فرارو- بیایید با یک تمرین ذهنی کوچک آغاز کنیم: به یک شئی نزدیک به خود نگاه کنید، رنگ آن را مشاهده کنید و به این فکر کنید که آن رنگ در واقع چیست و چه چیزی را در شما برمی انگیزد.
به گزارش فرارو، پروفسور "آریل چیپمن" پژوهشگر ارشد توضیح میدهد: "رنگ یک چیز واقعی نیست. این مقولهای بسیار ذهنی است و در واقع تفسیری توسط مغزمان از طول موجهای مختلف نور است. رنگ اساسا طول موجهای مختلف نور است و اشیاء مختلف نور را در طول موجهای مختلف منعکس میکنند که مغز ما آنها را به عنوان رنگ تفسیر میکند". چیپمن میگوید برای فهم واقعی این موضوع باید درک کرد که چرا ما اصولا نور را درک میکنیم.
توانایی درک فوتونها یا نور یکی از قدیمیترین حواس است. امروزه اکثر موجودات زنده از باکتری گرفته تا انسان تا حدی توانایی دیدن نور را دارند، اما توانایی تشکیل تصویری دقیق و درک دید با وضوح بالا مانند انسان در طبیعت بسیار نادر است. اکثر حیوانات طول موجهای خاصی از نور را میبینند، اما ممکن است بین این طول موجها همپوشانی وجود نداشته باشد.
چیپمن توضیح میدهد که یک مولکول اساسی به نام اُپسین (که به عنوان گیرندههای نوری نیز شناخته میشود) وجود دارد که فوتونها را گرفته و اطلاعات را به سیستم عصبی انتقال میدهد. اکثر موجودات صرفا یک نوع اپسین دارند که قادر به گرفتن یک طول موج میباشند بدان معنا که به یک رنگ محدود میشوند.
انسانها دارای سه نوع اپسین هستند که دید پیچیده را امکان پذیر میکنند: بینایی سه رنگی. با این وجود، حشرات دید چند رنگی دارند به این معنا که دارای اپسینهای زیادی هستند و گیرندههای متفاوت تری دارند و میتوانند رنگها را در سطحی ببینند که ما حتی نمیتوانیم تصور کنیم. تفسیر آنها از رنگ و دنیای شان کاملا متفاوت است.
لزوما خیر. در انسان اپسینها در چشم قرار دارند، اما برای مثال، در برخی از موجودات اپسینها در پوست نیز یافت میشوند که به آنان اجازه میدهد با تغییر رنگ خود را در محیط استتار کنند.
معمولا زمانی که به رنگ در طبیعت فکر میکنیم گلها در ذهنمان تداعی میشوند. با این وجود، گلها ساکنان نسبتا جدید روی زمین هستند و قدمت شان را میتوان به تقریبا ۱۰۰ میلیون سال پیش یعنی حدود ۴۰۰ میلیون سال پس از ظهور موجودات پیچیده نسبت داد.
گلها پس از آن که گیاهان از طریق از تکامل متوجه شدند که برای پخش گردههای شان نباید به باد تکیه کنند بلکه بایستی از یک پیام رسان استفاده نمایند ظاهر شدند. آنها در واقع از طریق رنگی که آن حشرات را جذب میکند به این امر دست مییابند.
بخش عمده طبیعت به رنگهای سبز و آبی است. سبز و ابی رنگهای پیش فرض جهان هستند و بنابراین، برای ما رنگهای آرامش بخش محسوب میشوند. با این وجود، داستان تکاملی کاملا متفاوتی برای رنگهای قرمز، زرد و سیاه رخ داده که آنها را تبدیل به نمادهای هشدار دهنده میکند. اکثر حیوانات درنده از آن رنگها استفاده میکنند و برای ما انسانها نیز کارکرد مشابهی دارند. از نظر تکاملی این ترکیب رنگها توجه را جلب کرده یا حالت هشدار را ایجاد میکنند.
با این وجود، مشخص میشود که مانند بسیاری از موارد دیگر در زمینه رنگ نیز انسانها آموخته اند که تکامل را به نفع خود مهار کنند. در واقع، یک نظریه روانشناختی کامل در پس رنگ وجود دارد که چگونگی تاثیر رنگها بر رفتار ما را مورد بررسی و ارزیابی قرار داده است.
بذر این نظریه رنگ در سال ۱۸۱۰ میلادی زمانی که "یوهان ولفگانگ فون گوته" کتاب "تئوری رنگ ها" را منتشر کرد کاشته شد. او در آن کتاب توضیح داد که چگونه رنگها بر احساسات مان تاثیر میگذارند. نظریه او در جامعه علمی با بی اعتنایی زیادی مواجه شد. در نهایت، نظریات او با این استدلال که فاقد مبنای علمی هستند رد شد. آن چه اعضای جامعه علمی در آن زمان پیش بینی نمیکردند این بود که این نظریه کماکان در سالیان بعد تخیل بسیاری از پژوهشگران را برانگیخت و به عنوان پایهای در زمینه روانشناسی رنگها عمل کرد کاری که تا به امروز نیز انجام میدهد.
یکی از این پژوهشگران پروفسور "کورت گلدشتاین" روانپزشک آلمانی است. او در سال ۱۹۴۲ میلادی تصمیم گرفت تاثیر خیره شدن به دو رنگ قرمز و سبز را بر روی پنج بیمارش مورد آزمایش قرار دهد. او از کشف این که قرمز باعث ایجاد علائم بیماری در آنان میشود شگفت زده شد در حالی که رنگ سبز باعث ایجاد آرامش شده بود.
این بار نیز جامعه علمی شگفت زده نشد و این ایده را کاملا رد کرد و ادعا نمود که ازمایشهای کافی در مورد این موضوع صورت نگرفته است. با این وجود، این ایده هرگز رها نشد و در واقع حدود ۲۰ سال بعد در دهه ۱۹۶۰ میلادی موفقیتی که مدتهای مدید انتظار آن وجود داشت حاصل شد.
در آن سالها درمان برای نوزادان مبتلا به یرقان با استفاده از نورهایی در سایههای مختلف آغاز شد و مشخص شده بود که نور سفید و نور آبی در درمان این نوزادان موثرتر از خونگیری هستند. پس از آن مطالعات متعددی برای بررسی تاثیر رنگها بر شرایط مختلف از جمله افسردگی فصلی، بی اشتهایی و حتی پرواززدگی* صورت گرفت.
امروزه مشخص شده که تئوری رنگ به خوبی پایه گذاری شده و تمایل دارد که به سه حوزه تقسیم شود: اثرات فیزیولوژیکی، اثرات رفتاری و ترجیح رنگ.
اگر تا به حال فکر کرده اید که چرا ما یک رنگ مورد علاقه داریم بیایید این موضوع را بررسی کنیم: همه ما آبی را دوست داریم. شاید ما طرفدار آبی نباشیم و شاید اولین انتخاب ما نباشد، اما مطالعهای که توسط شرکت کرایولا تولید کننده مداد رنگی در سال ۱۹۹۳ میلادی انجام شد جزو اولین مواردی بود که نشان داد آبی رنگ مورد علاقه بسیاری از ما میباشد.
در آن مطالعه که صدها کودک را شامل میشد آبی به عنوان رنگ مورد علاقه و پس از آن سبز و قرمز انتخاب شدند. هفت سال پس از آن این مطالعه تکرار شد، اما این بار پژوهشگران چندین سایه از هر رنگ را افزودند. آنان دوباره دریافتند که سایه آبی در اکثر انتخابها وجود داشت.
نتیجه مطالعهای در سال ۲۰۱۳ میلادی که در نشریه Psychonomic Bulletin & Review منتشر شد نشان داد کودکان تمایل به تغییر ترجیحات رنگی خود دارند در حالی که بزرگسالان در این زمینه رویکردی ثابت داشتند. پژوهشگران از شرکت کنندگان اعم از بزرگسالان و کودکان خواستند تا به هشت رنگ مختلف در شرایط نوری مختلف نگاه کنند. آنان دریافتند علیرغم آن که سر کودکان به حرکت در میآید و تثبیت آنها روی یک رنگ خاص قابل مشاهده نیست بزرگسالان به سرعت روی رنگ مورد علاقه شان متمرکز شده بودند.
فراتر از آن، ما در دوران کودکی هر روز تجربیاتی را جمع آوری کرده و مغزمان رنگها را به آن تجربیات مرتبط میسازند. برای مثال، رنگهایی مانند قرمز، صورتی و زرد با تجربیات شادی آور مرتبط هستند در حالی که آبی و خاکستری اغلب با تجربیات منفی مرتبط بوده اند.
در مطالعهای انجام شده از ۳۳۰ کودک خواسته شد تا کلمه "خوب" و "انزجار آور" را برای هر رنگی که انتخاب میکنند بنویسند. اکثر کودکان کلمه خوب را برای رنگ مورد علاقه شان مینوشتند و تقریبا اکثر آنان واژه انزجار آور را برای رنگ مشکی یا خاکستری مینوشتند.
در مورد بزرگسالان وضعیت چگونه است؟ نتایج مطالعات نشان میدهند همان گونه که بزرگسالان رنگ آبی را دوست دارند اکثر آنان حس همراه با دافعه نسبت به رنگ قهوهای دارند.
به نظر میرسد ترجیح به رنگ آبی در طول بزرگسالی ثابت است در حالی که بیزاری از قهوهای نیز امری رایج میباشد.
حوزه پزشکی نیز تلاش میکند تا از قدرت رنگ استفاده کند و یک رشته کامل به نام کروموتراپی وجود دارد که با استفاده از رنگ برای اهداف درمانی سروکار دارد. برای مثال، در مطالعهای که نتیجه آن در سال ۲۰۲۰ میلادی در مجله Cephalalgia منتشر شد پژوهشگران دانشگاه آریزونا دو گروه از شرکت کنندگان را مورد بررسی قرار دادند: گروهی با میگرن با تناوب متوسط و گروهی دیگر با میگرن با تناوب زیاد.
در این مطالعه که ده هفته به طول انجامید پژوهشگران از شرکت کنندگان خواستند به جای حضور در اتاق تاریک هر بار که دچار حمله میگرنی میشوند یک چراغ LED سبز رنگ در خانه خود نصب کنند و دو ساعت در کنار آن بنشینند. نتایج چشمگیر بود. گروهی که از میگرن با درجه تکرار و تناوب متوسط رنج میبردند کاهش حدود ۷۰ درصدی در تعداد حملات رخ داده را گزارش کردند و گروهی که از میگرن با تناوب بالا رنج میبردند کاهش حدود ۶۰ درصدی در حملات میگرنی را گزارش کردند.
در مطالعه دیگری که در دانشگاه دوک صورت گرفت و حدود یک سال پیش منتشر شد پژوهشگران به دنبال بررسی تاثیر رنگ سبز بر فیبرومیالژیا بودند، وضعیتی که با درد عضلانی مزمن و گسترده مشخص میشود که منبع آن التهاب ظاهری نیست. پژوهشگران شرکت کنندگان را به سه گروه تقسیم کردند: گروهی که از عینکهایی با لنزهای آبی استفاده میکردند، گروهی با لنزهای سبز و گروهی با لنزهای قرمز. از تمام شرکت کنندگان خواسته شد که به مدت دو هفته به مدت چهار ساعت در روز از عینک استفاده کنند. پژوهشگران با شگفتی دریافتند که شرکت کنندگان در گروه با لنزهای سبز کاهش قابل توجهی در اضطراب مربوط به درد به میزان چهار برابر بیشتر از دو گروه دیگر را گزارش کردند.
دلیل دقیق تاثیر مثبت رنگ سبز بر درد هنوز کاملا مشخص نیست، اما پژوهشگران حدس میزنند که از نظر تکاملی ممکن است یک مسیر عصبی در مغز مان وجود داشته باشد که وقتی نور سبز توسط چشمان مان جذب میشود درد را "سرکوب" میکند. با این وجود، مشخص شد که تنها رنگ سبز بر سلامتی ما تاثیر مثبت ندارد. در مطالعهای انجام شده در سال ۲۰۱۲ میلادی در چین مشخص شد که نور قرمز میتواند کیفیت خواب مان را بهبود بخشد.
این مطالعه ۲۰ سرباز ارتش چین را شامل میشد که به دو گروه تقسیم شدند: یک گروه هر روز نیم ساعت قبل از خواب در معرض نور قرمز قرار گرفتند در حالی که گروه دیگر در معرض این نور قرار نمیگرفتند. پس از ۱۴ روز گروهی که در معرض نور قرمز قرار گرفتند بهبود قابل توجهی در شاخص PSQI معیاری درباره کیفیت خواب و افزایش سطح ملاتونین یا هورمون خواب در نمونه خون خود نشان دادند.
نه تنها درد و خواب تحت تاثیر رنگها هستند بلکه مطالعات متعددی که در سالیان اخیر انجام شده نشان میدهد که رنگها نیز تاثیر قابل توجهی بر خلق و خوی ما دارند.
برای مثال، نتیجه مطالعهای که در سال ۲۰۲۰ میلادی در مجله Psychological Science منتشر شد تاثیر رنگها بر خلق و خو را در بین ۴۵۹۸ شرکت کننده از ۳۰ کشور مختلف بررسی کرد. نتیجه آن بررسی نشان داد که ۵۱ درصد از شرکت کنندگان سیاه را با غم و اندوه و ۶۸ درصد قرمز را با عشق تعریف میکردند و ۳۶ درصد ادعا کردند که رنگ قهوه حس انزجار را در آنان بر میانگیزد.
علاوه بر این، مطالعات نشان میدهند که رنگ درمانی یا کروموتراپی میتواند به کاهش اختلالات اضطرابی به ویژه از طریق استفاده از رنگهای آبی و سبز کمک کند.
روانشناسی رنگ در دنیای بازاریابی و تبلیغات نیز مورد استفاده قرار میگیرد جایی که رنگها برای سالها به منظور دستکاری مغز ما به روشی تکاملی مورد استفاده قرار گرفته اند. برای مثال، رنگ قرمز عمدتا توسط مشاغل مرتبط با مواد غذایی یا مسائل عاطفی مورد استفاده قرار میگیرد، آبی برای محصولات مردانه یا محصولات حمام و بهداشتی، سبز برای تبلیغات مرتبط با سلامتی و سفید برای تبلیغات دارویی مورد استفاده قرار میگیرند.
*پرواززدگی: یک وضعیت فیزیولوژیک است که از تغییرات ریتم شبانه روزی بدن رخ میدهد و ناشی از سفرهای طولانی (از شرق به غرب یا بالعکس) است که در آن تنظیم خواب فرد به علت اختلاف ساعت مبداء با مقصد پرواز به هم میریزد.