عبدالجواد موسوی طی یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: قالیباف درست میگوید. پزشکیان اطرافیانی دارد که باید نگران آنها بود. طبیعی هم هست. هرجا که امید پیروزی یک مقام سیاسی میرود اطراف او پُر میشود از آدمهای فرصتطلب و قالتاق که اعتقادی هم به آن مقام سیاسی ندارند اما نانشان در همین پرسهزدنها در اطراف و اکناف آن مقام است. اینجا نشد، جای دیگر.
قطعاً این روزها در اطراف آقای پزشکیان هم از این موجودات یافت میشود. چندتاییشان را شاید خود من هم بشناسم اما قالیباف و بقیه دارند شلوغکاری میکنند. آش به این شوری هم که میفرمایند نیست هرچند این نگرانی حقیقتاً نگرانی بجایی است و از این حیث باید ممنون قالیباف یا هرکس دیگری بود که آن را بهعنوان یک دغدغه مطرح میکند.
اصلاً هم مهم نیست نیت اصلی طرحکنندگان چنین موضوعی و دامن زدن به آن چیست. اما این نگرانی فقط به پزشکیان محدود نمیشود. همه کسانی که کار سیاسی میکنند، باید مراقب اطرافیان باشند. خود همین آقای قالیباف اگر بهجای این همه دوندگی که انصافاً هم قابل ستایش است کمی به فکر اطرافیانش بود کارش به اینجا نمیکشید که با این تعداد آراء، مبارزات انتخاباتی را ترک کند. آن هم بعد از ۲۰سال.
تقریباً از ۲۰سال اخیر به این طرف آقای قالیباف هرجا که رفته اطرافیان پُرشماری او را احاطه کردهاند. اطرافیانِ پُرحاشیهای که همیشه سبب دردسر برای آقای قالیباف بودهاند. از خانواده گرفته تا معاونان، از مشاوران گرفته تا پروژهبگیران. با همه اینها به حکم (انظر الی ماقال و لاتنظر الی من قال) حرف آقای قالیباف حرف حساب است و نگرانیاش بجا. اما ایکاش حالا که این نگرانی را درباره خودش ندارد، لااقل درباره آن دوست دیگرش در جبهه انقلاب این نگرانی را داشته باشد.
اگر یک نفر در ایران باشد که آدم باید صبح تا شب نگران اطرافیانش باشد همین آقای سعید خان جلیلی است. خودش که بنده خدا مشکل خاصی ندارد. الا اینکه قدری پایش روی زمین نیست و چیزهایی میگوید که دستکم روی کاغذ قشنگند. آرزوهایی شبیه آرزوهای معجزه هزاره سوم که شکستشان از همین آغاز معلوم است و نیاز به آزمون هم ندارد. اما بههرحال آرزوست و بر هیچکس حتی آدمهای میانسال و مو سپید کرده هم عیب نیست.
منتهی بدبختی اینجاست که تاوان این آرزوها را قرار است ۹۰-۸۰ میلیون ایرانی خسته و زخمخورده بدهند. اگر این آرزوها فقط در حد خانواده و دوستان ایشان باقی میماند مشکل حادی نبود اما متاسفانه نیست و ما قبلاً هشت سال تاوان این آرزوهای کودکانه را دادهایم و هنوز هم جایش درد میکند. اما علاوه بر این حرفها چرا کسی نگران اطرافیان آقای جلیلی نیست؟
اطرافیانِ آقای جلیلی رسماً خوفناکند. جلیلی دستکم در ظاهر مبادی آداب است اما اینهایی که ما دیدهایم خیلیهایشان شُهرهاند به پردهدری، بیادبی و هتاکی. جلیلی در ظاهر نسبت به رقبایش حرمت نگاه میدارد اما اینهایی که ما دیدهایم قالیباف را داشتند تکهپاره میکردند، چه رسد به پزشکیان. جلیلی در ظاهر با فرهنگ بیگانه نیست. فیلم میبیند و کتاب میخواند اما اینهایی که ما دیدهایم مُشتی ضدفرهنگند که نهتنها با این عوالم بیگانهاند، بلکه در کارنامه درخشانشان تجلیل از تتلو هم دیده میشود.
ممکن است بگویید اینها مهم نیست، مهم سیاستورزی است. در اطرافیان ایشان همهچیز دیده میشود الا سیاستورزی. بچه نُنُری که در انتخابات رئیس مجلس رأی نمیدهد و عکس کاغذ سفید خود را بهعنوان سند افتخار در شبکههای اجتماعی منتشر میکند، این روزها یکی از اطرافیان خیلی نزدیک به ایشان است. به این میگویند سیاستورزی؟ اگر قرار باشد دایره اطرافیان ایشان را کمی وسیعتر بگیریم و به هواداران رسمی و غیررسمی ایشان تعمیم بدهیم که اوضاع خیلی خرابتر از این حرفها میشود.
نگاه کنید به خیل آدمهای بیسواد، عصبانی، رگِ گردن کلفت کرده و کف بر لب آورده که دشنامگویی و تهمتزدن کمترین هنر آنهاست؛ آن هم در پوشش دفاع از ارزشها و مفاهیم انقلابی و دینی. با این جماعت چه کنیم؟ اینها را هم بگذاریم به حساب آقای جلیلی؟ اگر قرار باشد با معیارهای حضرات جبهه انقلاب برخورد کنیم گناه همه کسانی را که به آقای جلیلی رأی میدهند و برای او تبلیغ میکنند، باید به حساب او بنویسیم؟
بالاخره این متر و معیاری است که آقای قالیباف، طرفداران آقای جلیلی و دیگر مخالفان آقای پزشکیان دارند با آن رقیبشان را اندازهگیری میکنند. اگر این متر و معیار غلط است، کلاً باید آن را کنار بگذارند. اگر هم درست است که باید تبعات آن را بپذیرند و منتظر باشند تا دیگران هم با همین متر و معیار درباره آنها قضاوت کنند.