه بعد از سی و چند سال؛ بعد از این همه بحثهایی كه خود امام فرمودند، كتابهایی كه فقها در اینباره نوشتند؛بحثهای تلویزیونی، رادیویی و غیرهای كه انجام گرفت، هنوز در عالیترین سطوح مسئولیت كشور، ولایت فقیه به معنای واقعیاش جا نیفتاده، ادعای گزافی نكرده است. البته ما علم غیب نداریم و نمیدانیم در دل هر كس چه میگذرد، اما آثار نشان میدهد كه هنوز در اعماق دل خیلیها این است كه این یك فرصتی بود كه امام آن را غنیمت شمرد و برای آخوندها دكانی باز كرد! میگویند: وقتی مردم باید رأی بدهند و رئیس جمهور یا رئیس حكومتی انتخاب كنند، دیگر ولی فقیه چه كاره است؟!
قوای سهگانه كه داریم. دهها سال پیشتر مونتسكیو گفت، دیگران هم تصریح كردند و توجیهات عقلی خوبی هم دارد. قوه مقننه و قضاییه داریم، یك رئیس قوه مجریه هم میخواهد كه آن مصوبات را عمل كند. دیگر چه میخواهد؟ رهبر یعنی چه؟ ولی فقیه چه كاره است؟ بله عدهای از آخوندها در مبارزه با نظام قبلی زحمت كشیدند و كشته و زندانی دادند؛ امام هم به پاس تشكر، چیزی به نام ولایت فقیه درست كردند! مردم هم به امام احترام گذاشتند و آن را قبول كردند!
نمیدانم این افراد تا چه اندازه باور دارند كه این ولایت را باید به عنوان اسلام پذیرفت. گاهی در عمل نشان میدهند كه باور ندارند. گاهی كسی مقام رسمی قانون پیدا میكند، خیال میكند دیگر مالك كشور است. میگوید مردم به من رأی دادند و اختیار را به دست من دادهاند، دیگر رهبر چه كاره است؟! حتی در حوزههای علمیه هم كسانی پیدا میشوند كه هنوز بعد از این همه بحثها شك میكنند كه اصلاً آیا ما ولایت فقیه داریم یا خیر، واگر داریم قلمروش چهقدر است و اصلاً آیا حكومت اسلامی داریم یا نداریم؟! متأسفانه این حرفها تحت تأثیر برخی عوامل، وسعتی نسبی در بعضی از حوزهها پیدا كرده است.
با این اوصاف هرچند ما مثلاً درباره حقوق زن تحقیق علمی كنیم، اجتهاد كنیم، خانمها خودشان مجتهد بشوند، به حد اعلمیت برسند، در این باره فتوا بدهند، تحقیق داشته باشند. و حكم مسئله را اثبات كنند یا فقهای حوزه و مراجع بیایند، حمایت كنند و نظر بدهند كه باید چنین كرد، اگر مسئولان كشور، آنهایی كه در قوه مقننه مؤثرند تصویب نكنند، چه میشود؟ ما قوانینی داشتیم كه با اكثریت قاطع تصویب شده و شورای نگهبان هم تأیید كرده، ولی سالهاست متروك مانده، چون مجری دلش نمیخواسته، سلیقهاش نبوده و هر روز به بهانهای قانون را كنار گذاشته است.
بنابراین با این كارها مسائل حل نمیشود. باید فكر كلانی داشته باشیم، باید كاری كنیم كه مسائل اصلی و زیربنایی نهادینه شود، نه این كه بعد از سی - چهل سال هنوز هم مشكوك باشد و با آن برخوردی شعاری بشود. وقتی از عمق دل باور كردند و فهمیدند اسلام و اقتضای اسلام همین است، آنهایی كه واقعاً مسلمانند پای آن میایستند و برای آن جان هم میدهند، اما وقتی باور نكردند، میگویند حالا آخوندها چیزهایی گفته و نوشتهاند؛ این بحثها زیر و رو زیاد دارد و اختلافنظر زیاد است! در اخر هم یا آدم كج سلیقهای را پیدا میكنند و فتوایش را میگیرند، یا فتوایی میتراشند تا در مقابل، به آن استناد كنند. حالا اگر شما صد تا فقیه داشته باشید كه همه حكمی داده باشند و در مقابل، كسی سخن خلافی گفته باشد، اگر دلشان با آن حكم مخالف باشد، سخن این یكی را میگیرند و همه چیز را فراموش میكنند.
لزوم حركت هماهنگ
ما باید در این دو جهت یعنی طرح كلان اسلام برای جامعه، و ارتباط درونی بخشهای مختلف اسلام فعالیت كنیم. این كه توقع داشته باشیم حقوق زن رعایت بشود یا مثلاً نكاح موقت درست اجرا شود، اما از سایر مسائل غفلت كنیم به جایی نمیرسیم. وقتی آموزش و پرورش ما گونه دیگری است؛ دستگاههای ارتباطی ما و فیلمها طور دیگری است؛ اینترنت دائماً جوانهای ما را بمباران میكند، در این شرایط، این كه فتوای علما این است كه این حلال یا حرام است، هیچ مشكلی را حل نمیكند. آن مسئولی كه دختر، پسر، عروس یا دامادش با همین مشكلات دست به گریبانند چطور میخواهد به صورت دیگری عمل كند؟ این تلاشها وقتی ثمر میدهد كه این مجموعه، هماهنگ حركت كند.
وقتی یك قدم پیش میرود همان یك قدم را همه بروند، نه اینكه در یك بخش جلو برویم و خیلی پیشرفت كنیم، اما قسمتهای دیگر مورد غفلت قرار بگیرد. مثل انسان ناموزونی كه دست و پایش خیلی دراز است، اما سركوچكی دارد، به جایی نمیرسد. در آخر هم دستهای درازش جایی گیر میكند و میافتد، سرش میشكند و نابود میشود.
ما باید اسلام را در یك كل ببنیم كه باید همه بخشهایش با هم متناسب و متوازن رشد كند. تصور اینكه میتوانیم مسائل حقوقی زن را بدون توجه به مسائل دیگر اصلاح كنیم نادرست است. مخصوصاً اگر این مسائل با اعتقادات تماس داشته باشد. اگر خدای نكرده روزگاری بعضی مسئولان ما در اینكه احكام اسلام ابدی است و همیشه باید اجرا بشود تشكیك كردند، اساس اسلام زیر سؤال میرود. چندین سال از طرف عالیترین سطوح رسمی كشور به جامعه القا میشد كه اسلام را طوری تعریف كنید كه دنیا بپذیرد، و آنهایی كه به فرمایش امام اسلام ناب را معرفی میكردند، متهم به خشونت میشدند. میگفتند شما به اسلام خیانت میكنید؛ اسلام را به گونهای معرفی میكنید كه دنیا نمیپذیرد؛ باید طوری معرفی كنید كه همه بپذیرند. همانطور كه در كنفرانسی در آلمان معرفی كردند و حتی ماركسیستها هم گفتند اگر اسلام این است ما هم قبول داریم!
تلاش در جهت تغییر فرهنگ
باید توجه پیدا كنیم كه كارمان یك اشكال اساسی دارد. وقتی مسائل اقتصادی شرایط زندگی را سخت كند، اگر بخواهیم به خانمی كه طلاق گرفته بگوییم طبق دستور اسلام عمل كن؛ مهرت را بگیر و برو، نمیپذیرد. فرض كنید به اندازه چند ماه خرجش را هم بدهند، بعد از آن میخواهد چه كار كند؟ مخصوصاً در جامعهای كه ازدواج مجدد برای یك خانم پسندیده نیست. در زندگیهای قبائلی مسائل ازدواج اینگونه پیچیده نبود؛ امروز كسی زن میگرفت، فردا طلاق میداد و همین خانم با مرد دیگری ازدواج میكرد. خیلی هم عادی بود، ولی حالا این گونه نیست؛ دیگران زشت میدانند كه خانمی كه شوهرش از دنیا رفته است، مجدداً ازدواج كند. متأسفانه این مسئله در كشور ما به فرهنگی عمومی تبدیل شده است. ازدواج موقت را كه اصلاً نمیتوان حرفش را زد. بسیاری از افراد تصریح میكردند ما به گناه كردن حاضریم، اما حاضر نیستیم ازدواج موقت داشته باشیم. یعنی ازدواج موقت را زشتتر از فحشا میدانستند! هنوز هم در گوشه و كنار جامعه چنین تفكری هست. این شرایط فرهنگی باید عوض بشود. تا این فرهنگ حاكم است این طور حكمها اجرا نمیشود. ما باید برای تغییر فرهنگ جامعه برنامهریزی داشته باشیم و مسئولان ما باور كنند كه باید این كارها را انجام بدهند.
لزوم توجه به مسائل اساسی
باید حواسمان جمع باشد. تمام نیرو، وقت و كارمان را صرف یك موضوع جزئی نكنیم كه معلوم نیست به جایی برسد یا نرسد. به نظر میرسد در عین اینكه هر كسی باید طبق شرایط خاص خودش و وظیفه، امكانات و تخصصی كه دارد برای حفظ نظام و پیشبرد اهداف اسلام حركت كند اما مهمترین كار توجه به مسئله كلان جامعه است. باید بیندیشیم این مجموعه فعالیتی كه داریم در كجای این جامعه واقع میشود، چه تعاملی با سایر بخشها دارد و چهقدر شرایط اجرایش در جامعه فراهم شده است. اگر كسانی برخوردشان با مقام ولایت فقیه از نوع برخورد سیاسی با یك باند یا رقیب سیاسی باشد. یعنی سی و چند سال تلاش برای ولایت فقیه همه بر باد است. اگر این طور شد تلاشهایی كه برای مسئله فقاهت و مرجعیت میشود چه فایدهای دارد؟ كسانی كه احساس مسئولیت میكنند، كسانی كه فكر و هوش و انگیزهای دارند، آنها كه دلشان برای انقلاب میسوزد، باید برای مسائل اساسی دلسوزی كنند، بود و نبود مسائل دیگر چندان فرقی نمیكند. نمیگویم نباید تلاش كرد، اما اگر اصل مسئله ولایت فقیه انكار بشود، اگر اصل امام زمان به گونه دیگری تفسیر بشود دیگر چه چیزی باقی میماند؟ اینها خطراتی است كه كمتر كسی به آن توجه پیدا میكند و متأسفانه وقتی خطر واقع شد رفع كردن آن تقریباً محال میشود.
خطر فراماسونری
آنها كه تیزبین هسند باید آینده را پیشبینی و خطرها را احساس كنند، دیدبانها باید از دور بنگرند كه چه پیش میآید. احساس من این است كه در درون جامعه ما دستگاه فراماسونری در حال تقویت مجدد است. نباید فراموش كرد كه در ایران، مشروطیت با دستگاه فراماسونری، با شعارهای اسلامی و آیات قرآن بر سر كار آمد. سر كار آمد. امروز هم اگر بخواهد بیاید حتماً از همین شعارهای برگرفته از انقلاب استفاده خواهند كرد و در زیر این پوششها حرف خودشان را میزنند. همان چیزی كه همیشه گفتهاند «قالب را حفظ كنید و محتوا را عوض كنید.» قالب، امام زمان (عج) و این حرفهاست اما محتوای امام زمان، چیز دیگری (مثل انسان كامل نوعی) میشود.
اگر در مسائل مبتلابه جامعه، با علما و مراجع تبادنظر كنیم، ولی به كسی كه اصلاً در طول عمرش با هیچ عالمی میانه خوبی نداشته و اكنون نیز حاضر نیست داشته باشد و هرچه بتواند لگد میزند چه امیدی میتوان داشت؟ كسانی هم دلباخته اینها شدهاند و فریبشان را خوردهاند و با تمام قوا همه آنچه را كه بر دیگران عیب میگرفتند، اعم از استفاده از امكانات دولتی برای مسایل شخصی و... درباره این شخص فراموش میكنند. با این روند، روزی چشم باز میكنیم میبینیم كه اصلاً روز به شب تبدیل شده است و دیگر همدیگر را نمیشناسیم. اصلاً اینجا كجاست؟! و اینها از كجا پیدا شدهاند؟ اینها از درون همین دستگاه درآمدهاند، خود ما حمایتشان كردیم این بودجههایی كه در این راه صرف میشود از جایی میآید؟ این بند و بستهایی كه میشود، این عزل و نصبهایی كه انجام میگیرد به چه دلیل است؟
این حرفهای نچسبی كه هر روز در قالبی نو زده میشود از كجا میآید؟ چه انگیزهای برای طرح اینها وجود دارد؟ این همه سخن از ملیگرایی آن هم در زمانی كه كشورهای اسلامی و عربی بیدار شدهاند و یك نهضت اسلامی جهانی در حال شكلگیری است برای چیست؟ آیا پیامد طرح «اسلام ایرانی» چیزی جز این است كه ما را به ملیگرایی متهم كنند و بگویند شما با اسلام سروكار ندارید؟ چه انگیزه عقلایی میتواند پشت این كار وجود داشته باشد؟ اگر روزی از ما بپرسند كه چرا برای احیای حقوق زن كار نكردید شاید عذری داشته باشیم، اما اگر روزی بپرسند كه چرا اساس اسلام بر باد رفت و ساكت ماندید، چه جواب بدهیم؟
شدیدترین خطر برای نظام
مگر هنگامی كه دستگاه بنیامیه سر كار آمد چند سال از تولد اسلام گذاشته بود؟ آنها با چه نامی بر مسند حكومت نشستند؟ آیا جز به نام اسلام و خلیفه رسولالله حكومت میكردند؟ اما به فرمایش امیرالمؤمنین ظرف اسلام را واژگون كردند و پوستین اسلام را وارونه پوشاندند و ملت هم پذیرفتند! وقتی روی منبرها - العیاذبالله - امیرالمؤمنین (ع) را لعن میكردند، در كدام كشور اسلامی مقاومت شد؟ این كار همه جا رسم شد. هر جا نماز جمعه خوانده میشد، لعن علی (ع) هم بود.
تا زمان عمربن عبدالعزیز كه كمكم نسبت به این مسئله مقاومت شد. قبل از اینكه جنازه پیغمبر دفن شود چه كسانی برای پیغمبر (ص) جانشین درست كردند؟ مشركان آمدند؟ زرتشتیان و یهودیان آمدند؟ خیر، همین اصحاب پیغمبر بودند! پس تعجبی ندارد كه كسانی به نام ولایت فقیه و به نام طرفداری از خط امام بیایند و اسلام را از امام كنار بزنند و مگر چنین نكردند؟ مگر به نام طرفداری از «خط امام» نیامدند اسلام را از بین ببرند؟ آیا دیگر تمام شد؟
فردا فتنه عمیقتری در پیش است. ابزارش از همینجا و از همین الان تهیه شده است. از آسمان نازل نمیشود. مگر سران فتنه از آسمان آمدند و فتنه برپا كردند. همینها بودند كه حكومت اسلامی را در عالیترین سطوح در طول چند دهه اداره میكردند. حالا تعجب میكنیم! بعید نیست یكی دو سال دیگر وضع عوض بشود و همینهایی كه در همین نظام به وجود میآیند و رشد میكنند و از بودجه مملكت و از همین امكانات صرف به قدرت رسیدن آنها میشود سر كار بیایند و ریشه همه چیز را بزنند. حالا بنشینیم گوشهای یك تحقیق علمی بكنیم و حداكثر طرحی تهیه كنیم و برای تصویب به مجلس بفرستیم. آیا تصویب شود یا نشود، فردا بعد از این كه تصویب شد شورای نگهبان آن را تأیید كند یا نكند. شورای نگهبان تأیید كرد آیا دولت اجرا كند یا نكند، آیا این تنها كاری است كه از ما برمیآید و هیچ وظیفه دیگری نداریم؟!
انشاءالله كه من اشتباه میكنم، انشاءالله كه همهاش اشتباه باشد، اما آن خطری كه من احساس میكنم شدیدترین خطری است كه تا به حال نظام ما را تهدید كرده است و دیگر جایی برای اسلام و ولایت فقیه و ارزشهای اسلام نخواهد گذاشت.
خداوند متعال همه ما را از آفتهایی دینی و معنوی حفظ كند و به همه ما توفیق انجام وظیفه - آن گونه كه مورد رضایت خودش هست - مرحمت كند. انشاءالله سایه رهبر معظم انقلاب بر سر ما مستدام باشد كه این شخصیت عظیمالشأن و الهی، ذخیره بزرگی برای حفظ این نظام و بزرگترین نعمتی است كه برای حفظ اسلامی به آن امیدواریم.