«ما به دنبال رفع تخاصم و تنشها با امریکا نیستیم؛ تلاش میکنیم که این تلاشها و تخاصمها را مدیریت کنیم.» این عبارتی است که عباس عراقچی در کسوت وزیر امور خارجه ایران در اولین گفتوگوی رسمی خود بعد از رای اعتماد نمایندگان بر زبان آورد. او در تشریح رویکرد دستگاه دیپلماسی در دولت چهاردهم این را هم گفت که «در واقع ما در سیاست خارجی تلاش میکنیم که هزینه تخاصمها را کاهش دهیم و تلاش میکنیم هزینههایی را که به مردم وارد میشود را کاهش دهیم و مدیریت کنیم. خیلی از این تنشها و دشمنیها ناشی از یکسری اختلافات دیدگاههای مبنایی است.»
به گزارش اعتماد، عباس عراقچی در شرایطی روی کار آمده است که شرایط در منطقه و جهان در پیچیدهترین حالت ممکن است. این گزاره که او به عنوان دست راست محمدجواد ظریف در مذاکرات هستهای دولت حسن روحانی نقش بسزایی در پیگیری مذاکرات بعد از خروج ترامپ از این توافق داشته است، گزاره درستی است. اما نباید این موضوع را از نظر دور نگه داشت که شرایط حاکم با آن زمانی که ایالاتمتحده به یکباره از برجام خارج شد، متفاوت است. عراقچی اگر در آن زمان با تمرکز بر پیامدهای مخرب این خروج باید شرایط غیرمترقبه پیش آمده را مدیریت میکرد، اکنون باید به صورتی کاملا حساب شده چالشهای متعدد پیش روی خود را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد.
به نظر میرسد کلیدواژه «مدیریت تخاصم» زاییده موقعیتی بحرانی است که اگر نشود آن را حل کرد در حداقلیترین شرایط ممکن باید آن را مدیریت کرد. بازگشت محمدجواد ظریف نیز به دولت بعد از آن خداحافظی پرحاشیه آن هم در روزی که اعضای هیات دولت چهاردهم با رهبر انقلاب دیدار داشتند مجددا توجهات را به آنالیز رویکرد سیاست خارجی دولت چهاردهم معطوف کرد. عباس عراقچی و محمدجواد ظریف را به عنوان معماران برجام میشناسند. هرچند که در دولت پزشکیان یکی در کسوت وزارت و دیگری در بر صندلی معاونت تکیه زده است.
اگرچه به تعبیر برخی صاحبنظران بازگشت محمدجواد ظریف به عنوان بازوی راهبردی دولت چهاردهم نمیتواند حامل پیامی خاص برای طرفهای خارجی باشد، اما نمیتوان از جایگذاری برجستهترین دیپلماتهای تاریخ جمهوری اسلامی ایران در مهمترین معاونتها نیز به راحتی عبور کرد؛ هرچند که معاونتهای ریاستجمهوری را رسما نمیتوان جزو تیم دستگاه دیپلماسی تلقی کرد، اما به نظر میرسد چینشهای اخیر در دولت چهاردهم کاملا حساب شده و هوشیارانه صورت گرفته است.
گفتنی است که با حکم مسعود پزشکیان، مهدی سنایی سفیر اسبق ایران در روسیه و همچنین مشاور ایشان در ماراتن انتخابات، به عنوان معاونت سیاسی رییسجمهور منصوب شدند.
در این رابطه درباره سیگنالهای بازگشت محمدجواد ظریف و واکاوی کلیدواژه «مدیریت تخاصم» که از آن به عنوان راهبرد دستگاه دیپلماسی دولت چهاردهم درقبال ایالاتمتحده تعبیر میشود با امیرعلی ابوالفتح کارشناس مسائل امریکا گفتگو کرده ایم.
ابوالفتح در پاسخ به این سوال که چه تحلیلی میتوان از کاربرد کلیدواژه «مدیریت تخاصم» توسط عباس عراقچی وزیر امور خارجه در قبال امریکا و در شرایط فعلی داشت، گفت: این جمله اگرچه از زبان آقای عراقچی به عنوان وزیر امور خارجه عنوان شده است، اما راهبرد جدیدی نیست. راهبردی است که حداقل در دو دهه اخیر اجرا میشده است؛ حتی بدون اینکه عین این عبارت استفاده شود. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با ایالاتمتحده بر همین مبنا استوار بوده است. جمهوری اسلامی ایران نه میخواهد و نه میتواند تنشزدایی کند و نه میخواهد که تنشها تشدید شود.
مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید:
بازگشت محمدجواد ظریف به عنوان زوج دیپلماتیک آقای عراقچی در مذاکرات هستهای آنهم در شرایط فعلی حامل پیام یا سیگنال خاصی در داخل یا برای طرفهای اروپایی خواهد بود؟ تحلیل و برداشت شما از این رفت و برگشت چیست؟
این موضوع را باید از دو منظر تحلیل کرد؛ تحلیل اول مربوط به سیگنالهای داخلی این بازگشت است. جدای از اینکه آقای عراقچی به عنوان مذاکرهکننده ارشد و معاون سیاسی آقای ظریف در دولتهای پیشین بودند، اکنون ایشان به عنوان وزیر امور خارجه معرفی شده است.
بازگشت آقای ظریف این پیام را مخابره میکند که با وجود نقدهایی که به برجام وجود داشته و دارد و گفته میشد که برجام در واقع ایراداتی داشته است، اما کلیت این موضوع کنار گذاشته نشده است. اگرچه سمت جدید ایشان ارتباطی با دستگاه دیپلماسی ندارد، اما این پیام را به درون کشور میرساند که عملکرد آقایان ظریف و عراقچی در زمان برجام به گونهای منفی و نامطلوب نبوده است که از سیاست کنار گذاشته شوند. این پیامی است به مخالفین سرسخت داخلی برجام. از این مخالفان تحت عنوان دلواپسان یاد میشود.
در واقع این پیام را میدهد که آقای عراقچی تا اندازهای مورد تایید است که حضورشان در این سمت توسط رهبر انقلاب نیز تایید شده است. همه میدانند که تعدادی از وزارتخانهها هستند که نظر رهبر انقلاب در این وزارتخانه دارای اهمیت است. ایشان نیز در سخنرانی اخیرشان این موضوع را عنوان کردند که تعدادی از وزرا را تایید کردند و تعدادی از وزرا را تاکید کردند و تعدادی را نیز نمیشناختند. به نظر میرسد آقای عراقچی جزو وزرای مورد تایید رهبری هستند یا مورد تاکید. آقای عراقچی شخصیت ناشناختهای برای رهبری نیستند. بنابراین اینکه یکی از افراد کلیدی مذاکرات برجام برای وزارت خارجه انتخاب میشوند برای داخل حاوی پیامهایی است.
اما برای خارج خیلی حائز اهمیت نیست. مقامات خارجی وزیر امور خارجه را میشناسند. اینکه اکنون محمدجواد ظریف یعنی وزیر امور خارجه سابق در چه سمتی منصوب شده است آن هم در سمتی غیردیپلماتیک برای طرفهای خارجی ما اهمیتی ندارد. اگر ایشان دبیر شورای عالی امنیت ملی بودند یا حتی وزیر دفاع میشدند این امکان وجود داشت که حامل پیامهایی نیز برای کشورهای مرتبط باشد. اما سمت معاونت راهبردی ریاستجمهوری ارتباطی به مسائل دیپلماتیک ندارد. در خارج از کشور خیلی مهم نیست که آقای ظریف در چه سمتی هستند. آقای عراقچی و دستگاه دیپلماسی را میشناسند.
کسانی که با موضوع هستهای ایران سر و کار داشتند میدانستند فارغ ازاینکه آقای امیرعبداللهیان و حتی آقای علی باقری اگر مخالف برجام هم نبودند موافق این توافق هم نبودند؛ سیاست خارجی توسط نهاد شورای عالی امنیت ملی ریلگذاری میشود. بنابراین برای این کشورها خیلی اهمیتی نداشت که آقای امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه باشد یا آقای ظریف یا آقای عراقچی. از این جهت نیز برای خارجیها تفاوتی ندارد. مهم این است که رویکرد دستگاه دیپلماسی ما در دولت جدید و با وزیر امور خارجه جدید چه خواهد بود. اکنون به نظر میرسد رویکرد وزیر امور خارجه دولت چهاردهم با وزرای پیشین تفاوت ماهوی ندارد.
حتی در زمان وزارت آقای امیرعبداللهیان نیز تفاوتی نداشت چه رسد به آقای عراقچی. به این دلیل که مقامات خارجی میدانند وزیر امور خارجه مجری نهادهای تصمیمساز است و خود تصمیمگیرنده نیست. بنابراین پیام داخلی بازگشت آقای ظریف به دولت دارای اهمیت بسیاری است، اما در خارج این موضوع اهمیتی ندارد. ایشان به سمتی منصوب شدهاند که در حوزه بینالملل شناختهشده نیستند. مگر اینکه شاهد اظهاراتی از طرف آقای ظریف به عنوان معاون رییسجمهور باشیم که این دیدگاه را تایید یا تکذیب کند.
در راستای واکاوی کلیدواژه «مدیریت تخاصم» که آقای عراقچی در روزهای ابتدایی آغاز به کار در دولت در قبال امریکا از آن استفاده کردند، چه برداشتی میتوان داشت؟ اساسا رویکرد ایشان را چگونه میتوان پیش بینی کرد؟
این جمله اگرچه از زبان آقای عراقچی به عنوان وزیر امور خارجه عنوان شده است، اما راهبرد جدیدی نیست. راهبردی است که حداقل در دو دهه اخیر اجرا شده است بدون اینکه عین این عبارت استفاده شود. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با ایالاتمتحده بر همین مبنا استوار بوده است. جمهوری اسلامی ایران نه میخواهد تنشزایی کند و نه خواهان تشدید تنش هست.
زمانی که نمیشود تنشزدایی کرد و از طرفی نمیخواهیم تنشزایی نیز صورت بگیرد به مدیریت تنش یا مدیریت تخاصم میرسیم. بنابراین این سیاست تا پیش از این نیز جاری و ساری بوده است. فرض کنید ایران و امریکا خصومت شدیدی با یکدیگر دارند. ما به امریکا شیطان بزرگ میگوییم و امریکا ما را محور شرارت خطاب میکند. هر اقدامی که بتوانند علیه ایران انجام میدهند، از تحریم و ترور گرفته تا باقی اقدامات، اما در همین حال ایران و امریکا بر سر موضوعاتی با یکدیگر توافق یا همکاری نیز دارند.
از جمله کنفرانس بن برای آینده افغانستان یا مذاکراتی که در بغداد میان ایران و امریکا انجام شد؛ حتی برجام. در دولت پیشین توافقی تحت عنوان برجام انجام شد و وزرای خارجه دوطرف ۱۵ ساعت در یک اتاق مذاکره کردند. همان زمان هم نه تنشزدایی اتفاق افتاد و نه تشدید تنش رخ داد. اکنون نیز در شرایطی که بعد از عملیات ۷ اکتبر ایجاد شده یا حتی قبلتر تا لحظات آخر گزینه حمله نظامی به ایران و جنگ در امریکا وجود داشت.
آن پهپاد جاسوسی متعلق به امریکا به مرزهای ایران تجاوز کرده بود توسط ایران سرنگون شد؛ به نقل از جان بولتون مشاور امنیت ملی امریکا تمامی آمادگیها برای حمله به ایران ایجاد شده بود و حتی بیانیه بعد از حمله نیز نوشته شده بود. اما در لحظه آخر ترامپ مخالفت کرد. زمانی ایران میخواست بعد از ترور شهید قاسم سلیمانی پاسخی نظامی بدهد، اما به گونهای عمل کرد که سربازان امریکایی کشته نشوند.
در مقابل رییسجمهور امریکا به گونهای واکنش نشان داد که جنگی رخ نداد. علی رغم اینکه تهدید کرده بود ۵۲ نقطه ایران را هدف قرار میدهد. بنابراین نه ایران و نه امریکا خواهان تشدید تنش نیستند در عین حال هیچ یک از طرفین نمیخواهند و نه میتوانند تنشزدایی کنند. نه جمهوری اسلامی میتواند ماهیت خود را تغییر دهد و نه ایالات متحده میخواهد این اتفاق بیفتد؛ لذا نه به سمت آشتی حرکت خواهیم کرد و نه میخواهیم به سمت درگیری و تشدید تنش برویم.
این فضا باعث میشود که در دو سر طیف رویکردی به نام مدیریت تخاصم عنوان شود. در زمان آقای پزشکیان این رویکرد دنبال میشود. در زمان آقای رییسی و روحانی و آقایان احمدینژاد و خاتمی و هاشمیرفسنجانی نیز اینگونه بوده است. در تمام این سالها ما این مسیر را طی کردهایم. اکنون که این واژه توسط آقای عراقچی مطرح شده است به معنای نو بودن این راهبرد نیست. رویکردی قدیمی است فقط واژهسازی و ادبیاتی که ایشان استفاده کردند جدید است.
درمورد بحث برجام آقای عراقچی در گفتوگوی رسمی که در صداوسیما داشتند عنوان کردند که برجام ۲۰۱۵ قابل احیا نیست. در پس این جمله میتوان این برداشت را داشت که تیم دیپلماسی دولت چهاردهم به دنبال توافق جدیدی است؟ آیا توافقی متفاوت از برجام در راه است؟
اولا باید مشخص کنیم که وقتی میگوییم امکان احیای برجام وجود ندارد از طرف چه کسی امکان این احیا وجود ندارد. از طرف ایران؟ ایران که همین حالا عضو برجام است. به تعهدات خود عمل نمیکند، اما به لحاظ حقوق بینالملل از جمله کشورهای مشارکتکننده در این توافق است.
ایران و روسیه و چین و سه کشور اروپایی عضو برجام هستند و امریکا عضو این توافق نیست. زمانی که میگوییم برجام قابل احیا نیست به این معنا است که ایالاتمتحده نمیخواهد احیا شود نه اینکه ایران نخواهد. به این دلیل که ایران اکنون عضو برجام است. در زمان سه ساله ریاست بایدن بر کاخ سفید نیز و اکنون نیز که ریاستجمهوری او در ایالاتمتحده رو به پایان است همچنان به برجام برنگشتیم این یعنی امریکا خواهان احیای برجام نیست.
عبارت آقای عراقچی به این معنا نیست که ایران نمیخواهد برجام احیا شود. دوم اینکه زمانی که امریکاییها خواهان احیای برجام نیستند چه باید کرد؟ راه اول این است که هردو کشور راه خود را بروند مانند شرایطی که اکنون در آن قرار داریم. این یک راهبرد است و تاکنون نیز اینگونه بوده است.
راه دومی نیز وجود دارد و آن اینکه آقای عراقچی شکلهای دیگری از توافق را مدنظر قرار دهد. مانند اضافه شدن متممهایی به سند برجام ۲۰۱۵. این میتواند یک راهکار باشد. به این صورت که تعدادی از خواستههای ایران و تعدادی از خواستههای امریکاییها در این توافق لحاظ شود. یا تبصرههایی یا الحاقیههایی پیوست شود. به عقیده من جمهوری اسلامی این راهکار را میپذیرد. پیش از این نیز قرار بود تحقق پیدا کند. آن طرحی که آقای باقری عنوان کردند و اعلام کردند که به زودی همهچیز حل خواهد شد و گفتند که توافقی با میانجیگری جوزف بورل قرار است نوشته شود، شاید در همین قاب قابل تبیین باشد.
بدین صورت که در برخی از بندهای برجام اصلاحیههای کوچی انجام میشد. ایران برای این موضوع آماده است، اما این امریکا است که آماده نیست. امریکا میگوید که برجام ۲۰۱۵ را کنار بگذاریم و توافق جدیدی را امضا کنیم. یا برجام ۲۰۱۵ را به قدری تغییر دهیم که از ماهیت خود خارج شود. ایران آماده مذاکره بر سر موضوعات محل اختلاف است، اما اینکه این اختلافات چگونه رفع شود هنوز مشخص نیست. باید این موضوع را نیز درنظر داشته باشیم که دولت جدید به تازگی مستقر شده است. باید در میان مقامات این موضوعات بررسی شود. در امریکا نیز انتخابات پیش رو است.
جنگ اوکراین و جنگ غزه همچنان ادامه دارد. هنوز پیشبینی مسائل با وجود متغیرهای مذکور زود است. موضعگیری آقای عراقچی درست است، اما فعلا در حد یک طرح پیشنهادی است از این جهت که نهادهای حاکمیتی باید طرحهای مختلف را بررسی کنند تا ببینند که امکان رسیدن به یک توافق جدید یا سهمی جدید از ماجرا به وجود خواهد آمد یا خیر. البته که توافق جدید به معنای ایجاد یک سند جدید نیست. ایران این آمادگی را پیش از این داشته است. مذاکراتی که در وین انجام شد و نامهنگاری و مکاتباتی که در این زمینه برقرار شد حکایت از آمادگی ایران داشت، اما نه به گونهای که امریکا به دنبال آن است. امریکا به دنبال برجام پلاس و برجامهای ۲ و ۳ است.
به این معنا که اکنون ایران برجام پلاس را بپذیرد و متعهد شود که با برجامهای ۲ و ۳ این روال ادامه پیدا کند. یعنی جداول زمانبندی برجام تغییر کند که اگر مثلا برجام در ۲۰۱۵ به عنوان مثال زمان گریز یک سال بود، الان این زمان گریز به ۵ سال برسد. بعد از آن مذاکرات جدیدی درباره مسائل موشکی و منطقهای و پهپادی نیز داشته باشیم. این دیگر آن توافق قبلی تحت عنوان برجام نیست. توافق جدیدی است که فضای متفاوتی دارد. ایران با این شرایط همچنان فاصله زیادی دارد و بعید است که این مواضع امریکایی را بپذیرد. امریکاییها نیز تا زمانی که چنین تعهداتی را از ایران نگیرند پای میز مذاکره نخواهند آمد.
آقای عراقچی در رابطه با رویکرد دایمی ایران درقبال امریکا معتقد بودند که یکسری مسائل مبنایی میان تهران و واشنگتن وجود دارد که حل شدنی نیست. این در راستای همان ایده مدیریت تخاصم قابل ارزیابی است؟
دقیقا به همان دلایل مبنایی شرایط آشتی میان ایران و امریکا وجود ندارد، چراکه امریکا خواهان این است که ایران به شرایط قبل از بهمن ۱۳۵۷ بازگردد. واشنگتن به دنبال این است نگاه ایران به مسائل منطقهای و جهان اسلام و نظام بینالملل و حتی این کشور به زمان قبل از انقلاب بازگردد. اگر ایران این خواستهها را بپذیرد آشتی ممکن خواهد شد.
اینها ادعاهای مایک پمپئو وزیر امور خارجه ترامپ بود. او ۱۳ شرط گذاشت و مدعی بود که ایران این شروط را بپذیرد و از نگاه او ایران با پذیرش این شروط به کشوری نرمال تبدیل خواهد شد. کشور نرمال مانند کشورهای کویت و اردن. اردن نه ارتباطی با جبهه مقاومت دارد، نه دنبال نابودی اسراییل است و نه خواهان اخراج امریکا است و بالعکس دنبال کمکهایی از این کشور نیز هست حتی برای امریکا پایگاههایی نیز احداث میکند.
بنابراین به دنبال بقای نیروهای امریکایی در منطقه است. ایران از نگاه امریکایی باید به کشوری به این شمایل تبدیل شود. در مراحل بعدی تحمیل ایدههای حقوق بشری خود نیز بر ایران را دنبال خواهد کرد. یا بالعکس ما انتظار داشته باشیم که امریکا به کشوری مانند دانمارک یا ایسلند تبدیل شود که نه به دنبال نقشآفرینی در منطقه باشد، نه دنبال حمایت از اسراییل باشد، عملا امکانپذیر نیست. این موارد همان موضوعات مبنایی هستند که آقای عراقچی روی آنها به عنوان مسائل غیرقابل حل تاکید دارد. این موانع نیز جدید نیستند و از ۴۵ سال پیش به تدریج تلمبار شده است. طی این سالها نیز تلاش بر مدیریت تنشها بوده است. در هیچ دولتی نیز رفع نگرانیهای امریکاییها دنبال نشده است.
حتی به قول برخی جریانها «غربگراترین» نیروهای مذاکرهکننده در درون حاکمیت هم که برخی این برچسب را به آنها میزنند، از نظر امریکاییها آنقدر انقلابی هستند که نمیشود با آنها درباره این مسائل وارد مذاکره شد. مثلا آقای خاتمی در مصاحبهای که با سیانان داشتند عنوان کردند که دیوار ویتنام باید تخریب شود. از آبراهام لینکلن تحت عنوان شهید نام برد.
دولت ایشان هم که به دلیل ایده گفتوگوی تمدنها در سازمان ملل، مورد تشویق قرار گرفت محور شرارت نامیده شد. حتی آقای ظریف هم جز افرادی نیستند که از نگاه امریکا ایران را به قبل از انقلاب ۵۷ برگردانند. آقای ظریف دو بار تحت تحریمهای امریکا هم قرار گرفته است. هیچ وزیر خارجهای در ایران تحریم نمیشود. اما ایشان که تعدادی از جریانهای مخالف به او برچسب غربگرایی میزنند، توسط امریکا تحریم شد. بنابراین این موانع وجود دارند و هیچ چشماندازی برای حل آنها وجود ندارد.
آقای عراقچی در شرایطی سکان دستگاه دیپلماسی را به دست گرفته که هم در منطقه و هم در نقاط مختلف جهان تحولات پیچیدهای در جریان است. شرایط ایران با آن سالهایی که برجام منعقد شد نیز متفاوت است. ایران در زمینه مسائل هستهای و به لحاظ سطح غنی سازی و بنابر گزارشات رسمی آژانس پیشرفتهای فراوانی داشته است. در منطقه نیز تحولات به سمت و سویی رفته است که نقش برجسته ایران غیرقابل انکار است. شرایط کنونی و پیش روی دستگاه دیپلماسی میتواند به اهرمی برای چانهزنی در رایزنی با طرفهای غربی تبدیل شود یا چالشی به چالشهای موجود مقابل آقای عراقچی اضافه خواهد کرد و به دنبال آن شرایط را پیچیدهتر خواهد کرد؟
پاسخ به این سوال هم منفی است و هم مثبت. امریکاییها اگر احساس کنند ایران دچار ضعف شده است فشارها را تشدید خواهند کرد. آنقدر این فشارها را افزایش میدهند تا کشور را از درون متلاشی کنند تا به هدف خود که بازگشت ایران به قبل از ۵۷ است دست یابند. به این راحتیها دست بردار ایران نخواهند بود. مثلا اگر مساله هستهای حل شد دیگر پرونده بسته خواهد شد. بعد از آن درمورد موشک و پهپاد مطالبه میکنند و بعد هم منطقه و حزبالله و بعد هم حقوق بشر و... در عین حال هرچه قدرت ایران افزایش پیدا کند امکان چانهزنی نیز افزایش پیدا میکند.
من معتقدم که اگر ایران به تعهدات برجامی عمل میکرد و قانون راهبردی مجلس تصویب نمیشد امریکاییها حتی حاضر نبودند وزیر خارجه خود را به وین بفرستند و در اتاقی وارد مذاکره شوند. چه چیزی باعث شد که نامهنگاریها به مدت ۶ تا ۷ ماه ادامه پیدا کند؟ به این دلیل بود که به تعبیر آنها ایران در حال نزدیک شدن به ساخت بمب اتمی است.
اگر ایران همچنان غنیسازی ۳ درصدی را دنبال میکرد به ایران نمیآمدند و وارد مذاکره هم نمیشدند. البته فقط موضوع هستهای نیست که باید پیشرفت داشته باشد. پیشرفت اقتصادی هم باید صورت بگیرد. آسیبپذیری اقتصاد از تحریم باید کاهش یابد. قدرت دفاعی باید افزایش پیدا کند. اجماع و وحدت داخلی باید گسترش پیدا کند. تمامی این متغیرها میتواند به افزایش قدرت ملی ایران منجر شود.
این اتفاق درباره چین هم رخ داده است. برای چین در سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ که مورد تجاوز ژاپنیها قرار گرفته بود، کسی اهمیتی قائل نبود. چین کشوری چندپاره شده بود. امریکاییها زمانی به سراغ چین رفتند که هستهای شده بود. انقلاب فرهنگی را پشت سر گذاشته بود. به ثبات رسیده بود. نشانههایی از اقتصاد نیمه شکوفا در این کشور دیده میشد. اکنون نیز ایران چارهای به جز قوی شدن ندارد. البته که قوی شدن صرفا به این معنا نیست که در آستانه دستیابی به سلاح اتمی قرار داشته باشیم. انتخاباتی که برگزار کردیم.
اتحادی که به وجود آمده است. تمامی این موارد حامل پیامهایی است که طرف مقابل را مجبور میکند با ایران وارد تعامل شود. اینکه فرض کنید ایران به حمایت از عملیات ۷ اکتبر متهم میشود و امریکا در واکنش به این عملیات دایما پیامهایی را مخابره میکند به ایران حمله نشود خیلی متفاوت از زمانی است که جورج بوش ناوگان امریکا را به منطقه میفرستاد که منطقه را شخم بزند، الان میایند که جنگ نشود. دایما تاکید دارند که خواهان تنش نیستند. به این دلیل است که توان ملی ایران افزایش پیدا کرده است و اتفاقا فقط به دلیل موشک و پهپاد نیست.
در رویکردهای کلی جمهوریخواهان و دموکراتها تفاوت چندانی در قبال ایران وجود ندارد. اختلافها در تاکتیکها و روشهای اجرای سیاستهای آنها است. از طرفی جمهوریخواهان این ادعا را داشتند که برجام توافقی ناقص و مضیق است. برای ما البته که توافق موردنظر جمهوریخواهان قابل پذیرش نیست. میتوان با وجود این شرایط و چالشهای موجود بر نقاط مشترک و قابل دسترس میان ایران و ایالات متحده تاکید داشت و بر سر این موارد مانور داد؟
ایران در بعضی موضوعات به جمهوریخواهان نزدیکتر است و در بعضی موارد نیز به دموکراتها نزدیکتر، این بحث را باید مصداقی ارزیابی کرد. مثلا درمورد مباحث جمعیتی و خانواده و کنترل جمعیت به جمهوریخواهان نزدیکتر هستیم. مانند مساله سقط جنین یا موضوع کنترل جمعیت، مبارزه با دگرباشیهایی که افراطیون امریکایی دارند. در مباحث اجتماعی با جمهوریخواهان نقاط مشترکی داریم. جمهوریخواهان محافظهکار و به لحاظ اجتماعی اخلاق مدارتر هستند. اما در بعضی مسائل با دموکراتها دارای قرابت هستیم.
اما در برنامه هستهای ایران تفاوتهایی میان تاکتیکهای جمهوریخواهان و دموکراتها در قبال ایران وجود دارد. جمهوریخواهان معتقدند که ما یکبار برای همیشه باید با ایران وارد مذاکراتی جامع شویم. نه فقط مسائل هستهای بلکه با ورود به تمامی موضوعات مورد بحث، یکبار برای همیشه با ایران به نتیجه برسیم.
ادعای مایک پمپئو هم در این راستا بود. از مسائل هستهای و موشکی گرفته تا مسائل داخلی ایران باید مورد مذاکره قرار بگیرند و حل شوند. اما دموکراتها معتقدند این امکان که تمامی مسائل مرتبط با ایران به صورت یکجا حل شوند وجود ندارد. از حساسترین موضوع که مساله هستهای است آغاز میکنیم و به تدریج جلو میرویم. بنابراین اگر دموکراتها روی کار بیایند همچنان رفع تدریجی مسائل مورد مناقشه را در دستور کار قرار میدهند.
اگر جمهوریخواهان روی کار بیایند به دنبال حل مسائل با ایران به صورت یکجا خواهند بود. به این دلیل است آقای ترامپ در این رابطه معتقد است که اگر با ایران تماس بگیرد تمامی مناقشات موجود میان ایران و امریکا حل خواهد شد. او این ادعا را دارد که اگر من یکبار با رهبر یا رییسجمهور ایران صحبت کنم تمامی مشکلات را رفع خواهم کرد، اما دموکراتها پیچیدهتر عمل میکنند. فراموش نکنیم سابقهای در این رابطه و درباره رویکرد جمهوریخواهان و دموکراتها وجود دارد.
اگر درباره تفاوت این دو جریان این سوال را در سال ۲۰۲۰ از من میپرسیدید میشد این ادعا را داشت که اگر دموکراتها روی کار بیایند امریکا به برجام بر میگردد. اکنون که سه سال از ریاستجمهوری بایدن میگذرد و اینکه همچنان به برجام بازنگشتند مقصر ایران نیست. فارغ از اینکه آقای باقری یا حتی آقای امیرعبداللهیان چه میگفتند. ادعای زمستان سخت مطرح شد. حتی قانون راهبردی مجلس و... تمامی موارد مذکور را که کنار بگذاریم مساله اصلی فرمان اجرایی رییسجمهوری بود. فقط یک کاغذ را مقابل بایدن میگذاشتند و او آن را امضا میکرد امریکا به توافق برجام باز میگشت.
هیچکدام از اتفاقات درون ایران تاثیرگذار نبود. آن چیزی که بایدن انجام نداد به دلیل خواست هیات حاکمه امریکا بود. من اعتقاد دارم خروج امریکا از برجام خواسته شخص دونالد ترامپ نبود و این مطالبه دولت امریکا هم نبود. این هیات حاکمه ایالاتمتحده امریکا بود که دنبال خروج از این توافق بود. چه قوه مجریه و چه قوه مقننه و چه جمهوریخواهان و چه دموکراتها و کسانی که در دولت بودند و افرادی که خارج از دولت بودند این خواسته را داشتند که برجام کامل نیست و باید از آن خارج شد. اگر در سال ۲۰۱۸ این خروج اتفاق نمیافتاد ممکن بود دو یا سه سال بعد این خروج رخ دهد. اگر در دولت ترامپ اتفاق نمیافتاد حتما در دولت کلینتون اتفاق میافتاد.
اگر این خروج در آغاز این مسیر ۱۰ ساله رخ نمیداد امریکاییها حتما با یک بهانه دیگری، حتی دموکراتها نیز از این توافق بیرون میرفتند، چراکه خواسته هیات حاکمه ایالاتمتحده بود. از این جهت در کلیات سیاستهای جمهوریخواهان و دموکراتها تفاوتی وجود ندارد.
اختلافات در جزییات است که این جزییات نیز خیلی اهمیتی ندارند که بخواهیم پیشبینی کنیم در صورت پیروزی کامالا هریس امریکا به توافق هستهای بازمیگردد یا نه. دولت بایدن به این توافق برنگشت، دولت کامالا هریس هم باز نخواهد گشت. دولتهای بعدی هم بر نمیگردند مگر اینکه ایران برجام پلاس و برجامهای ۲ و ۳ و ۴ را بپذیرد. درباره برخی موضوعات، اما به جمهوریخواهان نزدیکتر هستیم. مثلا درباره ایدههای ترامپ مبنی بر هزینه نکردن برای حضور نیروهای امریکایی در منطقه. این دیدگاه به دیدگاه ایران نزدیکتر است.
ایران ترجیح میدهد شخصی مانند ترامپ روی کار باشد تا بتواند نیروهای امریکایی را از سوریه و عراق اخراج کند تا اینکه شخصی مانند کامالا هریس روی کار باشد که معتقد است باید حضور خود در منطقه را پر رنگتر کنیم. وقتی ترامپ این موضوع را مطرح کرد که قصد دارد ۲۰۰۰ نیروی خود را از منطقه فرا بخواند خیلی از مقامات امریکایی با او مخالفت کردند تا جایی که او این خواسته خود را پس گرفت. اما این دیدگاه مورد توجه ما قرار گرفت.
علیرغم اینکه با ترامپ به دلیل ترور سردار سلیمانی و خروج از برجام دشمنی شدیدی داریم، اما در این مورد دارای اشتراکاتی هستیم، چراکه ایران هم خواهان خروج امریکا از منطقه است. اگر ترامپ روی کار بیاید و خواهان خروج از خاورمیانه باشد قطعا ما استقبال خواهیم کرد. اما بر سر مسائل هستهای عکس این قضیه وجود دارد.