فیلم «اوپنهایمر» بیش از حد طولانی است و در بعضی مواقع ریتم پرشتابش را از دست میدهد، اما با این حال این فیلم سرشار از لحظات بزرگ و تاثیرگذار است. تاثیری که کیلیان مورفی با ارائۀ یکی از بهترین بازیهایش در سالهای اخیر نقش مهمی در تشدید آن داشته است.
به گزارش فرادید، یکی از ضعفها خصوصا در نیمۀ اول فیلم تداوم بیوقفۀ موسیقی است که گاهی برای مخاطب آزاردهنده میشود. اما رفت و برگشتهای فیلم در روایت دورههای مختلف زندگی «پدر بمب اتمی» آنقدر کشش و کنجکاوی ایجاد میکند که هیچکدام از ضعفها نمیتوانند ما را از تماشای فیلم منصرف کنند.
ساختار فیلم شبیه به یک جورچین بسیار ظریف است که معلوم نیست لحظۀ بعد قرار است کدام قسمتش حل شود. همین نکته فیلم را از افتادن در دام یک روایت خطی و کسلکننده که بسیاری از فیلمهای زندگینامهای گرفتارش میشوند حفظ میکند.
یک نکتۀ دیگر هم این است که فیلم تا حدی بین دو موضوع مردد و سرگردان است: یکی زندگینامۀ اوپنهایمر و جستجو در زوایای شخصیت او و دیگری روایتی از چگونگی ساخته شدن اولین بمب اتمی. اما شاید این سرگردانی خیلی هم به ضرر فیلم نشده باشد، چون هر دو موضوع به اندازۀ کافی جذابیت داشتهاند که در ترکیب با هم بتوانند مدت زمان طولانی فیلم را قابل تحمل کنند.
اما درخشانترین بخش فیلم، بیست دقیقۀ منتهی به لحظۀ انفجار بمب اتمی آزمایشی موسوم به ترینیتی است. در این بخش کریستوفر نولان همان چیزی را ارائه میدهد که از کارگردانی مثل او انتظار داریم. تعلیق در این بخش از فیلم به اوج خودش میرسد و تا لحظۀ انفجار بمب بیننده را سر جایش میخکوب میکند.
اما یک لایۀ عمیق و اندیشمندانه هم در فیلم وجود دارد که از جهتی شاید مهمترین جنبۀ فیلم باشد. «اوپنهایمر» مثل یک پرسش فلسفی دربارۀ نسبت علم و انسانیت است. آیا دانشمندان در جستجوهای علمی خودشان موظف هستند که تمام امکانهای منفی و مضر تحقیقاتشان را در نظر بگیرند؟ آیا آنها فقط مسئول «علم» هستند و مسئولیتی در قبال استفادههایی که سیاستمداران یا گروههای دیگر از این علم میکنند ندارند؟ این پرسشی است که خود اوپنهایمر در دوران متاخر عمرش درگیر آن بود و فیلم نولان نیز آن را به روشنی مطرح میکند.