فرارو- این روزها نام جبهه پایداری بیش از پیش شنیده میشود هر چند دیگر این نام بیشتر به یک تفکر سیاسی تعق پیدا کرده تا مجموعهای از نیروهای سیاستورز. ناظران معقتدند که صفآرایی سیاسی در کشور از حالت سنتی اصلاحطلب – اصولگرا عبور کرده و به وضعیت دوگانه میانهرو – تندرو تبدیل شده است.
به گزارش فرارو، تفکر پایداری در حال حاضر، نقطه انتهای طیف اصولگرا را به خود اختصاص داده و با نیروهایی که عضو این جبهه هستند، بودند یا از لحاظ فکری با آن قرابت دارند، به سیاستورزی مشغول است. چرا این تقسیمبندی مهم است؟ چون اشخاصی مثل مرتضی آقاتهرانی یا علی خضریان، نمایندههای فعلی مجلس که از آنها به عنوان سیاستمدارانی تندرو و حامیان طرحهایی مثل صیانت و لایحه حجاب نام برده میشود، به طور رسمی اعضای شورای مرکزی این جبهه هستند. ولی از امیرحسین ثابتی، مجری سابق شبکه افق و نماینده فعلی تهران به عنوان چهره نزدیک به پایداری و جلیلی نام برده میشود و صرفاً یکی از منابع ذکر کرده که او مدتی مسئول شاخه دانشجویی این جریان بوده است. یا شخص سعید جلیلی به خاطر جایگاه دیپلماتیک خود و ممنوعیت عضویت حزبی برای کارکنان وزارت خارجه بر اساس قانون، هیچ وقت از لحاظ تشکیلاتی عضو این جبهه نبوده، اما از او به عنوان سیاستمدار نزدیک به پایداری نام برده میشود. حمید رسایی و مهدی کوچکزاده نیز نیز گفته میشود که از این تشکیلات جدا شدهاند.
جریان فکری پایداری با این تقسیمبندی که انجام شد، در تندروی در حوزههای سیاست داخلی، خارجی و مسائل اجتماعی با یکدیگر اشتراک نظر دارند. آموزههای عقیدتی و سیاسی آنان حول محور اندیشه مرحوم آیتالله محمدتقی مصباح یزدی شکل گرفته که قرائت خاصی از ارتباط دین و سیاست، مسائل اجتماعی، به رسمیت شناختن تکثر در جامعه و مسائل دیگر داشت. تکلیف اصلاحطلبان، اعتدالگرایان و جریان پایداری با یکدیگر مشخص است. مرزبندیهایشان نیز ترسیم و شناخته شده است. اما این که چرا جریان پایداری با اصولگرایان نیز به مشکل خورده، ریشه در تاسیس این جریان دارد؛ در مرداد ۱۳۹۰.
حلقه اصلی جبهه پایداری، توسط احمدینژادیهای سابق ایجاد شد. احمدینژادیهایی که در دولت دهم، از او به خاطر حواشی فرهنگی و سیاسی اسفندیار رحیممشایی (مکتب ایرانی، دوستی با مردم اسرائیل، حضور در مجلس رقص)، بیتوجهی به دو حکم حکومتی مقام رهبری (۱۳۸۸ برای برکناری مشایی از معاون اولی و ۱۳۹۰ برای ابقای حیدر مصلحی در وزارت اطلاعات) و خانهنشینی یازده روزهاش بریدند. پایداری برای خود چند خط قرمز ترسیم کرده است: قرائتشان از آرمانها، جریان انحرافی، جریان به اصطلاح فتنه ۸۸، اصلاحات و غرب.
آنهایی که با احمدینژاد ماندند، لقب جریان انحرافی را گرفتند. تکلیف اصحاب فتنه نیز مشخص است. اصلاحطلبان نیز بنابر موضع اعلام شده در بیانیه اعلام موجودیت این جبهه «آمریکایی» و «تکنوکراتهای عموماً غربگرا» هستند. موضع اعضای رسمی پایداری مثل سیدمحمود نبویان یا چهرههای ارشد نزدیک به این جریان مثل سعید جلیلی درباره مذاکرات و سیاست خارجی کاملاً مشخص است. درباره مسائل داخلی نیز هر جایی که نیاز به برخورد متصلب وجود دارد، یکی از نیروهای تعلیمدیده در موسسه آیتالله مصباح که اشخاصی مثل نبویان، آقاتهرانی و قاسم روانبخش (دیگر عضو شورای مرکزی پایداری و نماینده فعلی مجلس) اعضای هیئت علمی آن هستند را منصوب میکنند؛ بنابراین هر چه زمان میگذرد، مرزبندی پایداری با دیگران بیشتر مشخص میشود چرا که به عقیده آنان، بسیاری نیروهای دیگر در حال عبور از این خطوط قرمز هستند.
اصولگرایان در تهران، با چند لیست شرکت کردند که خبر از شکافهای درونی عمیقشان میداد. وضعیت مشارکت در آن انتخابات بارها مرور شده و نتایج نیز مشخص است. دعوای درونی آنها پیش از انتخابات به شدت بالا گرفت و صرفاُ مختص پایداری با دیگران نبود؛ همه با یکدیگر درگیر بودند. نوانقلابیون مصافی، نواصولگرایان قالیبافی، اصولگرایان سنتی و هر گروه دیگری که در این طیف سیاسی میشناسیم. شریان، جماران، رزما، صبح ایران، شانا، چنار، پاجوش و چندین اسم و صفت دیگر در این انتخابات مطرح شدند. در نهایت لیستهای مختلفی ارائه شد و چهرههای راست افراطی مثل رسایی، نبویان، آقاتهرانی و دیگران توانستند دوباره وارد مجلس شوند. هر چند که ائتلافی میان قالیباف و پایداری برای ورود به مجلس اتفاق افتاد، اما این ائتلاف تاکتیکی خیلی زود شکست و فقط تا زمان ورود به مجلس بود.
قدم بعدی این بود که قالیباف از ریاست مجلس کنار برود و روی یکی از صندلیهای صحن بنشیند و نه صندلی میانی و بزرگ هیئت رئیسه. جریان راست افراطی تمام تلاش خود را که قالیباف رئیس مجلس نشود. اما او با پشتیبانی نیروهای اصولگرا، مستقل، اصلاحطلب و میانهرو توانست به ریاست مجلس برسد و هیچ یک از نیروهای راست افراطی به هیئت رئیسه را پیدا نکردند.
انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم، بسیار نابهنگام بود و فرصتی برای حل اختلافات پیشین به اصولگرایان نداد. قالیباف قبول نکرد از انتخابات به نفع گزینه راست افراطی کنار بکشد و رای اصولگرایان را شکست. سعید جلیلی در دور دوم شکست خورد و پزشکیان به پاستور رسید. طیف پایداری همچنان قالیباف را مقصر این شکست میدانند و معتقدند که اگر او به نفع جلیلی کنار میکشید، در همان دور اول میتوانستند پزشکیان را شکست دهند. حتی برخی تحلیلگران این سناریو را مطرح میکنند که قالیباف با توجه به آرای پیشینش در مجلس، ماند تا سد راه جلیلی برای ریاستجمهوری شود. علاوه بر پورمحمدی به عنوان یک اصولگرا که چند بار جلیلی را به گوشه رینگ فرستاد، قالیباف هم در چند مساله او را گیر انداخت که هدررفت منابع مالی کشور به دنبال فروش نفت با طرحهای جلیلی یکی از آنها بود.
هماهنگی پزشکیان و قالیباف در مساله رای اعتماد و بستن لیست وزرای پیشنهادی نیز امروز مطرح شده است. آنچه این روزها در بهارستان میگذرد، نشان میدهد وزرای پزشکیان از فیلتر مجلس عبور خواهند کرد. اما طیف پایداری بیکار ننشسته و تلاش میکند حداقل دو وزیر پیشنهادی پزشکیان که اتفاقاً از متخصصترین گزینهها هستند – احمد میدری برای وزارت تعاون، کار و رفاع اجتماعی / محمدرضا ظفرقندی برای وزارت بهداشت – را به دلایل سیاسی بیاندازد. آنها البته برای زدن عباس عراقچی هم دورخیز کردند که شواهد نشان میدهد تا اینجای کار ناموفق بودند.
آرایش نیروهای سیاسی کشور در حال تغییر است. قبلاً اصلاحطلبان و نیروهای اعتدالگرا فراتر از خط قرمزهای پایداری بودند، اما امروز بخشی از اصولگرایان نیز این خط قرمزها را رد کردهاند. تقریباً میتوانیم بگوییم در میان اصولگرایان، فقط نیروهای پایداری و اقمار تندروی آنها هستند که با سیاست خارجی تنش زدا به هر شکلی مخالفت میکنند. حتی دولت مرحوم رئیسی به دنبال احیای توافق سال ۲۰۱۵ (نام دیگر برجام) بود چرا که مشخص شد نمیشود این وضعیت را ادامه داد.
بخشی از نیروهای اصولگرا معتقد به برخوردهای پلیسی در گشت ارشاد نیستند. بخش دیگری به خصوص بعد از خروج احمدینژاد، دیگر مثل قبل به حوادث سال ۱۳۸۸ نگاه نمیکنند و الان هم حول محور یک اصلاحطلبی جمع شدند که به بسیاری از اصول پایبندی دارد، اما معتقد است که باید این وضعیت را تغییر داد.
در اندیشه پایداری، هر گونه تغییر و تجدیدنظر در مواردی که حتی اشتباه بودن آنها اثبات شده و یا با خواست بخشهای نه چندان اندکی از مردم هم مغایرت داشته باشد، عبور از خط قرمز است. زمانی که به نظر آنان دیگران از این خط قرمز عبور میکنند، طبیعی است که برخوردها نیز بیشتر میشود. آنها معتقدند که دیگران به اندازه کافی انقلابی عمل نمیکنند.
زاویه جریان «فکری» پایداری با بخشهای دیگر اصولگرایی بیش از پیش مشخص میشود و به نظر میرسد که بعد از فراغت مجلس از جلسات رای اعتماد، برنامههای این جریان برای افزایش محدودیتهای اجتماعی از مسیر ارائه طرح در مجلس، اعمال نفوذ در شورای راهبردی روابط خارجی و شورای عالی امنیت ملی برای مقابله سیاست خارجی تنشزدا، افزایش فشار رسانهای بر دولت چهاردهم و جریانهای اصولگرای نزدیک به قالیباف و پزشکیان باشد. ممکن است که پایداری به سمت ترمیم تشکیلات خود نیز برود. چرا که آنان با این تغییر و تحولات با مشکلاتی درون تشکیلاتی روبرو شدند و برای کنار زدن اصولگرایان و پیشبرد برنامههای خود به یک سازوکار و منسجمتر نیاز دارند.