«کریستینا گلدبام» در گزارش ۲۴اکتبر در نیویورکتایمز نوشت، اما از زمان خروج آمریکاییها از افغانستان در سال۲۰۲۱ و بازگشت دوباره طالبان به قدرت، حقانی خود را به کلی چیز دیگری نشان داده است: یک دولتمرد عملگرا و یک دیپلمات قابل اعتماد که میکوشد اعتدال نسبی را در حکومتی که غرق در افراطگرایی است، پیاده کند. این تغییر چهره در حقانی بخشی از یک نزاع بزرگتر است که در سه سال گذشته طالبان را به هم ریخته است، آن هم در حالی که این گروه برای ارائه یک جبهه متحد تلاش میکند. در بطن و مرکز این گروه، «امیر» و رئیس دولت طالبان یعنی «شیخ هبتالله آخوندزاده»، یک روحانی تندرو است که رویکردش در نقض حقوق زنان، او را در صحنه جهانی منزوی کرده است.
به گزارش دنیای اقتصاد، از آنجا که شیخ هبتالله کنترل کامل سیاستهای اصلی را در دست گرفته است، حقانی بهعنوان جدیترین رقیب او ظاهر شده است. به گفته چندین مقام طالبان و چندین مقام خارجی، حقانی در پشت پرده به نفع دختران برای بازگشت به مکتب بعد از کلاس ششم و از سرگیری کارشان در ادارات دولتی لابی کرده است. از آنجا که شیخ هبتالله آرمانهای غربی را تقبیح و خواستههای غرب را رد کرده است، حقانی خود را بهعنوان «پل» میان طرفین مطرح کرده است. او برای حمایت از دیدگاه «دلپذیرتر» خود و ایجاد منافع مشترک، مانند دور نگه داشتن گروههای تروریستی از خاک افغانستان، به سفرهای دیپلماتیک رفته و گفتوگوهای پشت پردهای انجام داده است. مقامات خارجی گفتند که او با برخی از دشمنان سابق در اروپا و همچنین با کشورهای اسلامی، روسیه و چین روابطی برقرار کرده است.
حقانی اوایل امسال در مصاحبهای در کابل به من [کریستینا گلدبام، گزارشگر نیویورک تایمز] گفت: «۲۰سال جهاد و جنگ ما را به پیروزی رساند. اکنون ما فصل جدیدی از تعامل مثبت با جهان را باز کردهایم و فصل خشونت و جنگ را بستهایم.» بسیاری از دیپلماتهای غربی از دگرگونی حقانی شوکه شدهاند و نمی دانند که آیا این تغییر رویکرد را باور کنند یا خیر؟ حقانی یک معما است: در عین حال که یک کارگزار سیاسی تشنه قدرت است؛ جهادگر قسمخوردهای است که دستانش غرق به خون است. حتی تاریخ و مکان دقیق تولد او نیز نامشخص است. وعده احیای حقوق زنان ممکن است کمتر مربوط به اصلاحات شخصی باشد و بیشتر محاسباتی برای به چالش کشیدن شیخ هبتالله و کشاندن غربیها به سمت خودش باشد.
تحقیقات نیویورکتایمز نشان داد که حقانی و خانوادهاش سابقه طولانی –و گاهی مخفی– در این نوع ارتباط دارند: در چندین مقطع در طول جنگ تحت رهبری ایالات متحده در افغانستان، خانواده حقانی به دنبال نزدیکی با ایالات متحده بودند. اما مقامات آمریکایی عمدتا حقانیها را رد میکردند و آنها را با توجه به کشتار جمعی که در طول جنگ انجام داده بودند، غیرقابل اعتماد میدانستند. برخی دیپلماتها میگویند که درخواست حقانیها برای گفتوگو «فرصتهای از دست رفته» است، فرصتهایی که نشان میدهد چگونه جنگ آمریکا علیه تروریسم همان دشمنانی را که میخواست نابود کند، ایجاد کرد (و همین روش به توضیح این مساله کمک میکند که چرا جنگ ایالات متحده در افغانستان به مدت ۲۰سال ادامه داشت). برخی از مقامات و کارشناسان آمریکایی میگویند که تداوم رد تعامل با حقانی ممکن است تکرار همان اشتباهات باشد. در مواجهه با گزینههای کمی، برخی حقانی را نیروی بالقوهای برای تغییر میدانند که میتواند روزی زندگی تحت حاکمیت طالبان و روابط کشور با جهان را دوباره تعریف کند.
حوالی ساعت۱۰ یکی از شبهای اوایل امسال، من با حقانی در یک عمارت دو طبقه درست خارج از منطقه سبز مستحکم و قدیمی کابل روبهروی هم نشستیم. مردی تنومند در ۴۰سالگی با ریش سیاه درشت که به نظر میرسد از یک شورشی به یک دولتمرد تبدیل شده است. حقانی بیش از سهساعت درباره جزئیات ناشناخته تربیت خود، محاسباتش علیه نیروهای آمریکایی و تعاملات مخفیانه قبلی بین خانواده خود و مقامات آمریکایی صحبت کرد. او همچنین بر آرزوها و بلندپروازی خود برای افغانستان تاکید کرد: «در نهایت، آن را از خشونت و جنگ خلاص کنیم.» این یک چشمانداز وسوسهانگیز برای کشوری است که در قرن گذشته نامش با کودتا، جنگ داخلی و تهاجم دو ابرقدرت گره خورده است.
حقانی که در زمان تهاجم شوروی به افغانستان در سال۱۹۷۹ به دنیا آمد، در «میران شاه» یک پناهگاه خشتی از پناهجویان افغان در آن سوی مرز پاکستان بزرگ شد. پدرش، جلالالدین حقانی، یکی از فرماندهان برجسته مجاهدین -شورشیان افغان در جنگ مقدس علیه نیروهای شوروی- بود که با حامیان قدرتمند در سراسر آسیای جنوبی و خلیج فارس روابط برقرار کرد. جلالالدین حقانی در طول جنگ علیه شوروی، حامیانی را در میان سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و عربستان سعودی یافت. او روابط نزدیکی با «سیا» برقرار کرد که صدها هزار دلار پول نقد و اسلحه برای او میفرستاد. او همچنین به اسامه بنلادن نزدیک شد که با حمایت حقانیها القاعده را تاسیس کرد.
در تمام این مدت حقانیِ پدر، پسرش سراج الدین را آماده میکرد تا شبکه جهادی گستردهای را که او در حال ایجادش بود (یک امپراتوری بسیار سودآور از مواد مخدر، آدمربایی و اخاذی که جهان عرب را دربرمیگرفت) در اختیار بگیرد. حتی زمانی که سراجالدین کودک بود، همسایگان و اقوام او را «خلیفه» مینامیدند. حقانی پسر گفت که اولین خاطراتش سفر به اردوگاههای آموزشی مجاهدین در شرق افغانستان برای دیدار با پدرش بود. او به یاد میآورد که اردوگاهها با سوت خمپارههای جنگها و بوی عرق مبارزان مجاهدی که از میدان جنگ بیرون میآمدند، آمیخته بود. هنگامی که پدرش نتوانست میدان جنگ را ترک کند، او و برادرانش از کوههای مجاور بالا رفتند و نبرد را به تماشا نشستند. او به یاد میآورد: «با خود گفتیم که پدر و عموهایمان آنجا آن پایین و مشغول نبرد هستند.»
زمانی که ایالات متحده در سال۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد، حقانی که در اوایل دهه ۲۰سالگی خود بود و در مدرسهای که خانوادهاش در استان خوست در جنوب شرقی اداره میکردند، نشسته بود. خبر از طریق یک رادیو قدیمی مجاهدین به گوش رسید: «بارش موشکهای آمریکایی در کابل.» ناگهان اتاق به هم ریخت. او میگفت: «ما جوان و پر انرژی و از نظر جسمی و روحی آماده جنگ بودیم.»
جنگجویان تحت فرماندهی مستقیم او به یکی از مقاومترین و تواناترین بازوهای شورشیان طالبان تبدیل شدند. ستیزهجویان سابق به من گفتند که حقانی حملات انتحاری را بهگونهای به اجرا درمیآورد که کمتر کسی قبل از او چنین کرده بود. او یک گردان بلندپایه ایجاد کرد که بمبگذاران احتمالی برای پیوستن به آن هجوم آوردند. جنگجویان حقانی مرگبارترین حملات انتحاری جنگ را انجام دادند، از جمله در سال۲۰۱۷ که منجر به کشته شدن بیش از ۱۵۰نفر- بیشتر غیرنظامیان- با یک کامیون بمبگذاری شد. در سال۲۰۱۱، آنها یک حمله ۱۹ساعته را به سفارت ایالات متحده در کابل آغاز کردند. آخرین سرباز آمریکایی شناختهشدهای که در افغانستان به گروگان گرفته شد، «بوو برگدال» سالها پس از دستگیری در دست حقانیها بود.
این حملات در رسانهها «تیترساز» شده و باعث شد که ایالات متحده در سال۲۰۱۲ شبکه حقانی را بهعنوان یک سازمان تروریستی خارجی معرفی کند. او میگوید گاهی در یک شب ۱۰بار مکانش را عوض میکرد و هرگز از یک اتومبیل یا محافظ دوبار استفاده نمیکرد؛ مبادا شناسایی و دستگیر شود. او که روی صندلی راحتی چرمی بژ زیر لامپهای فلورسنت نشسته بود، گفت: «از شما میخواهم از دشمنان ما بپرسید که چگونه نتوانستند مرا بکشند یا با تمام تجهیزاتی که داشتند، دستگیرم کنند.» او پس از اطلاع از اینکه مقامات آمریکایی او را در لیست سیاه خود قرار دادهاند، ابراز خوشحالی کرد. او گفت که این دلیلی بود مبنی بر اینکه تلاشهای او در میدان جنگ علیه ایالات متحده «بسیار موثر» بوده است.