اعتماد نوشت: بهمن فرمانآرا کارگردان شناختهشده سینمای ایران این روزها در تدارک ساخت فیلم جدیدش با عنوان «سوختن در آب، غرق شدن در آتش» است، بعد از حواشی و جنجالی که سال گذشته دیدار با وزیر میراث فرهنگی برایش رقم زد ترجیح داد کار نکند، اما از آنجایی که این کارگردان اهل یکجا نشستن و دست روی دست گذاشتن نیست و اساسا با بازنشستگی رابطه خوبی ندارد قصه متفاوتی را در دستور کار قرار داده است که مضمونش با وقایع جامعه امروز ایران ارتباط زیادی دارد.
قصه یک معلم بازنشسته که دیگر نمیتواند به بچههایش درس بدهد، چون دیدگاه آنها و جهانشان را متفاوت میبیند. فرمانآرا همچنین گلایههای زیادی نسبت به مسوولان کشور درباره حوادث سال گذشته دارد و خطاب به مدیران سینما میگوید: «هیچ مملکتی با یک فیلم زیر و رو نمیشود و با یک کتاب حکومت عوض نمیشود. بنابراین شما نمیتوانید جلوی رشد را بگیرید و سانسور کنید.»
در ادامه گفتوگوی با بهمنفرمانآرا را می خوانید:
اگر موافق باشید در ابتدا بحث را کمی فراتر از سینما آغاز کنیم، دیدگاه شما درباره اتفاقاتی که این روزها در کشورهای مختلف نظیر فرانسه، روسیه و... میافتد، چیست؟ از طرفی اعتصاب و اعتراضات گستردهای را در هالیوود شاهدیم. انگار کمی اوضاع دنیا به هم ریخته است و این فقط شامل ایران نیست. جهان این روزها از نگاه بهمن فرمانآرا چگونه است؟
ببینید؛ به دلایل فراوان زندگیها و مدل آرامش زندگی قدیمی به هم ریخته است، این از نظر من مقداری به سیاستی مربوط میشود که درحال حاضر در جهان اعمال میشود. همه فکر میکنند خب فقط روسیه به اوکراین حمله کرده است ولی چرا بقیه دنیا به هم ریخته است؟
خب امریکا و دیگر دول غربی همه مجبورند در مقابل روسیه بایستند به خاطر اینکه در قرن ۲۱ قرار نیست به کشور دیگر حمله کنیم و بخواهیم آن کشور را بگیریم. این واقعیت است و به همین دلیل همه جبهه گرفتند.
کاری که در فرانسه آقای مکرون کرده که بعد از آن شلوغ شد، او خواسته دوسال به سن بازنشستگی اضافه کند، اما، چون درآنجا اتحادیهها قدرت دارند این تصمیم آقای مکرون کار آسانی در فرانسه نیست، با اینکه مجلس تصویب کرد، اما اعتصاب هنوز ادامه دارد برای اینکه ساختار آن مملکت بر اساس اتحادیههای کارگری است و همینطوری نمیتوان این تصمیم را اجرایی کرد. از نظر اقتصادی تصمیم آقای مکرون اصلا کار بیربطی نیست، چون تعداد آدمهای مسنتر در همه کشورها آنقدر مطرح شده که اگر از دو نیم درصد بالاتر برود دیگر نمیتواند به دو نیم درصد برگردد.
مسوولی در ایران میگفت: «تا ۱۲۰ میلیون جمعیت هم جا داریم!» آقاجان مگر اتوبوس است، این افراد همه خانه، تحصیل، زندگی میخواهند شما نمیتوانی همینطوری بگویی جا داریم. بله درست است که در کویر زندگی نمیکنیم. اما در اروپا و کشورهای متمدن تصمیمات سختتر به مرحله اجرا میرسد. در حال حاضر به نظر من امریکا دوران افول را سپری میکند و معمولا وقتی این مسائل پیش میآید، میبینید که دست راستیها قدرت پیدا میکنند، چون آنها در این شرایط میگویند: «این را بیرون کنید، آن را بیرون کنید کسی را به کشور راه ندهید، چون مملکت مال خودمان است.»
خب پس این در حال حاضر همه جا اتفاق میافتد. ولی به خاطر گرفتاریهای زیادی که مملکت ما دارد ما نمیتوانیم و قدرت نداریم که بخواهیم در مسائل اصلی دخالت کنیم. بیشتر مسائل فرعی عنوان میشود.
صحبت از کشورمان شد، اوضاع این روزهای ایران را چطور میبینید؟
مملکت از هر نظری که شما فکر کنید دوران بحران را سپری میکند. تورم باعث شده که مردم برای زندگی معمولی هم مشکل داشته باشند. وقتی که پراید ۳۵۰ میلیون میشود ما همه میدانیم پولمان دیگر ارزش ندارد، از دلار شش تومان و هشت هزار، رسیدیم به قیمتهای امروز. به همین دلیل است که آشفتگی عمومی را شاهدیم.
هزینهها سرسامآور افزایش پیدا میکند. بعضی وقتها قیمت کالای امروز با دیروز تفاوت زیادی دارد.
بعد از انقلاب اولین فیلمی که ساختم، «بوی کافور عطر یاس»، ۷۹ میلیون هزینه داشت، «خانهای روی آب» را با ۱۱۰ میلیون ساختم تا فیلم «حکایت دریا» که با یک میلیارد و نیم ساختم. فیلمی که الان قصد دارم بسازم بدون هیچ رودربایستی میگویند ۲۰ میلیارد خرج دارد. خب بازگشت این پول در سیستم سینماداری، پخش و وزارت ارشاد چگونه اتفاق میافتد؟ تازه خیلی شانس بیاوریم فیلم توقیف نشود یا قسمتهای مختلف آن را سانسور نکنند بعد از طی کردن این فرآیند باید در صف بایستی تا نوبت اکران به ما داده شود.
فیلم آخرم «حکایت دریا» را مجبور شدم به پلتفرمها بدهم، چون امکان پخش در سینما وجود نداشت. اگر الان هنرپیشهها میگویند ماهی دو میلیارد و نیم دستمزد میگیرند، خب پرسش من این است ما چگونه میخواهیم این هزینه را به دست بیاوریم؟ اصلا امکانش نیست.
بحث دستمزدهای بالای بازیگران یکی از مهمترین چالشهای سینماست.
مگر اینکه دولت سرمایهگذاری کند و گرفتاریهای سانسور را قبل از تولید بدانیم.
نمونهاش فیلم فسیل، سازندگان مجبور شدهاند برای مزهپرانی و ترسیم فضا به قبل از ۵۷ بروند. ما چه کار میتوانیم بکنیم در مقابل خواستههای دولت؟
دولت میگوید اگر میخواهید، بخندید قبل از انقلاب را مسخره کنید، مگر میشود؟ به نظر من فیلمی که نتواند به مسائل مملکت بپردازد، فیلم نیست. مثل اینکه فتوا دهیم همه فیلمهای سینمایی انیمیشن باشد که الان همین اتفاق دارد میافتد، چون میگویند سرگرمی است و بچهها دوست دارند و... کسی که فیلم میسازد خیلی راحت به او میگویند انیمیشن بسازید. نکتهای که وجود دارد ساخت انیمیشن بسیار وقتگیر است و پنجاه مدل در حال حاضر انیمیشن داریم. به هر حال من فکر میکنم کاری که از اول میخواستند با سینما بکنند و آن را تعطیل کنند حالا به سمتی میبرند که اقتصاد مانع از ساخت فیلم شود.
البته گفتههای شما یک طرف ماجرا، اوضاع سینما هم متاثر از شرایط این روزهای جامعه، خوب نیست؟
اوضاع که اصلا خوب نیست، شما نگاه کنید فیلمها به لحاظ نوبتگذاری اکران و پخش هم با مشکل مواجه هستند. فیلمسازان با سختیهای زیادی میتوانند سینما بگیرند اینکه فیلم را در کدام سینماها میخواهند نمایش دهند بسیار مهم است. فیلم «دلم میخواد» در عید اکران شد. ما فکر کردیم به ما لطف دارند. اما به یکباره دیدیم یک هفته بعد فیلم ابوالحسن داوودی هزارپا اکران شد. اکران فیلمم را در سینما چارسو چک کردم، چارسو شش سانس در روز با ۴ سینما دارد که مجموعا میشود ۲۴ سانس. از این ۲۴ سانس، ۲۳ سانس فیلم «هزارپا» را نشان میدادندیک سانس ساعت ۱۱ صبح را به فیلم «دلم میخواد» دادند. به نظر من در این شرایط فیلم را از پرده برمیداشتیم بهتر بود تا بگوییم فیلم را در سینماها اکران کردیم. به نظر من اگر سینما دارد از بین میرود یکی از نکات به خاطر پخش است.
البته سرمایهگذاری برای فیلمهای کمدی بیمایه. مثلا ببینید فیلم «هزارپا» چه کسانی را مورد تمسخر قرار میدهد؟ افرادی که در جنگ مجروح شدند و یک پایشان را از دست دادند. این افراد قاعدتا نباید مورد تمسخر قرار بگیرند. اما چه کنیم که مسخره میکنند و «هزارپا» با این موضوع ساخته میشود. آن کسی که پخشکننده، تولیدکننده و صاحب سینما هم هست، طبیعی است فیلمهایش سانسهای بیشتری دارد و درآمد بیشتری کسب کند. این به نظر شما طبیعی است؟ سال ۴۷ میلادی در امریکا قانونی تصویب کردند و نوشتند نمیتوانید همزمان هم تهیهکننده فیلم باشید و هم پخشکننده و هم سرمایهگذار یک فیلم، چون مونوپول میشود. از آن به بعد سینماها از پخش جدا شدند، چون به هر حال کسی باید شرایط را کنترل کند. در ایران این نکات رعایت نمیشود. تازه در ایران به همان میزان که سینماها در تهران کنترل میشود در شهرستان بهتر و بیشتر کنترل میشود مثلا اصفهان چهار سینمای مهم دارد و از آنجایی که اصفهان شهر خوبی است هر چهار تای این سینما را به خاطر تولید فیلمشان بلوکه میکنند. به هر حال خواستم بگویم سینما در مسیر تقریبا نابودی است اگر تغییراتی ندهند، اگر این ماجرا و اتفاقات تکانی نخورد.
مادامی هم که میتوانیم فیلمهای فسیل و از این نمونه بسازیم، مشخص است فیلم آقای مهرجویی یا من جایی در این زد و خورد ندارد.
آقای فرمانآرا، بحث دیگری که در سینمای امروز چالشبرانگیز شده، این است که در دوره مدیریت جدید برای صدور پروانه ساخت سختگیری زیاد میشود، نظر شما چیست؟
به نظر من بحث پروانه ساخت، کاملا بیهوده است، چون وقتی فیلم کامل ساخته میشود و فیلمساز برای اخذ پروانه نمایش همه نوع کنترلها میشود پس چرا برای پروانه ساخت آنقدر مته به خشخاش میگذارند؟ چون برای آنها مطرح نیست سازنده فیلم چقدر سرمایه از دست میدهد، چون مدیریت میخواهد، برای اکران عمومی مزاحمت نداشته باشد. اما نکتهای که این وسط وجود دارد به پروانه ساخت هم نمیتوان تکیه کرد، چون شما مجوز میدهید من فیلمساز نیاز میبینم و مجبور میشوم دو سکانس اضافه کنم، بعد میگویند، چون شما دو، سه سکانس اضافه کردید پروانه نمایش به شما نمیدهیم.
به نظر من اگر دولت اینقدر دلش میخواهد همه چیز را کنترل کند، بگوید اصلا نمیگذاریم فیلم بسازید. یک گروه ده هزار نفری بیکار میشوند، زندگیشان به هم ریخته میشود ولی آقایان بدانند آدمهای محبوب سیستم حکومتی نیستند.
من به عنوان کارگردان که پنجاه سال در سینما کار کردم همانقدر برای کار کردن مشکل دارم که بچههای جوان برای کار کردن با مشکل مواجه میشوند. سینمای ایران جوانان با استعداد بسیار زیادی دارد. سینمای ایران بسیار سینمای هیجانانگیزی است به خاطر اینکه آقای فرهادی، روستایی، هومن سیدی و بسیاری از جوانها را دارد که فیلمهای خوب میسازند. واقعا همه بچهها با استعداد هستند به طوری که من به اصطلاح پیشکسوت خیلی آنها را تحسین میکنم برای اینکه در فضایی کار جدید میکنند که خارجیها را به تحسین وا داشتند. یکی جنگ جهانی سوم را میسازد، دیگری قهرمان، دیگری لیلا و برادرانش را میسازد. هر کدام یکی از یکی بهتر بعد یکسری جوان از ایران بیرون رفتند که در مملکتهای دیگر زندگی میکنند و فیلم میسازند عنکبوت مقدس و فیلمهای دیگر را ساختند ... فیلمهای ایرانی است که خارج از ایران ساخته میشود. چرا ما باید به گونهای رفتار کنیم که فیلمسازها در خارج از کشور فیلمشان را بسازند؟
این را به آقایانی میگویم که به سانسور و ممیزی پر و بال میدهند: هیچ مملکتی با یک فیلم زیر و رو نمیشود و با یک کتاب حکومت عوض نمیشود. هیچ کدام از این اتفاقات همینطوری و به سادگی نمیافتد. ولی شما انگار یک بچه ۵ ساله را ممنوعالرشد کنید، آقا نمیشود. این بچه بالاخره هفت یا هشت ساله میشود، قد میکشد و بزرگ میشود. شما نمیتوانید جلوی رشد را بگیرید و سانسور کنید، چون کاملا غیرواقعی است ولی فضایی میسازید این بچه و جوان و آن که ۱۶ سالش است، آن که ۱۹ سالش است میخواهد از کشور بیرون برود تا نفس بکشد. این مهمترین نکتهای است که ما در حال حاضر در کشور با آن دست و پنجه نرم میکنیم.
آقای فرمانآرا یکی از نکاتی که این روزها سینمای اجتماعی با آن دست و پنجه نرم میکند، دوگانگی بین فضای اجتماعی و داخل فیلمهاست. یعنی در جامعه فضا را به گونهای میبینیم و در فیلمها به گونهای دیگر. به تعبیر دیگر در سطح جامعه میبینیم که جوانها حجاب را رعایت نمیکنند، اما در فیلمها این موضوع باید رعایت شود، این باعث شده بسیاری از فیلمسازها از ساختن فیلم دوری کنند، بازیگرها در فیلمها حضور پیدا نمیکنند. شما این مساله را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا ممکن است در چند سال آینده با مرگ سینمای اجتماعی مواجه شویم؟
من فیلمی را مدتها دنبالش بودم تا بسازم. به اسم «چشمهایش» نوشته بزرگ علوی.
قرار بود سریال باشد؟
بله، قرار بود سریال ۸ قسمتی باشد ولی اتفاقی که افتاد، این بود که حوادث این رمان خیلی مشهور بین سالهای ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۰ بود و این تاریخ هفت سال اوج تاریخ کشف حجاب رضاشاه است. شخصیت اصلی خانم این قصه، فرانسه میرود لباسهای کوکو شانل میپوشد. چگونه ما میتوانستیم این داستان را تعریف کنیم و آن هم رمان به این مهمی را بسازیم ولی شخصیت اصلی حجاب داشته باشد؟
پس شما هم برای کار «چشمهایش» با مشکل حجاب مواجه بودید؟
بله، اصلا نمیشود. با همه وقتی که گذاشتیم و کوشش کردیم و سرمایهگذاری که بود، من از ساخت «چشمهایش» انصراف دادم به خاطر اینکه نمیشد فیلم را بسازم. فیلم نکته اصلیاش سیاست است و فضای آن هفت سال نمیشد که این شخصیت پیش کوکو شانل برود، اما چادر یا روسری سرش کند یا لباسهایی که از کوکو شانل میخرد، بپوشد، اما با حجاب باشد؟ اصلا همخوانی ندارد. در نتیجه همه زحمات من و با نوشتن فیلمنامه توسط شادمهر راستین نویسنده درجه یک مجبور شدیم انصراف دهیم.
کلاه مصنوعی یا ترفند دیگر نمیشد؟
هیچ کدام از این موارد را قبول نمیکردند. به ما گفتن حتما باید حجاب داشته باشد.
شاید دو سال پیش میشد این سریال را ساخت ولی الان که کمی حساسیت روی بحث حجاب زیاد است موانع ساخت برای این سریال زیاد شده است.
نه، اصلا قبول نمیکردند. همانطور که میدانید در دوران اول حکومت رضاشاه کشف حجاب اتفاق افتاد. مادربزرگم سه سال از خانه بیرون نیامد برای اینکه روسری یا چادرش را برندارد. حالا ما همان موقع را بخواهیم ترسیم کنیم و به روی خودمان نیاوریم که حجاب در آن فضا نیست. متاسفانه به این نکته باید اذعان داشت در فضایی کار میکنیم که حتی نمیتوانیم درس دهیم، چون چیزی که بلدیم و تجربه کردیم و میدانیم در وضعیت فعلی به آن «نه» میگویند.
آقای بهمن فرمانآرا از کار جدید چه خبر؟ بارها در مصاحبههایتان به این نکته اشاره کردید که اهل نشستن نیستید و باید در تلاش باشید. ممکن است اتفاقهای سال گذشته شما را مایوس کرده باشد؟
اصلا مایوس نیستم. هیچ جایی هم نمیخواهم بروم. ایران مملکت من است، ۸۲ سال در ایران خدمت کردم اصلا به این فکر نمیکنم که جایی بروم. خانم از مملکت خودم نمیخواهم دور شوم.
من هیچ جا نمیروم، دلیلش این نیست که نمیتوانم بروم یا ویزا ندارم یا اجازه ندارم. خیر اصلا اینگونه نیست. من در این سن و سال در خارج از ایران نمیتوانم زندگی کنم به این فکر میکنم که باید صبح که بیدار میشوم در مملکت خودم باشم. نه اینکه در فرانسه یا کانادا یا امریکا باشم، آخر این کشورها در این سن چه چیزی به من میدهد که من دور از مملکت خودم باشم و سیستم هم نمیگذارد من کار کنم. والا من هم دانشگاههای خارجی میتوانم درس بدهم. از دانشگاههای آنجا فارغالتحصیل شدم زبان انگلیسی را مثل زبان مادری بلدم. ولی چرا؟ آنها جوانهایشان اسپیلبرگ و بسیاری کارگردانهای بزرگ را دارند ولی ما چرا جوانهای خودمان را بگذاریم و به کشورهای دیگر برویم. خیر من نمیروم و مهاجرت نمیکنم.
ممکن است جلوی فعالیت شما را گرفته باشند؟
نه، در این مملکت جلوی فعالیت کسی را نمیگیرند. میخواهند با ما عکس بگیرند. سر فیلم «چشمهایش» دو تا خانه نیاز داشتیم. میراث فرهنگی کنترل این خانهها را دارد. مدیر تهیه رفته بود برای هماهنگی این خانهها، وزیر به من تلفن کرده که من خیلی دلم میخواهد شما را ببینم. به او گفتم میآیم ساعت یک روز پنجشنبه رفتم دفتر ایشان. بعد از اینکه ما بیست دقیقه صحبت کردیم آقایی وارد اتاق شد و گفت اجازه میدهید از شما عکس بگیرم؟ بدون اینکه از من بپرسند، آن آقا چند عکس گرفت. وقتی رفتم بعد از چند دقیقه عکس را منتشر کردند.
عکسها جنجالی به پا کرده بود.
بله، میخواهم بگویم چرا به من زنگ میزنند که میخواهیم شما را ببینیم. بعد از این فرصت استفاده میکنند به عکاس میگویند از من عکس بگیرد و ۲۰ دقیقه بعد از اینکه من آنجا را ترک کردم پست گذاشتند. دستیار من زودتر از من متوجه شد مهم نیست از این کارها میکنند. سالهاست نه افطاری و نه بزرگداشت میروم. ولی وزیر مملکت برنامه میگذارد شما را ببینم بعد عکس میگیرند و منتشر میکنند که بگویند پیش ما هم آمد. من چیزی ندارم بگویم. بعد از ۲۴ ساعت گفتم من همیشه با مردم هستم و شما چنین قراری گذاشتید که از من عکس بگیرید.
از آن زمان دیگر فعالیت نکردید. البته در نوشتههایتان تاکید کردید که از آنجایی که با مردم هستم ترجیح میدهم فعلا کاری نکنم.
کاری نکردم ولی الان میخواهم فیلمی بسازم و کاری شروع کنم.
سریال یا فیلم؟
سریال را با این آقایان تجربه کردم ولی نمیشد.
چرا؟
از این جهت که مبالغ هنگفت در ساخت سریال باید سرمایهگذاری شود. تقریبا دو سال و نیم تولیدش با مونتاژ و موسیقی طول میکشد.
با تمام این حرفها، اما ارزش دارد و در کارنامه شما ماندگار میشود، موافقید؟
بله، ارزش دارد اگر بگذارند که بیست و چهار اپیزود را کامل بسازیم و بعد پخش را شروع کنیم. از همان اول میگویند پنج قسمت ابتدایی را بدهید تا ما به پخش برسانیم یعنی همه چیز در دور تند قرار بگیرد.
شما علاقه ندارید؟
ببینید شدنی نیست. نمیشود که ما سریالی را برای ساخت شروع کنیم بیست و یک قسمت تمام نشده پنج قسمت اول را به پخش کردن برسانیم. من کاری که زورکی باشد دیگر نمیکنم. به سنی رسیدم که نه دنبال افتخارات هستم و نه دنبال پول کلان میگردم. همین که در این سن صبح بلند میشوم و میخواهم کار کنم برای من اهمیت دارد. بازنشستگی برای من مثل مردن است.
در صحبتهایتان این جمله را بارها با تاکید هم گفتید که دوست ندارید بیکار باشید. از بیکاری خوشتان نمیآید.
چقدر بنشینیم در خانه و فیلم خارجی تماشا کنیم. به بچهها و خانم گفتم اگر میخواهید مرا ببینید بیایید ایران من نه امریکا، نه فرانسه و نه کانادا، هیچ جا نمیآیم اگر کاری باشد، میآیم، اما برای دید و بازدید حاضر نیستم بروم.
سوای اینکه از مسافرت با هواپیما متنفرم حال آدم برای ساعت طولانی در فضای بسته گرفته میشود. ولی اصلا نمیروم. رفتن به کشورهای خارج چیزی برای من ندارد. به خصوص اینکه با اینترنت و یک کلیک میتوان همه جای دنیا را تماشا کرد.
آقای فرمانآرا از فیلمنامه جدید برایمان صحبت میکنید؟ درخواست پروانه ساخت دادید؟
دو سال پیش پروانه ساخت دادند.
به گمانم باید تمدید شود؟
من نمیدانم، میخواهم فیلم را بسازم.
کی شروع میکنید؟
هیچ وقت تاریخ را نباید قطعی گفت.
نام فیلم چیست؟
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش» اسم فیلمنامه جدید من است.
فیلمنامه به گونهای است که با فضای امروز جامعه همخوان باشد؟
موضوع متفاوتی دارد. راجع به یک معلم بازنشسته است که دیگر نمیتواند درس بدهد، اما در اتحادیه معلمها هست و درخواستشان برای دستمزد و ... و سرنوشت خودش در این فیلم مطرح میشود.
شما خودتان بازی میکنید؟
تا جایی که بتوانم بازی نمیکنم. اگر راضی نشویم بازی میکنم.
فیلمنامه اسم بامسمایی دارد، تداعیکننده نام فیلم بوی کافورعطر یاس است.
کافور را همه میدانند چیست. ولی داستان این فیلم مشخص نیست. این را هم بگویم من برای این ملت فیلم میسازم. اگر در خارج از فیلم من استقبال کنند خیلی خوشحال میشوم، اما مخاطب من آنها نیستند، مخاطب من مردم ایران هستند.
در این فیلم نگاهی به وضعیت اجتماعی هم دارید؟ از این نظر که در اکثر کارهایتان نیم نگاهی به قشر آسیبپذیر داشتید و فیلمهایتان متاثر از اجتماع هم هست.
در این فیلم معلم بازنشسته جدا از مملکت نیست، اما به ناچار میگوید که من دیگر نمیتوانم به این نسل درس بدهم.
این معلمی که قرار است با بچهها کنار بیاید و به آنها درس بدهد به یکباره متوجه میشود که بچهها را نمیشناسد. من بچه که بودم فیلم جفتی جمع میکردم یا از آپاراتچیها میخریدم، عکسهای هنرپیشهها را جمع میکردیم. ولی الان با اینستا، با فیس توفیس همه این هنرپیشهها حتی خانههایشان را در دسترس دارید و هیچ لزومی هم ندارد که بخواهید دنبالشان بگردید. آن زمان، چون فیلمها را دیده بودیم آن دو فریم را جمع میکردم، چون نگاهم به آن فیلم بود ولی خود فیلم در دسترسم نبود، اما فیلم را دیده بودیم.
اما الان اصلا به این چیزها نیاز نداریم. تا قبرستان میرویم و شش تا بچه هنرپیشهها و فیلمسازان را میبینیم. همه چیز در اختیار ماست. بنابراین معلم بازنشسته که میگوید به بچهها نمیتوانم درس بدهم برای این است که بچهها از او جلو زدهاند.
درباره مدیریت و سیاستهای آقای خزاعی نظری دارید؟
از موقعی آمده حتی تلفنی با او صحبت نکردم.
بیکاری در سینما زیاد است سیاستهایی که پیش گرفتند، صحبتهایی که میکنند در تقابل با سینماگران است. همسو نیست.
در طول زندگی کاریم خیلی به من شغل پیشنهاد شده چرا شغل قبول نمیکنم؟ به این خاطر که هر شغل دولتی به کسی میدهند چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب انتظاراتی از شخص دارند و شخص هم مجبور میشود به آن انتظارات جواب بدهد. وگرنه او را عوض میکنند.
هم فیلمساز برجستهای هستید و هم سالها در سینما با مدیران و سیستمهای مختلف در ارتباط بودید و کار کردید از شما مشاوره نخواستند؟
اصلا و ابدا. همه آنها علامه دهر هستند.
حتی یکبار در ۴۴ سال گذشته نخواستند در جلسهای شرکت کنم و راجع به سیاستها نظر دهم. البته اگر دعوت کنند هم نمیروم.