هممیهن نوشت: انتخابات مجلس هفتم تمام شده بود. با تمام سختافزارها و نرمافزارها قرار بود مجلسی تشکیل شود که تماماً اصولگراست. در خوشخوشان آن روزها، غلامعلی حدادعادل که بیشترین رای را در تهران آورده بود، مصاحبهای با خبرگزاری فرانسه انجام داد و گفت: «ایران را به یک ژاپن مسلمان تبدیل خواهیم کرد.»
حالا با گذشت نزدیک به ۲۰ سال از آن اظهارنظر، محمدحسن قدیریابیانه در نشستی خطاب به مردم تلویحاً گفته است که ژاپن اسلامی را فراموش کنید: «زندگی خود را با هند، پاکستان و بنگلادش مقایسه کنید نه ژاپن و آلمان.»
بیان این جمله از سوی این چهره اصولگرا باعث شد تا ناخودآگاه بخش تاریخی ذهن را فعال کند و یادآور جملاتی شود حول همین شبیهسازی و هدفگذاریها تا به امروز. از روزی که به دولت حسن روحانی پیشنهاد شد تا «مدل کرهشمالی» را در مقاومت و برخورد با جهان انتخاب کرده و براساس این مدل پیش برود تا روزی که به مردم گفته شد در مقاومت و قناعت پیشهکردن «راه مردم یمن» را برود تا زمانی که مردم ایران متهم به عدم قناعت شدند و از آنها ابتدا خواسته شد مثل «مردمِ چین» باشند و حالا به جایی رسیدهایم که از مردم میخواهند وضعیت خودشان را با پاکستان و بنگلادش مقایسه کنند. برخی از این جملهها را به ترتیب تاریخ میخوانیم:
حسین شریعتمداری: کرهشمالی که به هیچوجه قابل مقایسه با ایران مقتدر و مردمسالار نیست نمونه دیگری از این دست است که صرفنظر از بسیاری تفاوتهای فاحش که با ایران اسلامی دارد، در مقابل آمریکا ایستاده و نتیجه ایستادگی را نیز چشیده است. / سرمقاله روزنامه کیهان
علیاکبر ولایتی: از یمنیها یاد بگیریم که چگونه در برابر تهدید و تحریم مقاومت میکنند. به جای لباس لنگ میبندد و اسلحه به دست دارند و چند تکه نان خشک دستشان است با پای پیاده و سعودیها از دست اینها عاجز شدهاند. / همایش هفته دفاع مقدس دانشگاه آزاد
غلامرضا مصباحیمقدم: علت اصلی تورم انتظار تورمی مردم است. مردم چین قانع هستند و به یکی دو وعده غذا در شبانهروز اکتفا میکنند، اما مردم ما اینگونه نیستند! / مصاحبه با سایت جماران
بر اساس آنچه گفته شد، میتوان چنین تحلیل کرد:
بیان چنین جملاتی از سوی برخی اصولگرایان این ابهام را در ذهن ایجاد میکند که چرا آنها تا این درجه پارادایمهای خود را تغییر میدهند؟ آنها که روزگاری وعده ساخت ژاپن اسلامی را به مردم داده بودند، به جای اینکه از مردم عذرخواهی کرده و بهدنبال ریشهیابی عدم تحقق وعدههای خود باشند، به جایی رسیدهاند که با جسارت کامل در چشم مردم نگاه کرده و انگشت اتهام خود را به سمت مردم نشانه گرفتهاند و جامعه را مقصر این وضعیت میدانند. به عبارتی میتوان گفت، بخشی از اصولگرایان تئوری «دیگر مقصرپنداری» را بهخوبی یاد گرفتهاند تا به اینجا رسیدهاند که در روزگاری که دولت و مجلس را به صورت تقریباً کامل در اختیار گرفتهاند، با پدیدار شدن ناتوانی دولت در حل مشکلات و البته بیشتر شدن مشکلات معیشتی مردم، زیر بار مقصر بودن نمیروند، خیلی شفاف و صریح میگویند عملکردمان ایراد نداشته، ما خوب کار میکنیم، اما این مردم هستند که انتظارات بالایی از ما دارند، پس حالا که ما توان نداریم و یا به عبارت دیگر بلد نیستیم اوضاع را درست کنیم و از سمت دیگر قرار هم نیست پارادایم مدیریتمان تغییر کند و اجازه هم نمیدهیم کسی جز ما صندلی مدیریت را در اختیار داشته باشد؛ پس در نتیجه مردم خودشان را شبیه چیزی کنند که به مدیریت ما و وضعیت اقتصاد و معیشت کشور شباهت داشته باشد.
نکته دیگر اینکه شاید بد نباشد در گعدههای داخلی خود و در روزهایی که اختلاف بر سر صندلی قدرت در حداقل قرار دارد، کمی کلاه خود را قاضی کرده و به این فکر کنند که اصولاً زمانی که پارادایمی را مطرح کرده و ادعایی میکنند، آیا به لوازم دستیابی به آن پارادایم فکر میکنند یا جملات را تنها از روی آمال و آرزوها بدون در نظر گرفتن اسباب رسیدن به آن بیان میکنند.
موضوع پایانی؛ حداقل ایکاش تکلیف مردم درباره الگوی مدنظرشان را روشن کنند. کاری به این موضوع نداریم که از صادرات انقلاب به واردات الگو رسیدهایم؛ اما ایکاش فقط صریح و شفاف به مردم بگویند بالاخره کدام کشور را باید الگوی خود قرار دهند؟