یادداشت ارسالی مخاطبان- مجتبی مرادی؛ نظامِ جمهوری اسلامی مختصاتِ خودش را دارد، قواعد و مبانی، مصالح و منافعش را باید در آن مختصات دید و سنجید. این که کشته شدن مقام اجرایی کشور خللی در کار ملک و مملکت ایجاد نکند حسن است نه ضعف، زیرا ضعفِ رهبری و حتی احتمالِ خلل و اخلال در امورِ کشور، ای بسا جامعه را به سمتِ آشفتگی و پریشانی ببرد و مجالی شود برای آنان که همواره دندان تیز کردهاند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند.
تجربهی نزدیک به پنج دهه و بر سرِ کار آمدنِ روسایِ جمهوری با بینش و منش متفاوت خود گواهی است که برخلافِ آنچه سید محمد خاتمی اول بار در دهانها انداخت که رییس جمهور آبدارچیای بیش نیست، اتفاقا جایگاهِ مهمی است و حتی اگر آبدارچی هم باشد(که نیست) ادبیات، برخورد و تعامل و رفتارِ او در جامعه اثر میگذارد؛ بله فرق است میان گفتن" آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت" و "آن...را لولو خورد"، تفاوتِ بسیار است میانِ تحکم کردن و به حکمت رفتار کردن، تفاوت است میانِ "بگم بگم؟!" و هوچیگری و امانتداری و رازداری، فرق است بینِ آن که قهر میکند و خانه مینشیند( آن هم در موضوعی که طبعا باید از اختیارات رهبری باشد، چون او فرماندهی کل قواست و وزارت اطلاعات هم یکی از همان قواست) با تمکین در برابر قانون حتی اگر موردِ پسند نباشد و راضی به رضای خدا بودن و پرهیز از به گند کشیدنِ چیزی که خوشایند طرف نبوده است.
در انتخاباتِ پیشِ رو( که بسیار نزدیک است) اصلاحطلبان و شبهِ اصلاحطلبان(اعتدالیون) شانسی ندارند، چون دوگانگیِ رفتاری و گفتاریِ آنها بر مردم و حکومت آشکار شده، به علاوه حتی اگر ایشان را صدقِ محض بدانیم جامعه دیگر تحملِ تشنج و تنش و نگذاشتند و نمیگذارند و ما چیزی دیگر میخواستیم و گروههای فشار نگذاشتند و از این قبیل حرفها را اصلا ندارد.
در جبههی اصولگرایان پیری بیداد میکند، در جوانانش هم که انشاالله خالص و مخلصند نوعی سوپرانقلابی بودن حاکم است. غیرقابل پیشبینی هستند و هر آن ممکن است موجودی مثلِ محمودِ دوم(احمدینژاد دورهی دوم) سر بر کند که چنان دور بر دارد که کسی را جز خود نبیند و در حالی که ایرانِ عزیز را به لبهی پرتگاه فرستاده به رهبرانِ جهان نامه بنویسد که فرمولِ مملکتداری را از من بیاموزید و پس از بیاعتناییِ رهبران به خوانندگان و... بنویسد!
اگر علی اکبر ولایتی روی پا و سرحال بود شاید میتوانست گزینهای نرم و مناسبِ شأنِ آن جایگاه باشد، اما راهِ دیگری هم هست و آن این که به جای اتفاق بر مردِ انتخاباتها( سردار محسن رضایی) بر چهرهای دیگر که او هم سردار است و دانشگاهی است و ادب و آدابِ دیپلماسی را هم تا حدِ زیادی بلد است و فرصتِ مطالعهی اوضاعِ کشور و جهان را در سالهای فراغت( از مناسبات رسمی) یافته، یعنی سردار سرلشکر رحیم صفوی اتفاق کنند که او هزار بار از امثالِ حضرتِ آقای جلیلی( بنیانگذار دولتِ سایه) امنتر و بهتر است.
بسته به استراتژیِ کلیِ نظام، میتوان بر این لیست افزود و خوشبختانه قحطالرجال نیست و بلکه زنانی نیز اکنون مدعی پاستور میتوانند بود، اما مثلثِ مبناییِ نظام که دستکم از دورانِ زعامت رهبریِ کنونی مطرح و سرلوحه است همان سه اصلِ عزت، حکمت و مصلحت است، بر این پایه و در این دوران و با توجه به شرایط داخلی و خارجی و ملی و بینالملی به نظر میرسد کسی که پیش ا ز انقلاب در دانشگاه شریف علوم رایانه خوانده باشد و سپس به سپاه پیوسته باشد و در وزارت ارشاد و صدا و سیما کار کرده باشد و ریاستِ مجلس در کارنامهاش باشد و بر مسألهی اتمی به واسطهی حضورش در مذاکرات اشراف داشته باشد و ولایتمداریاش حتی از پسِ ردِ صلاحیتش مشهود باشد و نه تنها در ایران بلکه در جهان چهرهای شناختهشده باشد و زبانِ دانش را بداند چون استاد دانشگاه است و زبان دیپلماسی را شاید بهتر بداند چون همواره حتی در پوشش و گفتار و رفتار چونان دیپلماتی در طراز جهانی بوده است، آقای علی لاریجانی به احتمالِ قریب به یقین همان گزینهای است که گرچه سودای قدرت ندارد، اما سوادِ آن را دارد، درایت و ادبیاتش را دارد، ادب و آدابش را میداند و او البته تحتِ ارشاداتِ رهبری میتواند کشور را به خوبی و درستی اداره کند و دیگر بار ادب و اتحاد و وفاق در ایرانیان و دوستدارانِ ایران پدید آید و انیرانیان و بدخواهان بار دیگر نومید بمانند.
تردیدی نیست آقای علی لاریجانی و کارنامهاش منتقدانی داشته باشد، اما در وقتِ انتقاد آدمی ناگزیر قیاس میکند و انصافا کمتر کسی است از میان نامهای مطرح که چنان رزومه و کارنامهی پر و پیمانی داشته باشد.
آقای علی لاریجانی یک عیبِ اساسی هم دارد( که از نظر نگارنده حسنِ اساسیِ اوست)؛ پوپولیست نیست یا به احتمال بالاتر رفتارهای پوپولیستی را خلافِ دانایی میداند.