فرارو- رقابت چین برای برابری هستهای با ایالات متحده و روسیه ثبات استراتژیک بین المللی را متحول میسازد. در حالی که واشنگتن به نحوه برخورد با دو همتای هستهای خود فکر میکند برخی استدلال میکنند که ایالات متحده به زرادخانه هستهای بزرگ تری نسبت به نیروهای استراتژیک چین و روسیه نیاز دارد. این یک اشتباه تراژیک خواهد بود چرا که انباشته شدن گسترده هستهای با از بین بردن نیروهای متعارف ایالات متحده باعث کاهش توان بازدارندگی و امنیت واشنگتن خواهد شد. در عوض، واشنگتن باید به طور واقع بینانه خطر را ارزیابی کند و روشهای مقرون به صرفهای برای تقویت بازدارندگی بیابد.
به گزارش فرارو به نقل از نشنال اینترست، تسلیحات هستهای بهعنوان تضمین کننده نهایی امنیت یک کشور عموما بازده سرمایه گذاری عالی هستند. با این وجود، این بدان معنا نیست که آن تسلیحات ارزان قیمت هستند. ایالات متحده در حال حاضر در حال مدرنیزاسیون کل نیروی هستهای خود از جمله کلاهک ها، زیردریاییهای مجهز به موشک بالستیک (SSBN)، بمب افکنهای استراتژیک و موشکهای بالستیک قاره پیما است. برآورد اخیر دفتر بودجه کنگره (CBO) نشان میدهد که این تلاش برای بازه زمانی ده ساله که از سال ۲۰۲۱ میلادی آغاز میشود برای امریکا ۶۳۴ میلیارد دلار هزینه به همراه خواهد داشت.
اگر چین موفق شود به برابری هستهای با ایالات متحده و روسیه دست یابد واشنگتن باید حجم زرادخانه خود را به میزان دو برابر افزایش دهد تا با نیروهای مشترک پکن و مسکو برابری کند.
ایالات متحده و روسیه در حال حاضر حدود ۱۵۵۰ سلاح هستهای مستقر در اختیار دارند. دفتر بودجه کنگره در سال ۲۰۲۰ میلادی ارزیابی کرده بود که ساخت زرادخانه هستهای ایالات متحده به ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰ کلاهک با هزینهای بالغ بر ۱۷۲ میلیارد دلار نیاز خواهد داشت. این هزینهای بیش از کل بودجه تدارکات وزارت دفاع در سال جاری است. علاوه بر این، این رقم هزینههای ساخت کلاهکهای اضافی و همچنین هزینههای نگهداری را که میتواند ۸ میلیارد دلار دیگر در سال باشد (یا تقریبا ۱ درصد از بودجه فعلی وزارت دفاع) را شامل نمیشود.
این ارزیابی بیش از حد خوش بینانه به نظر میرسد. تطبیق و ارزیابی تسلیحات هستهای روسیه و چین کاری دشوارتر و پرهزینه تری خواهد بود. در حال حاضر، مسائل مربوط به زنجیره تامین، برنامههای نوسازی هستهای فعلی آمریکا را به تاخیر میاندازد. پایگاه صنعتی دفاعی برای افزایش دو برابری ابعاد زرادخانه امریکا با مشکل مواجه خواهد شد و سرمایه گذاریهای نظامی غیرهستهای آسیب خواهند دید. علاوه بر این، اگر واشنگتن این توسعه هستهای را انجام دهد مسکو و پکن بیکار نخواهند نشست. در عوض، آن دو کشور نیز ابعاد زاردخانههای خود را گسترش داده و واشنگتن را ملزم میسازند تا زمان و منابع بیش تری را برای ایجاد قابلیتهای هستهای اضافی صرف نماید.
هیچ یک از این موارد در برهه زمانیای که ایالات متحده با حمله روسیه در اوکراین و افزایش بی سابقه حضور نظامی ارتش چین در اقیانوس هند و اقیانوس آرام مواجه است مقرون به صرفه نخواهند بود. با توجه به سرعت گسترش حضور نظامی چین مهار آن کشور چالشی دلهره آور است. پکن در حال حاضر دارای بزرگترین نیروی دریایی در جهان و مجموعه پیچیدهای از قابلیتهای متعارف است که دقیقا برای بازدارندگی یا شکست نیروهای مشترک ایالات متحده طراحی شده اند. به عبارت دیگر، تخصیص پول بیشتر برای تسلیحات هستهای سبب خواهد شد تا ایالات متحده و متحدان اش در اقیانوس هند و اقیانوس آرام از چین عقب بمانند.
ایالات متحده مجبور نیست این سیاست خودبازنده سازی را دنبال کند. با وجود تمام صحبتها در مورد شراکت "بدون محدودیت" میان مسکو و پکن حمله هستهای متحد از سوی چین و روسیه برای آینده قابل پیش بینی غیرقابل تصور است. ترکیب زرادخانههای هستهای چند کشور در یک نیروی واحد، چالشی فوق العاده است. تحقق این امر دست کم مستلزم آن است که چین و روسیه یک فرماندهی نظامی واحد داشته باشند.
همان طور که تجربه ناتو نشان میدهد این یک شرط ضروری است، اما کافی نیست. یک نیروی هستهای متحد مستلزم آن است که یک کشور کنترل تسلیحات استراتژیک خود را به کشورهای دیگر واگذار کند. با توجه به پیامدهای ناشی از جنگ هستهای حتی نزدیکترین متحدان نیز دکمههای هستهای خود را فشار نخواهند داد. ایالات متحده در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی بریتانیا و فرانسه را تحت فشار قرار داد تا تسلیحات اتمی خود را تحت فرمان ناتو قرار دهند. از آنجایی که ناتو توسط یک ژنرال امریکایی رهبری میشد اساسا تحت کنترل امریکا بود. اگرچه بریتانیا در ظاهر با این ایده موافقت کرد، اما نخست وزیر آن کشور حق انحصاری تصمیم گیری در مورد زمان استفاده و عدم استفاده از تسلیحات هستهای لندن را برای خود حفظ کرد.
فرانسه حتی ایده این طرح را نیز نپذیرفت. هیچ رهبری در روسیه یا چین تسلیحات هستهای خود را به ویژه با توجه به دستاوردهای بالقوه مذاکرات هستهای با ایالات متحده به طرف مقابل واگذار نخواهد کرد.
با توجه به این که زیردریاییهای مجهز به موشکهای بالستیک ایالات متحده (SSBN) غیر قابل شناسایی باقی میمانند و طبق گفته وزارت دفاع امریکا هر کدام بیست موشک بالستیک پرتاب شده از زیردریایی را با کلاهکهای متعدد هدف گیری شده حمل میکنند بازدارندگی کار دشواری نخواهد بود. هم چنین، گزینههای کم هزینهای برای پوشش وجود دارد.
همان طور که ایالات متحده بمب افکن استراتژیک جدید خود یعنی B-۲۱ را به دست میآورد میتواند بمب افکنهای B-۲ با قابلیت هستهای موجود را حفظ کند همان طور که در مورد B-۵۲ که برای اولین بار در سال ۱۹۶۱ میلادی مستقر شد این کار را انجام داد. امریکا میتواند تعداد پایگاههایی را که قابلیت میزبانی از بمب افکنهای استراتژیک را دارند افزایش دهد. بمب افکنها در طول یک بحران میتوانند در مناطق بیش تری پراکنده شده و در اولین حمله از بین بردن آنها برای دشمن دشوار میشود.
موشکهای بالستیک قاره پیما مستقر در آمریکا را میتوان به شکلی نسبتا ارزانتر و قدرتمندتر ماندگار ساخت. ایالات متحده به جای ساخت موشکهای بیشتر به سادگی میتواند سیلوهای بیشتری برای میزبانی از آنها بسازد. از آنجایی که چین و روسیه نمیتوانند مطمئن باشند که کدام سیلوها دارای موشکهای بالستیک قاره پیما هستند هر یک از آن کشورها باید در اولین حمله تسلیحات هستهای بیش تری را مصرف کنند. علاوه بر این، برای افزایش قدرت هر موشک ایالات متحده میتواند بار دیگر چندین کلاهک بر روی هر موشک قرار دهد کاری که تنها پس از بررسی وضعیت هستهای در سال ۲۰۱۰ میلادی متوقف شد.
عصر آینده سه قطبی هستهای چالشهای مهمی را به همراه دارد. واشنگتن در ارزیابی محیط استراتژیک تغییریافته، به جای دنبال کردن سیاستهای پرهزینه و رباتیکی که آمریکا و متحدان اش را از نظر مقابله با تهدیدات هستهای آسیب پذیرتر میسازد راه حلهای خلاقانهای برای چالشها پیدا کند.