زن کینهجو پس از طرح دوستی با مردان و بر پا کردن بساط کشیدن شیشه، از آنها فیلم و عکس تهیه کرده و با تهدید مجبورشان میکرد برایش سرقت کنند.
به گزارش ایران، به دنبال گزارش سرقت از خانهای در شمال تهران، مأموران پلیس راهی محل شدند. مالباخته که مرد جوانی بود در تحقیقات گفت: شب گذشته میهمان خانه عمویم بودم و دیروقت برگشتم، به محض ورود به خانه متوجه به هم ریختگی آن شدم. وسایل با ارزش خانهام به سرقت رفته و چیزی که نظرم را جلب کرد این بود که سارق، دلار و طلاهایم را که در جای خاصی جاساز کرده بودم پیدا کرده بود. تصور میکنم سارق باید به خانه من آشنا و از وضعیت زندگیام خبر داشته باشد.
در حالی که مالباخته چنین اظهاراتی را مطرح کرده بود، کارآگاهان در بازبینی دوربین مداربسته اطراف محل سرقت موفق شدند تصویر سارق نقابدار را به دست آورند. گرچه مرد سارق نقاب به چهره داشت، اما زمانی که مالباخته تصویر او را دید، بلافاصله شناساییاش کرد و گفت: سارق را میشناسم، درست است که چهرهاش را پوشانده، اما لباسی که به تن دارد همان لباسی است که مدتی قبل بهعنوان سوغاتی از ترکیه برایش آوردهام. او پسر عمویم آرش است، نمیدانم چرا دست به سرقت از خانهام زده است.
با اطلاعاتی که مالباخته در اختیار تیم تحقیق قرار داد، آرش شناسایی و دستگیر شد. مرد جوان که مهندس مکانیک است ابتدا منکر سرقت شد اما هنگام مواجهه با مدارک پلیسی لب به اعتراف گشود و گفت: مدتی قبل سوار بر خودروام در حال عبور از خیابان بودم که دختر جوانی را در انتظار تاکسی دیدم. او را سوار کردم و به خانهاش رساندم. همین اتفاق باب آشنایی من و المیرا را باز کرد، بعد از آن چند باری تلفنی صحبت کردیم و در نهایت المیرا مرا به خانهاش دعوت کرد. کمی که گذشت المیرا پایپ آورد و شروع به کشیدن شیشه کرد. به خودم که آمدم دیدم من هم در حال مصرف مواد هستم.
او ادامه داد: بدبختیهایم با مصرف مواد آغاز شد. المیرا در حال کشیدن مواد از من عکس و فیلم گرفته بود و مرا تهدید کرد که اگر به او پول ندهم تصاویرم را برای خانوادهام ارسال میکند. من فرد تحصیلکردهای هستم و اگر زنم از این ماجرا با خبر میشد زندگیام را نابود میکرد. از طرفی معتاد به شیشه شده بودم و مجبور بودم به خانه المیرا بروم به همین دلیل تصمیم گرفتم پولی که میخواهد برایش فراهم کنم، اما چنین پولی نداشتم که خود المیرا پیشنهاد سرقت داد.
او گفت اگر بین دوست و فامیل کسی را میشناسم که وضع مالیاش خوب است از خانهاش سرقت کنم. پسر عمویم بهترین سوژه بود و با آموزشهایی که المیرا داد، زمانی که فهمیدم او در خانه پدرم میهمان است، با کمکهای المیرا سرقت از خانهاش را اجرا کردم.
با اعتراف مرد جوان، المیرا نیز بازداشت شد. در تحقیقات صورت گرفته از او مشخص شد آرش تنها قربانی المیرا نبوده و او با این شیوه و شگرد افرادی را به دام انداخته و از آنها اخاذی کرده است.
المیرا ۲۸ ساله، لیسانس حسابداری دارد و صندوقدار یک مغازه است. دختری که مدعی است به خاطر کینه عمیقی که از مردها به دل داشته، از آنها اخاذی میکرده است.
چه شد که تصمیم به اخاذی گرفتی؟
از مردها متنفرم. ۵ سالم بود که پدرم عاشق زنی شد و ما را رها کرد. وضع مالیمان بد نبود، اما نبود پدر درد بزرگی برایم به جا گذاشت. بزرگتر که شدم درس خواندم و بهعنوان حسابدار و صندوقدار در شرکتها و مراکز فروش مشغول به کار شدم و پسانداز خوبی داشتم. یکی از برادرهایم به بهانه سرمایهگذاری تمام پساندازم را گرفت و از ایران خارج شد. برادر دیگرم هم پس از ازدواج، فراموش کرد مادر و خواهری داشته است. وقتی میدیدم مردان زندگی خودم با من چنین رفتاری کردهاند از همه مردها متنفر شدم و دنبال انتقام بودم.
شگردت برای اخاذی چه بود؟
کنار خیابان بهعنوان مسافر میایستادم و سوار خودرو مردان میشدم. گاهی اوقات هم در میهمانیها با آنان آشنا میشدم. بعد از چند بار صحبت تلفنی با آنها در خانهای که برای این کار اجاره کرده بودم قرار میگذاشتم. به محض ورود بساط مصرف شیشه را به پا میکردم و آنها وسوسه میشدند با من شیشه بکشند.
من از تمام این جلسات فیلم و عکس تهیه میکردم و چند باری که بهعنوان تفریح به آنها شیشه میدادم، کمکم معتاد و وابسته میشدند و حالا نوبت من بود که نقشهام را عملی کنم. آنها یا باید پول میدادند یا عکس و فیلمهایشان را به دست خانوادههایشان میرساندم. کسانی که پولدار بودند خودشان به حسابم پول واریز میکردند، اما اگر وضع مالیشان در حد درخواست من نبود، وادارشان میکردم که از خانه دوست و آشنا و فامیل پولدارشان سرقت کنند.
نمیترسیدی گرفتار شوند و تو را لو بدهند؟
در این سالها آنقدر با افراد خلافکار گشتهام که کلی شگرد و شیوه سرقت یاد گرفتهام. به افرادی که در دام من گرفتار شده بودند آموزش سرقت میدادم و آنها هم به خاطر حفظ آبرویشان و از طرفی تهیه مواد مخدر سرقتها را اجرا میکردند. ضمن اینکه از ترس آبرویشان مطمئن بودم مرا لو نمیدهند.