هیچکس نیست که در سالهای اخیر درباره خودکشی پزشکان جوان چیزی نشنیده باشد، درباره دریافتیهای پایین و فشار کار زیاد رزیدنتها اطلاعی نداشته باشد، پای حرف دلسوزان این حرفه نشسته باشد و هشدار مهاجرتهای آنها به گوشش نرسیده باشد. البته که دستمزدهای پایین، خودکشی، نارضایتی و مهاجرت در سایر حرفهها و مشاغل جامعه وجود دارد و اهمیت این موضوع در سایر گروهها به همین اندازه مهم است، اما این نکته قابل تامل است که کسی که میخواهد حیات ببخشد، و نجات آدمها اولین و بزرگترین وظیفهاش محسوب میشود، چرا باید خودش اسیر مرگ و دوری و هجرت شود؟
به گزارش خبرآنلاین، همه اینها که خلاصه و در چند سطر نوشته شد، بهانهای بود که سراغ دکتر علی جعفریان برویم، کسی که سالها در دانشگاه بوده، جراح کارکشتهای محسوب میشود، سمتهای مهمی داشته و این روزها هم دست راست وزیر بهداشت است.
او همه این دغدغهها را دارد و به صراحت میگوید: «آیین نامه وزارت بهداشت در تعهد رزیدنتی، خیلی غیرمنطقی است.»
مشروح گفتوگوی ما با دکتر جعفریان، مشاور عالی و جانشین وزیر بهداشت را اینجا بخوانید:
این روزها درباره مشکلات رزیدنتهای پزشکی صحبتهای زیادی مطرح میشود، خصوصا مسئله خودکشی، نظر ما چیست؟
یکی از ضرورتهایی که لازم است به موضوع خودکشی بپردازیم، آن است که نپرداختن به موضوع، کمکی به آن نمیکند. هم در فضای رسانه و هم در محیط کاری باید به این مسایل پرداخت و برای حل آن نیاز داریم که موضوع بزرگ نمایی شود. در برابر هر یک از دستیاران پزشکی که در سال گذشته خودکشی موفق داشتند، مواردی داریم که خودکشی ناموفق داشتند و تلاش کردند. در یکی از مقالات علمی در آمریکا پیشنهاد میشود کسی که در معرض خودکشی است، نباید ایزوله شود. باید ارتباط با او را حفظ کنیم تا بتوانیم او را نجات دهیم.
این مشکلات جامعه پزشکی، ناشی از سختی این شغل است؟
از دیدگاه هیات علمی به موضوع نگاه کنم، گروه پزشکی بخشی از جامعه است. رشته پزشکی بر خلاف نمای بیرونی آن، شغل سختی است. ۷ سال باید در ابتدا درس بخوانیم. ماهیت این رشته و حجم درس آن متفاوت است. کشیکها در مقطع عمومی، کار سنگینی است. در دوره دستیاری علاوه بر همه آن چیزهایی که وجود دارد، استرس فیزیکی، بیخوابی و فشار روانی ناشی از طبابت، جان مریض و مانند آن اضافه میشود، استرسهای کاری هم وجود دارد. برخی رشتههای پزشکی ذات بسیار پراسترسی دارد. جراحی اعصاب، زنان، ارتوپدی و جراحی عمومی، استرس زیادی دارد. فرهنگ دستیاری هم به این مسایل اضافه میشود. در برخی جاها، این فرهنگ تهاجمی است، کسی که تازه وارد محیط دستیاری میشود، فشار بسیاری میبیند. سلسله مراتب بسیار سختی دارد، چون جان مریض در بین است.
این مشکلات چقدر سببساز مسائل روانی و مشکلاتی نظیر افسردگی و اضطراب میشود؟
در یک تحقیق مشخص شد در بین رزیدنتها، سال اول جراحی، ۳.۴ درصد افسردگی داشتند. در آخر سال اول، این افسردگی ۳۳ درصد شده است. این فشارها باعث میشود افسردگی بالا برود. حجم سنگین مطالب، امتحانهای سخت هم باعث مشکل میشود. فارغالتحصیل جوان متخصص هم بسیار پرچالش است، آینده تحصیلی، شغلی و تشکیل خانواده بسیار مبهم است. دانشجویان درگیر درس هستند و تشکیل خانواده بسیار عقب میرود. یک پزشک متخصص در ۳۰ سالگی تخصص میگیرد و تازه میخواهد وارد بازار کار شود. اگر او بخواهد فوق تخصص بگیرد در ۴۰ سالگی وارد زندگی حرفهای میشود. تا آن زمان تحت آموزش است.
دانشجویان شما درباره این فشارها چه میگویند؟
تعهدات اجباری زیادی وجود دارد که فشار اضافه به پزشک وارد میکند و منطق درستی ندارد. جبران درستی را برای دوران طرح پزشکان نداریم. یک فارغالتحصیل جوان، تحت این فشارها، ممکن است تصمیم نادرستی بگیرد. خیلی از فارغالتحصیلان ما در شهرستان دچار افسردگی نهانی میشوند، چون امکانات ندارد. اگر امکانات داشتند حالشان خوب بود. کسی را به جایی میفرستیم و بعد وسایل مورد نیاز را ندارد و مدام بیمار را اعزام میکند. او از ماه سوم احساس بطالت میکند. میگوید من اینجا هیچکارهام. من در واقع دستگاه اعزام هستم. من میتوانم کار این بیمار را انجام دهم ولی امکانات ندارم.
بحث معیشت هم بسیار مهم است. انتظارات زیادی از پزشک متخصص میرود که از بسیاری از مشاغل نمیرود. در سالهای گذشته، سالی یک نفر ممکن بود خودکشی کند. اصلا این تعداد قربانی نداشتیم. شاید تفاوت ما، امید به آینده بود که ما تحمل میکردیم ولی این نسل کمتر ندارد. تفاوت بعدی هم تفاوت بین نسلی است. چیزهایی که برای ما فشار نبود، برای نسل فعلی ممکن است فشار تلقی شود. ما باید توجه کنیم، نمیگویم بپذیریم، ممکن است چیزی که برای من عادی است، برای جوان نسل امروز اصلا عادی نباشد و تطابق پیدا نمیکند. ما بسیاری از دانشجویان را داریم، چون با شرایط فعلی نمیتوانند تطابق پیدا کنند، تغییر رشته میدهند. بعد که او را روان پزشک میفرستیم، تشخیص داده میشود او عدم تطابق دارد.
مشکلاتی از این دست تنها در جامعه پزشکی ایران وجود دارد؟
این فقط مشکل ما نیست، در گروه پزشکی، نسبت به جمعیت عمومی، این مشکل در همه دنیا وجود دارد. یک مطالعه میگوید در دوران کرونا در گروه پزشکی جراحان و رزیدنتهای جراحی از هر ۱۶ نفر یک نفر افسردگی داشته است. بعد از کرونا، از هر ۱۷ نفر، یک نفر افسرده است. گروه پزشکی، دارای فشارهای زیادی است و در یک پیک، میبینیم گروه غیرقابل قبولی از این شغل، دچار مشکل میشوند؛ لذا باید زمینههای بالقوه را هم مطالعه کنیم. نتیجهاش، میزان خودکشی موفق است. باید این عوامل زمینهای را کنترل کنیم تا بتوانیم آسیب را کاهش دهیم.
البته مسائل مالی هم مطرح میشود، خصوصا که درآمد پزشکان جوان بسیار پایینتر از برخی از پزشکان است، حتی عنوان میشود جامعه پزشکی دو طبقه است. یک طبقه، ابرپزشک هستند که سهامدار بیمارستان و در کارهای تجاری حضور دارند و طبقه دیگر یعنی پزشکان جوان برای آنها بیگاری میکنند. چقدر این نگاه را قبول دارید؟
جامعه پزشکی دوطبقه نیست. یک طیفی در آن وجود دارد که به دلیل سرمایه و موقعیتی که دارند، کار نمیکنند. بنده یا دیگر پزشکان، مطب داریم و باید بسیار تلاش کنیم تا مطب را اداره کنیم. ما سابقه داریم و مریض زیاد داریم و کسی که تازه شروع کرده ممکن است در جایی برای دیگران کار کند.
در برخی از موارد خودکشی رزیدنتها، عنوان میشود مثلا یک استاد یا مسئول در دانشگاه علوم پزشکی، آنقدر با دانشجو برخورد بد داشته که باعث خودکشی شده است. رفتارهای بد استادان چقدر در مشکلات رزیدنتها موثر است؟
این عمومیت ندارد. طوری نگوییم که همه جا اینطوری است. یک طیفی وجود دارد. برخی رشتهها و برخی بیمارستانها آموزش خوبی ندارند. اما فکر نکنیم آموزش پزشکی ما اینطور است. استادان بزرگی داشتیم و داریم که دانشجویان را کوچکترین تحقیری نمیکنند. اینطور نگوییم که آموزش پزشکی مساوی با تحقیر دانشجو است. برخی جاها این تحقیر میتواند آسیب بزند که لازم است مداخله شود.
سیاستگذار باید توجه کند که سلامت کادر درمان وصل به سلامت مردم است. دکتر پزشکیان هم گفته است که آدمی که خودش سالم نیست نمیتواند دیگران را سلامت کند. سیاستگذار که میگویم بیرون از وزارت بهداشت منظورم است. سیاستگذار یعنی نظام بودجه مملکت، نظام حاکمیت، باید بداند کادر درمان باید سلامت باشد. در یک گزارشی، خطای پزشکی باعث مرگ یک بیمار شده بود، پیگیریهای این پرونده نشان داد خستگی پزشک، عامل اشتباه در درمان بود که باعث شد قوانین مربوط به ساعات کار کادر درمان در سال ۱۹۸۴ تغییر کند. هیچ رزیدنتی بیشتر از ۱۶ ساعت نباید در بیمارستان باشد. در حالی که من در روز اول رزیدنتی، ۳ روز در بیمارستان بودم. فکر میکنم زمان تغییر قانون فرا رسیده است.
قوانین یا دستورالعملهای موجود چقدر باعث فشار روی پزشکان میشود؟
آیین نامه وزارت بهداشت در تعهد رزیدنتی، خیلی غیرمنطقی است. مثلا رزیدنت تعهد میدهد اگر فوت شد، وزارت بهداشت میتواند خسارت آموزش را از اموال او بردارد. این خیلی اشتباه است. چه تعهدی است که از رزیدنت میگیرند؟ مسایلی از این دست باید در وزارت بهداشت درست شود، بخشهایی خارج از وزارت بهداشت باید درست شود. راه درست شدن رزیدنتی این است که باید به عنوان شغل موقت تعریف شود. رزیدنتی قانون نیاز دارد.
یک سری ضوابط آموزشی در این دوره وجود دارد که نمیتوان آن را در قانون کار وارد کرد. وزارت بهداشت باید لایحه قانونی برای دوره رزیدنتی ارائه کند. حقوق و بیمه و وظایف او را مشخص کند، آن وقت رزیدنتی مانند بسیاری از جاهای دنیا، شغل محسوب میشود. آرامش بچهها بیشتر بشود اگر بیمه مسئولیت رزیدنتها را درست کنیم. ما در دانشگاه علوم پزشکی تهران این کار را کردیم. باید حاکمیت درک کند اگر کادر درمان در خطر باشد، نمیتواند سلامت و جان دیگران را تامین کند. چرا درباره راننده اتوبوس، سلامت او را کنترل میکنیم بعد اجازه میدهیم پشت فرمان بنشیند، ولی درباره رزیدنتی این کار را نمیکنیم. چندین همکار ما بودند که دچار مرگ ناگهانی شدند. کنار خیابان، آدمهای درجه یک، سکته قلبی کردند و فوت شدند. اینها سرمایه کشور هستند. حاکمیت باید از آنها حفاظت کند.
با این تفاسیر مردم از پزشکان انتظار دارند، ولی میبینیم خود پزشکان گرفتار مشکلات هستند. با این وضعیت باید چه کرد؟
پزشک در دیدگاه بیمار، ابرانسان است تا حدی که نمیتواند فکر کند که او هم خسته یا گرسنه میشود، کسی که ساعت ۲ صبح وارد اورژانس میشود، تصور نمیکند پزشکی که آن طرف نشسته، خسته است. همه از ما انتظار دارند ابرانسان باشیم. در عمل نمیشود. الان در نسل فعلی نمیتوان این را گفت. میگوید من خستهام و میخواهم بروم بخوابم. در نسل من، اینطور نبود. به ما میگفتند اگر از خستگی مردی هم باید اینجا باشی. نسل الان زودتر خسته میشود، میگوید نمیخواهم کار کنم. باید انتظارمان را با این نسل تنظیم کنیم. از سوی دیگر باید حواسمان باشد که مردم همچنان به چشم ابرانسان به پزشک نگاه میکنند که انتظار غلطی نیست. این انتظار، لوازمی دارد که فعلا موجود نیست.
باید دید در سطح کلی جامعه، در چه سطحی از توسعه هستیم. ما بهترین خدمات پزشکی دنیا را ارائه میدهیم ولی کجای جامعه ما بهترین است؟ ماشین؟ اقتصاد یا چه چیزی در جامعه توسعه یافته است؟ جامعه پزشکان، خودشان همت کردند، دولت هم مزاحمت نداشت و اجازه میداد کارمان را کنیم، مردم هم احساس نیاز داشتند و حمایت کردند. این باعث شد استانداردهای خدمات پزشکی ما بالاتر از استانداردهای بقیه مسایل زندگی در ایران است.
یکی از مشکلات ما آن است که میگویند چرا از بقیه جلوتر هستید؟ در هر مناسبتی وقتی میخواهند پیشرفت کشور را بیان کنند، از دستاوردهای پزشکی حرف میزنند. استاندارد پزشکی ما بالاست ولی سایر استانداردها بالا نیست. بخش زیادی از این توسعه، از پزشکان مایه گذاشته شده است. پیشرفت متناسب با بقیه توسعه کشور نیست و البته حسادت برانگیز است.
اول انقلاب، پزشک خارجی داشتیم. الان از خارج برای درمان به ایران میآیند. ما زیرساخت خوبی برای علم و توانمندی ایجاد کردیم. تا ۳ سال پیش ما اعزام به خارج نداشتیم ولی الان داریم. احتمالا تا ۷-۸ سال دیگر، پزشکی در ایران نمیماند و مجبوریم باز هم بیماران را به خارج اعزام کنیم. الان انتظارات بالاست ولی الزامات موجود نیست. این وضعیت باعث تحت فشار قرار گرفتن گروه پزشکی میشود.
با وجود همه این مشکلات و سختیها در نگاه بیماران ومردم درآمد بخشی از جامعه پزشکی نسبت به عموم مردم و حتی عموم پزشکان، بسیار بالاتر است و خب همین هم توقعات را بالاتر میبرد.
از جنبه مالی، حرف شما درست است. به این سادگی نمیتوان این وضعیت را غلط دانست. بنده اولین جراح کبد شهر تهران هستم. من نمیگویم بیمار سراغ من بیاید، به زور آنها را به بیمارستان امام خمینی میفرستم، ولی نمیروند. من اقدامی نکردم. پزشکان خیلی خوبی هم هستند ولی شناخته شده نیستند. از طرف دیگر منزلت داشتن به معنی داشتن ثروت نیست. مردم سراغ پزشکان پرمراجعه میروند. پزشکی رفته است یک بیمارستان خصوصی ساخته و ۲۰۰ نفر در آن کار میکنند. این کار اشتباه است؟ طبعا پاسخ منفی است.