
آن چه که بازسازی دیرینه هنر آفریقا باید به روشن شدن آن کمک کند این است که غارت آفریقا بسیار بیشتر از مقوله ربودن مصنوعات بود و بدهی اخلاقی به این قاره بسیار بیشتر از بازگرداندن آثار ربوده شده توسط اروپائیان به کشورهای آفریقایی میباشد.
فرارو- هوارد فرنچ خبرنگار پیشین نیویورک تایمز در شانگهای و استاد روزنامه نگاری در دانشگاه کلمبیا. او ستوننویس فارین پالسی است. آخرین کتاب او «متولد سیاهی: آفریقا، آفریقاییها و ساختن دنیای مدرن، ۱۴۷۱ تا جنگ جهانی دوم» است. او نامزد نهایی جایزه ادبیات غیر داستانی «هرستون وایت» برای اثر خود «قارهای برای گرفتن: تراژدی و امید آفریقا» در سال ۲۰۰۵ میلادی بوده است. او در سال ۲۰۰۴ میلادی موفق به دریافت دکترای افتخاری دانشگاه مریلند برای تفسیر مسائل شرق آسیا شد. فرنچ از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۴ میلادی رئیس دفتر نیویورک تایمز برای دریای کارائیب و آمریکای مرکزی بود. او اخبار مرتبط با هائیتی، کوبا، نیکاراگوئه، السالوادور و بسیاری از کشورهای دیگر را پوشش داد.
فرنچ یکی از اولین خبرنگاران سیاه پوست روزنامه نیویورک تایمز بود. او از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ میلادی اخبار حوزه غرب و مرکز آفریقا را برای روزنامه نیویورک تایمز پوشش میداد. فرنچ از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۳ میلادی رئیس دفتر توکیو روزنامه نیویورک تایمز بود و مسائل ژاپن و کره را پوشش میداد.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، پس از دههها امتناع و انکار در سال گذشته شاهد موجی از اعلامیههای کشورهای غربی و موزههای برخوردار از بودجههای غنی آنان به منظور آغاز بازگرداندن شاهکارهای هنری ضبط شده یا مخفی شده از آفریقا در طول تقریبا یک قرن و نیم گذشته بودیم. این یک فصل حسابرسی برای موسسات یکی پس از دیگری بوده است از اسمیتسونین در واشنگتن دی سی تا موزه متروپولیتن در نیویورک همراه با بسیاری دیگر از موسسات در بریتانیا و اروپا. پیشتر مدیران آن موسسات به طور علنی با مشکلات ذاتی مرتبط با تداوم داشتن میراث فرهنگی گرانبها در قارهای که پیشتر تبدیل به مستعمره شده بود کنار آمده بودند.
از برخی جهات به نظر میرسید جنبش اخیر که تنها به صدور بیانیه از یک پایتخت اروپایی یا بازدید هیئتی از موزه محدود نشده بود بلکه با ورود هیئتی رسمی از دولت آلمان به نیجریه با ۲۰ به اصطلاح برنز بنین همراه بود به نتیجه رسیده است. دولت آلمان به طور رسمی در مورد نقاب یک ملکه مادر که از پادشاهی اسبق بنین در غرب آغریقا به دست آمده بود ضمن تحویل آن نقاب اشاره کرده بود که "این اثر به جایی که به آن تعلق دارد باز میگردد". "لائی محمد" وزیر فرهنگ نیجریه با مهربانی گفت: "بیست سال پیش حتی ۱۰ سال پیش هیچ کس نمیتوانست پیش بینیای درباره بازگشت این قطعات برنز به نیجریه داشته باشد، زیرا موانع بر سر راه بازگشت به وطن به ظاهرقابل رفع شدن نبودند".
من به عنوان فردی که روی تاریخ آفریقا کار پژوهشی انجام میدهد احساس میکنم اقداماتی از این دست با هدف احقاق عدالت و کنار آمدن با گذشتهای فجیع تازه آغاز کار هستند. در واقع، موضوع بازگرداندن اشیاء هنری با ارزش هر چند ضروری، اما ناقص بوده، اما این صرفا بخش آسان ماجرا میباشد.
آن چه که هرگز صورت نگرفته و حتی هرگز واقعا آغاز نشده بررسی مجدد شرایطی است که تحت آن بخش عمدهای از میراث فرهنگی آفریقا به غارت رفته و این که آن رخدادها چه ارتباطی با بی ثباتی، فقر و ضعف کنونی قاره آفریقا دارند. این پرسش در قلب تازهترین کتاب ام به نام " متولد شده در سیاهی: آفریقا، آفریقاییها و ساختن جهان مدرن؛ از ۱۴۷۱ تا جنگ جهانی دوم" نهفته است. در آن کتاب پرداختن به این پرسش بیشتر به موضوع جمعیتشناسی محدود میشود یعنی تاثیر تخلیه تعداد زیادی از انسانها در آفریقا به منظور تامین نیروی کار مولد ثروت تحت بردگی برای غرب.
دستیابی به یک حسابرسی قطعی در این باره بسیار دشوار است و ممکن است هرگز امکان پذیر نباشد. با این وجود، آن چه میدانیم این است که تقریبا ۱۲.۵ میلیون آفریقایی به صورت زنجیرهای از اقیانوس اطلس به قاره آمریکا فرستاده شدند که تقریبا تمام آنان برای کار در مزارع به کار گرفته شدند. این افراد دقیقا بدان خاطر انتخاب شدند که در اوج دوران زندگی فیزیکی و تولید مثلی خود قرار داشتند. امکان کار آنان و فرزندان بالقوه شان به طور غیر قابل بازگشتی در آفریقا از دست رفت و شکلی از فقر جمعی هنوز برسمیت شناخته نشده را بر قاره آفریقا تحمیل کرد.
به این موضوع باید عدم قطعیت بیشتر در مورد اعداد را نیز افزود. با این وجود، بدون شک تعداد افرادی که در جریان هرج و مرج در قاره آفریقا کشته شدند قابل توجه بودند هرج و مرجی که اروپا به صورت عمدی در آفریقا برای تشدید جابجایی جمعیتی انسانها ایجاد کردند. میزان مرگ و میر رخ داده در کشتیهای حامل بردگان نیز قابل توجه بود. طبق برآوردی صورت گرفته که نتیجه آن را در کتاب ام ذکر کرده ام تنها ۴۲ درصد از آفریقاییهایی که در دام این قاچاق انسان بین قارهای گرفتار شده بودند توانستند زنده بمانند و در دنیای جدید به فروش رسیدند.
در نتیجه، اگر فرض کنیم که ۲۵ میلیون نفر از آفریقا در جریان آن روند جان شان را از دست دادند که هنوز هم احتمالا یک رقم دست کم گرفته شده قلمداد میشود این رقم را تنها میتوان با تخمینهایی صورت گرفته از کل جمعیت قاره آفریقا در اوج دوران تجارت برده مورد محاسبه قرار داد. تخمین زده میشود که حدود ۱۰۰ میلیون نفر در قرن هجدهم میلادی وجود داشته اند.
به همان اندازه که این ضربه ناشناخته به آفریقا ویرانگر بود راههای دیگری نیز وجود داشت که بر آفریقا و توسعه آن قاره تاثیر منفی گذاشتند و پس از قرن طولانی تجارت برده نیز ادامه یافتند. نحوه تعامل اروپا با آفریقا از پایان قرن نوزدهم میلادی دچار تغییرات چشمگیری شد و اروپاییها به سرقت آثار هنری و تاریخی قاره آفریقا روی آوردند.
در کنفرانسی معروف در شهر برلین در فاصله سالهای ۱۸۸۴ و ۱۸۸۵ میلادی قدرتهای بزرگ استعماری آن زمان قاره آفریقا را نه منظور برده برداری که بعدا پایان یافت بلکه برای اعمال کنترل سیاسی، کسب منابع و ایجاد بازاری برای سرازیرکرد کالاهای اقتصادهای تازه صنعتی شده میخواستند. همان طور که "برندا پلامر" مورخ نوشته است: "قدرتهای بزرگ در برلین فرصت فتح نظامی آفریقا را به خود دادند.
فرانسه به زودی داهومی (۱۸۹۳) و بریتانیا بنین (۱۸۹۷) و پادشاهی اشانتی (۱۸۹۵-۱۹۰۰) را شکست دادند. این جنگها سرقت گنجینههای بومی و اولین استفاده گسترده از مسلسلها را شامل میشدند. ساموری توره پادشاه جنگجو ماندینگو در سال ۱۸۹۸ میلادی در برابر فرانسه متحمل شکست شد. لشکرکشیهای تنبیهی آلمان علیه قیام ماجی - ماجی در تانگانیکا از سال ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۷ میلادی جان ۱۲۰۰۰۰ آفریقایی را گرفت.
در اقدامی که ظاهرا تمرینی برای نابودسازی یهودیان اروپایی سالیان بعد بود سربازان آلمانی در جنوب غربی آفریقا (نامیبیای مستقل امروزی) قبایل هررو و هوتنتوت را تقریبا نابود کردند. در ایالت آزاد کنگو لئوپولد پادشاه وقت بلژیک دستان آن دسته از آفریقاییهایی که از کار اجباری در زمینهای کائوچو خودداری میورزیدند را قطع کردند.
چند نفر در غرب چیزی در مورد قبیله هوتنتوت میدانند غیر آن که نام بخشی از یک غزل خنده دار در اثر "جادوگر شهر اوز" است؟ چند نفر شنیده اند که جنایات لئوپولد که کمک زیادی به تبدیل شدن بلژیک به کشوری ثروتمند کرد باعث کشته شدن حدود ۱۰ میلیون آفریقایی شده است؟
تمرکز بر روی محاسبه این نوع از دست دادن زندگی هر چند ضروری است و هر چند دیرهنگام قلمداد میشود با این وجود، ممکن است باعث پنهان ماندن موضوع ربایش آثار هنری آفریقا توسط اروپاییها شود. تهاجم گسترده امپریالیستی اروپا علیه آفریقا که در پی کنفرانس برلین آغاز شد عمدا پادشاهیهای آفریقایی را در زمانی حیاتی که باید روند تشکیل دولت مدرن را به طور طبیعی طی میکردند از میان برداشت. هنگامی که قدرتهای اروپایی نقشههای خود را اجرا میکردند اقدامات شان را از طریق ارائه تصویری عقب مانده و دچار بربریت آفریقا توجیه کردند.
به تارزان فکر کنید که محصولی مستقمیم از آن دوران است. واقعیت آن است که کشورهای آفریقایی مانند بنین، اشانتی، کنگو و بسیاری دیگر از کشورهای آن قاره سنتهای نظم و حکمرانی را که اغلب بسیار پیچیده بودند وضع کردند. در همان زمان، بسیاری از این دولتهای بومی درگیر جنگهای توسعه طلبانه بودند همانطور که دولتهای اروپایی در قرون اخیر با هدف تجمیع و تحکیم قدرت سیاسی درگیر چنین جنگهایی بودهاند.
همان گونه که در نخستین کتابم تحت عنوان "قارهای برای تصاحب: تراژدی و امید آفریقا" نوشتم به دلیل چنین تحولاتی آفریقا به قارهای محصور مانده در خشکی تبدیل شد که از ناکارآمدی سیاسی رنج برده و مردم آن قاره فضایی برای شکل گیری یا تعمیق رویکردهای شان نسبت به ترتیبات نهادی حکمرانی نداشته اند.
نمونهای جالب از آن قاره کشور غنا میباشد جایی که یک کنفدراسیون گسترده توسط گروه قومی فانته در سال ۱۸۶۸ ایجاد شد و منجر به نگارش قانون اساسی بومی شد که شکل قطعی و نهایی آن در سال ۱۸۷۱ میلادی به دست آمد. این ترتیبات خودگردان شاه - رئیس جمهور به تاسیس شورای شاهان و بزرگان و مجلس ملی انجامید. بریتانیاییها هلندیها و دانمارکیها که همگی منافع اقتصادی مهمی در منطقه داشتند چنین راه حلهای سیاسی بومی را تهدیدی برای منافع خود قلمداد میکردند و سخت در تلاش بودند تا هر آن چه بوی نهادسازی محلی را میداد تضعیف کنند.
تحت این فشارها بود که کنفدراسیون فانته از بین رفت، اما رویاهای حاکمیتی آن مدتها بعد ادامه یافت. در اواخر ابتدایی قرن بیستم یک متفکر برجسته به نام "جوزف افرائیم کیسلی هیفورد" در تلاش برای پیوند مستعمرات انگلیسی زبان غرب آفریقا از طریق حکومت تحت نهادهای بومی تلاش کرد و کنفدراسیون فانته را به عنوان یک الگو قلمداد نمود. او حتی مایل بود که وطن اش بخشی از امپراتوری بریتانیا باقی بماند و تنها بر خودمختاری در سطح ایدهها و اَشکال حکمرانی اصرار داشت البته بریتانیا این خواسته او را نپذیرفت.
آن چه که بازسازی دیرینه هنر آفریقا باید به روشن شدن آن کمک کند این است که غارت آفریقا بسیار بیشتر از مقوله ربودن مصنوعات بود و بدهی اخلاقی به این قاره بسیار بیشتر از بازگرداندن آثار ربوده شده توسط اروپائیان به کشورهای آفریقایی میباشد.