چقدر برایم استفاده نکردن فرهادی از موسیقی جذابتر از نوع استفادهء خیلی از کارگردانها از این هنر است. فرهادی آنقدر همه چیز را با چفت و بستهای محکم جفت و جور کرده که خلاءای حس نمیکنی تا بخواهی موسیقی در آن بگذاری. آنقدر تصاویر و صداهای فیلم، ریزبینانه تو را همراه خود میکنند که دیگر نیازی به گنجاندن یک صدای اضافی روی تصاویر نیست. دقیقا از واژهء نیاز استفاده کردم چرا که معتقدم برای استفاده از هرچیزی در سینما باید نیازش به وجود آمده باشد. آیا شما به عنوان تماشاگر «جدایی نادر از سیمین» فرصت نفس کشیدن پیدا کردید؟ آیا توان شنیدن صدایی به جز صدای دیالوگها و صداهای دیگر فیلم -که هرکدامشان میتوانست گرهگشاییهایی را رقم بزند- داشتید؟ آیا میشود در چنین فیلمی اصلا انتظار شنیدن موسیقی داشت؟
فرهادی در استفاده نکردن از موسیقی پیشرو است. این روند را از «چهارشنبه سوری» و موسیقی بسیار کم حجمش شروع کرد، بعد رسید به «درباره الی» که فقط تیتراژ پایانیاش موسیقی انتخابی داشت و حالا در «جدایی نادر از سیمین» بار دیگر این ماجرا با موسیقی که با تیتراژ پایانی بالا میآید، تکرار شده است.
در آخرین ساختهاش هم فرهادی با هوشمندی سراغ موسیقی نرفته است. در همان تک صحنهء آخری که تصاویر فیلم با موسیقی پیوند خوردهاند، تنها دلیلش همراه کردن تماشاگر با عمق فاجعه و تلخی واقعیت و به فکر فرو بردن اوست. لحظاتی که نادر و سیمین پشت در دادگاه منتظر رای دخترشان برای انتخاب یکی از آن دو هستند. ضمنا روی این تصاویر که چند دقیقهای طول میکشد، هیچ دیالوگی گنجانده نشده است. بنابراین، این موسیقی است که میتواند فرصتی برای جولان دادن پیدا کند. «ستار اورکی» برای این سکانس پایانی موسیقی نوشته است. موسیقی بسیار تاثیرگذار که به تماشاگر اجازهء غرق شدن در تفکراتش را میدهد. به او فرصت مرور کل داستان و تهنشین شدن تلخی آن را پیشکش میکند. همان اتفاقی که پیش از این در «درباره الی» و موسیقی «آندریا باور» افتاد.
شاید اگر قرار باشد بقیهء کارگردانها هم مثل فرهادی فیلم بسازند و از موسیقی استفاده نکنند، کار و کاسبی ما کساد شود، اما واقعیت این است که اصلا اصراری برای استفاده از موسیقی نیست...وقتی دلیلی برای این کار وجود ندارد، وجود ندارد دیگر!