«در گذشتهای نه چندان دور نامش بلوار الیزابت دوم بود و یکی از تفرجگاههای شهر تهران، بهطوری که در اواخر روز و روزهای تعطیل، خیلی از شهروندان از این بلوار بهعنوان محل گذران اوقات فراغت و تفریح استفاده میکردند. در میانه این بلوار نهری روان است که به نهر کرج شهرت دارد.
به گزارش همشهریآنلاین، نهر کرج در واقع رودخانهای بود که از رودخانه کرج منشعب میشد و به سمت اراضی بهجتآباد حرکت و از این اراضی به سمت دارالخلافه تهران امتداد مییافت. آب این نهر برای کشاورزی و آب آشامیدنی منازل در تهران قدیم استفاده میشد. تا قبل از لولهکشی تهران این نهر نقش عمدهای در تأمین آب تهران داشت.
موقعیت جغرافیایی نهر کرج منطبق بر بلوار کشاورز کنونی است.» اینها همه اطلاعاتی است که دایرهالمعارف مجازی ویکی پدیا، از بلوار کشاورز، برای ما روایت میکند. اما تصمیم گرفتیم خیلی مفصل و واقعی برایتان از بلوار کشاورز بگوییم؛ از بلواری که از دیرباز تاکنون گزینه مناسبی برای استراحت محلی رهگذران و اهالی این محدوده است. برای همین میزبان «دکتر سرفراز غزنی» طراح و سازنده این بلوار شدیم؛ در یک بعد ازظهر نه چندان گرم پاییزی به همراه «نرجسالسادات سبزواری» یکی از شاگردانش به دفتر همشهری محله آمد. او برایمان از «ب» بسمالله ساخت این بلوار تا «واو» والسلامش سخن گفت؛ با کلامی آمیخته به طنز و لبخندی که از لبانش دور نمیشد.
در حیاط دفترمان، به استقبال استاد رفتم؛ یک پراید سفید، که تاکسی تلفنی بود او را از شرقیترین نقطه تهران به ما رساند. قامت بلند و کمی خمیدهاش، عصایی را تکیهگاه خود کرده بود و آرام آرام قدم بر میداشت؛ بالارفتن از همان ۴ پله هم برایش سخت بود. آرام آرام، همراه با خوش و بش وارد دفتر شدیم. کیفی کوچک به همراه داشت که پر بود از عکسهای قدیمی نهر کرج و خودش و همکارانش و نیز بریده روزنامههایی که در آنها از معماری شهری نوشته بود. ترجیح دادیم داستان طراحی و ساخت بلوار را از همان ابتدای گفتگو برایمان بیکم و کاست روایت کند، نام همه مسئولان شهری وقت را به خاطر داشت هر چند از آن زمان ۵۷ سال میگذرد.
«سال ۱۳۳۶ که «توسلی» مهندس معمار و شهردار تهران بود، امور ساختمان تهران در اختیار مهندس «پپیان» بود و کار نظارت آن بر عهده مهندس «پروهان» که البته مشاوران مهندس توسلی بودند. آنها با تحقیقات و مطالعات انجام شده پیشنهاد دادند که برای تهران طرح تفصیلی و جامع تعریف کنند. مدتی بعد مناقصه برگزار شد و چند شرکت خارجی در مناقصه شرکت کردند که در نهایت یک شرکت آلمانی به نام «مهندسان مشاور ککس» آلمان برنده مناقصه شد.»
استاد ادامه میدهد: «بیشتر اعضای این شرکت را هم سربازان آلمانی تشکیل میدادند که در جنگ نازیها دچار مشکلات جسمی همچون قطع دست و پا و... شده بودند؛ رئیس آن شرکت «اشتنگل» و معاونش «شیدلو» بودند، رئیس امور ساختمانسازیها و طرحهای این شرکت هم فردی به نام «هاناپل» بود. این شرکت قرار شد طرحهای معماری و عمرانی تهران را تعریف و ساختوساز کند.»
شرکت آلمانی «مهندسان مشاور ککس» در خیابان جمهوری (کنونی) ابتدای خیابان شیخ هادی دفتر داشت و دکتر غزنی هم خیلی اتفاقی جذب این شرکت شد: «من آن زمان قرارداد دو سالهام با شرکت «آبادانی بحر خزر» به پایان رسیده بود و با اجرای طرحهای عمرانی بسیار فراوان از نوشهر تا بجنورد، به تهران بازگشته بودم. یک روز در خیابان جمهوری قدم میزدم که تابلوی این شرکت آلمانی را دیدم و بدون فوت وقت و ناخودآگاه به دفترشان رفتم؛ خودم، تحصیلاتم و کارهایم را معرفی کردم و در واقع یک مصاحبه انجام شد. بعد از چند روز، وقتی رزومهکاری من را بررسی کردند، آقای «شیدلو» یادداشت کوچکی به من داد که نوشته بود: «با توجه به سوابقی که دارید بهعنوان طراح و سازنده بلوار نهر کرج انتخاب شدید.»
در حقیقت من را بهعنوان مهندس مشاور این طرح انتخاب کردند و به اینترتیب قرعه ساخت و طراحی یکی از مهمترین سازههای شهری تهران، به نام من خورد.» دستش را روی صورتش میکشد، لبخندی میزند و ادامه میدهد: «از فردای آن روز، کار نقشهبرداری و طراحی بلوار را شروع کردم و این بلوار از شروع تا پایان کار، دو سال وقت من و همکارانم را گرفت.»
نهر کرج متشکل از چند قنات بود؛ قناتهای فرمانفرماییان، نصرتالدوله و... که آب مورد نیاز تهران را تأمین میکرد. دکتر غزنی در این باره میگوید: «از کرج مسافتی را کانال زده بودند که از قنات تقاطع امیرآباد (مظهر) آب بیرون میآمد تا منقول یا منگول در میدان، ولی عصر (عج) ادامه داشت.» استاد خیلی دقیق این مسافت را یک کیلومتر و ۷۰۰متر اعلام میکند و میگوید: «سال ۱۳۳۶ که این بلوار را میساختیم، اینجا (بلوار کشاورز) بیابان بود، که زمین جنوب بلوار متری یک تومان خرید و فروش میشد. الان کف آسفالت شمال بلوار از جنوب بلوار، یکمتر بالاتر است. آن زمان از میدان، ولی عصر (عج) تا پارک مصدق (دانشجو در چهارراه، ولی عصر (عج)) بنگاههای معاملات ملکی بود که در زمان ساخت بلوار رونق خوبی داشتند. شهرسازی در این محدوده در حال انجام بود و خیلی طبیعی بود که قیمت زمین افزایش پیدا کند و خیلیها هم که از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودند سعی میکردند اطراف این بلوار زمین بخرند.»
برای او که مهندسی معماری و مهندسی راه و ساختمان (عمران) را در انگلستان خوانده، کار عمرانیکاری مدرن و به روز بود، اما بهطور قطع سختیهایی را هم با خودش داشت: «هرکاری که قرار است انجام شود حتماً سختیها و مشکلاتی را با خود دارد، همینطور موانع زیاد. ما هم برای طراحی و ساخت این بلوار سختیهایی داشتیم، مشکلات و موانعی داشتیم که البته سعی کردیم با دلایل کاملاً قانونی و سازوکارهای فنی و تخصصی آن زمان، آنها را از سر راه برداریم. ساخت این بلوار در بیابانی که فقط نهری از میان آن میگذشت، حتماً مشکلاتی را به همراه داشت. این را هم بگویم که این طرح عمرانی، از مهمترین طرحهایی بود که در آن دهه (دهه ۳۰) اجرا شد و مسئولان حکومتی بارها از این طرح بازدید کردند. همان دقت نظرها و تلاشهای من و همکارانم برای طراحی و ساخت این بلوار باعث شد تا همچنان بعد از گذشت ۵۷ سال، این سازه پابرجا بماند.»
برای عکاسی و ادامه حرفهای شنیدنی استاد، به بلوار کشاورز رفتیم؛ ساعت حوالی سه و نیم بعداز ظهر، بلوار پر از رفت و آمد و همه نیمکتهایش میزبان رهگذران. استاد وقتی وارد بلوار شد، میشد حلقه اشک را در چشمانش دید؛ لبخندی زد، ابتدای بلوار در تقاطع فلسطین رو به سوی ابتدای بلوار به سمت امیرآباد ایستاد؛ عصایش را تکیه دستانش کرد و سری تکان داد و گفت که نزدیک به ۳۰ سال است که در بلوار نایستاده است. با استاد قدم میزدیم و او بخشهای مختلف بلوار را نشان میداد: «این لولههای بزرگ چند تایی که در هر چندمتر بلوار میبینید، برای خودش ماجرایی دارد. از ابتدای خیابان ابنسینای کنونی تا خیابان فلسطین، باغی متعلق به خانم «ژانت مسعود» دختر «محمد مسعود» صاحب روزنامه «مرد امروز» بود؛ او در زمان ساخت بلوار اصرار کرد که، چون از قنات این نهر برای آبیاری باغش استفاده میکرد باید از داخل نهر لولههای آب وارد باغ شود. ما مقاومت کردیم که این اتفاق نیفتد، اما او این ماجرا را به دستگاه قضا کشاند و بعد از رفت و آمدهای زیاد، قاضی حق را به او داد و ما هم مجبور شدیم این لولههای بزرگ چند تایی را از داخل نهر به داخل باغ ژانت هدایت کنیم.» قدم زنان به تقاطع خیابان وصال شیرازی رسیدیم، دکتر غزنی به ساختمان ابتدای این خیابان که در پیادهرو بلوار قراردارد اشاره میکند و میگوید: «این چند پلهای که میبینید در زمان ساخت بلوار، تپه بود، تپهای مقابل این خانه که باید برای ورود به آن از روی تپه عبور میکردند. ما همان موقع، تپه را خراب کردیم و به جایش این پلهها را ساختیم.»
با استاد قدم زنان میرویم، معلوم است چه حسی دارد، پرسیدن ندارد، اما گریزی از نپرسیدنش نیست: «وقتی به بلوار نگاه میکنم انگار به فرزندم نگاه میکنم، من یک فرزند ۵۷ ساله دارم که از دیدنش لذت میبرم.» به درختها اشاره میکند: «وقتی بلوار را ساختیم، مهندس توسلی (شهردار وقت تهران) از اداره جنگلداری درختهای چنار و زبان گنجشک (ون) گرفت و هر پنجمتر یک چنار و ون کاشت. به این خاطر درخت زبان گنجشک را انتخاب کردیم که بعد از رشد، از دو طرف بلوار در هم گره بخورد و یک تونل زیبا از درخت تشکیل شود، اما این اتفاق نیفتاد، چون درخت را بسیار زیاد هرس میکنند.»
«معصومه پروین پور» بانوی میانسالی است که به همراه دختر و نوهاش در حال عبور از بلوار است؛ از او میپرسم دوست دارید سازنده این بلوار را ببینید، او با تعجب میگوید: «مگر میشود، این بلوار خیلی وقت است که ساخته شده.» او را نزد استاد میبرم، به استاد میگوید: «همسر من از جانبازان جنگ تحمیلی است، هر وقت برای مداوا و چکاپ به بیمارستان ساسان میآید، من برای استراحت به بلوار میآیم، اینجا مینشینم و هر بار هم که میآیم میگویم خدا سازنده این بلوار را عمر با عزت بدهد که جای زیبایی در این خیابان شلوغ و پر رفت و آمد ساخته است.» معصومه پروین پور، خوشحال دقایقی به صحبتهای استاد گوش میسپرد و میرود.
استاد در این همه سال شاگردان بسیاری تربیت کرده، اما نرجسالسادات سبزواری به استاد بسیار نزدیک است و کارهای انتشار کتابش و بعضی برنامهریزیهای کارهایش را برعهده دارد. با هماهنگیهای او بود که توانستم با استاد ارتباط برقرار کنم؛ اودرباره خصوصیات اخلاقی استاد میگوید: «با اینکه فردی صاحب علم است، با همه با فروتنی و خشوع رفتار میکند و هرگز اهل توجیه کردن و توجیه پذیرفتن نیست. دکتر غزنی همیشه تلاش میکند داشتههای علمیاش را بیمنت در اختیار شاگردانش و دیگران قرار دهد.» سبزواری ادامه میدهد: «او استاد دلسوزی است که برای شاگردانش سنگ تمام میگذارد.»
من سرفراز غزنی، بیستم آذرماه ۱۳۰۶ در قره خان از روستاهای شمال فتحآباد در مرودشت، در یک خانواده اهل علم وکتاب به دنیا آمدم. خانوادهام از طایفه بیات شیراز و یکی از چهار طایفه بزرگ قشقایی و نواده میرزا صالح خان بیات، وزیر کریمخان زند و همکار عادل شاه برادرزاده نادرشاه افشار بودند. سال ۱۳۱۰ در سن چهار سالگی وارد کلاس اول دبستان شرافت بغداد شدم، دوره ابتدایی را در بغداد و اهواز گذراندم و دوره دبیرستان را در دبیرستان حکیم نظامی و دارالفنون تهران و دوره عالی تحصیلاتم را در انگلستان. در سال ۱۳۳۱ شمسی (۱۹۵۲ میلادی) موفق به دریافت لیسانس معماری از دانشکده فنی شیفیلد شدم سپس فوق لیسانس مهندسی راه و ساختمان (عمران) را در دانشگاه ریدینگ حومه غربی لندن گرفتم.
دکترای مهندسی ساختمانهای فلزی را هم گذراندم و در دوره آزاد فیزیک نجومی در انگلستان هم شرکت کردم و موفق به دریافت مدرک آن شدم و سالها عضو انجمن تحقیقات نجومی انگلستان بودم.
پیش و پس از انقلاب اسلامی، عنوانهای شغلی مختلفی داشتم و چند سال استاد دانشکده معماری دانشگاه شهید بهشتی، استاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، قائممقام سازمان زیباسازی شهر تهران، مؤسس شرکت شهر سالم و... بودم.
از سال ۱۳۳۳ رئیس مهندسی ناحیه بحر خزر از نوشهر تا بجنورد بودم و ساخت حدود ۲۰ مدرسه روستایی را در نقاط مختلف شمال کشور در پروندهکاری خود دارم.
۲۵۰ مقاله علمی، ۲۰ کتاب را ترجمه و تألیف کردم و صاحب ۴ نظریه علمی در فیزیک نجومی، متافیزیک، حیات آدمی و تکامل دگرگونش و تکامل جانداران و زلزله و طبقهبندی کهکشان روی نظریه هبل هستم.