فرارو- استفن والت پژوهشگری برجسته در مکتب رئالیسم (واقع گرایی) در روابط بین الملل است. او در سال ۲۰۱۸ میلادی کتابی را با عنوان «جهنم نیات خوب» منتشر کرد که در آن استدلال کرده بود ظرف سه دهه گذشته «هژمونی لیبرال» که در آن امریکا سیاست استقرار اقتصاد بازار آزاد، لیبرال دموکراسی و حقوق بشر را در سراسر جهان دنبال کرده باید با استراتژی «خارج از مرز» جایگزین شود.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، من تازه از تعطیلات بازگشتهام و «جو بایدن» رئیس جمهور ایالات متحده به خاورمیانه رفته است. این زمان مناسبی برای ارزیابی عملکرد دولت در سیاست خارجی است. من در سال ۲۰۲۰ میلادی به بایدن رای دادم و زمانی که او انتخاب شد خیالم راحت شد، اما نگران بودم که بایدن و تیم سیاستگذاریاش وظیفه طراحی سیاست خارجی و استراتژی بزرگ برای قرن بیست و یکم بر روی دوششان باشد. خطر آشکار این بود که آنان به صداها و سیاستهایی که ممکن است در طول جنگ سرد به خوبی کار میکردند بازگردند سیاستهایی که از آن زمان به این سو بیشتر شکست خورده اند.
به یاد دارید که دولت بایدن برای انجام دادن کارها چه گفته بود؟ قرار بود اتحادهای ایالات متحده را احیا کند و جهان دموکراتیک را در برابر موج فزاینده خودکامگی متحد سازد. قرار بود مانند لیزر روی چین تمرکز کند و در آن رقابت برای برتری پیروز شود.
تغییرات اقلیمی قرار بود اولویت اصلی باشد. هم چنین، قرار بود ایالات متحده به توافق هستهای با ایران بازگردد و «محمد بن سلمان» ولیعهد عربستان سعودی را به عنوان یک «یاغی» قلمداد کند. قرار بود به «جنگهای همیشگی» و دائمی امریکا پایان داده شود و به امریکاییها یک سیاست خارجی مبتنی بر اقتصاد و مفید برای «طبقه متوسط» امریکا عرضه شود. آن گونه که «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه امریکا وعده داد قرار بود حقوق بشر «در مرکز» سیاست خارجی دولت بایدن قرار گیرد.
این وعدهها تا چه اندازه عملی شده اند؟ اگر منصف باشیم بایدن و شرکایش به برخی از آن وعدههای اولیه عمل کرده اند. او به جنگ در افغانستان پایان داد و احتمالا نمیتوانست از پایان آشفته آن جلوگیری کند. بایدن متحدان امریکا را آرام ساخته و به ناتو در حال حاضر در جریان جنگ اوکراین جان تازهای بخشیده است.
ایالات متحده دوباره به معاهده پاریس بازگشته است. اگرچه تیم بایدن از زمان روی کار آمدن چندین گل به ثمر رساندهاند (مانند اجرای آماتوری قرارداد زیردریایی موسوم به آکوس با بریتانیا و استرالیا و هم چنین نیاز مکرر به تکذیب و عقب نشینی از لغزشهای کلامی شخص بایدن) تعداد گافهای لفظی بایدن در طول ۱۸ ماه ریاست جمهوریاش کمتر از گافهای تصادفی دونالد رئیس جمهور پیشین امریکاست.
با این وجود، علائم اندکی وجود دارند که نشان دهند دولت بایدن استراتژی روشن، متقاعد کننده و موفقی را در پیش گرفته است. اگر به طیف وسیعی از ابتکار عملها و واکنشهای دولت بایدن در طول یک سال و نیم گذشته نگاه کنیم رکورد و دستاورد قابل توجهی را نمیبینیم.
در مورد اوکراین تیم بایدن کار خوبی را در سازماندهی واکنش فرا آتلانتیک به تهاجم روسیه انجام داد که با استفاده ماهرانه و موثر سیاسی از اطلاعات در آستانه جنگ آغاز شد. واکنش عمدتا متحد اروپا و واکنش عمدتا مفید کشورهایی مانند آلمان مرهون تلاشهای بایدن (و دیپلماسی عمومی زیرکانه ولودیمیر زلنسکی رئیس جمهور اوکراین) است و بدون شک یک شوک بیرحمانه برای «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه محسوب میشود.
با این وجود، امریکاییها نباید فراموش کنند که مدیریت نادرست ایالات متحده در ابعاد وسیعتر مجموعهای از اشتباهات بود که از زمان «بیل کلینتون» رئیس جمهوری اسبق امریکا آغاز شد و در زمان روسای جمهوری بعدی ادامه یافت. مطرح کردن این موضوع به شدت بحث برانگیز شده چرا که معماران این گامهای نادرست برای آن که سیاست غرب با این فاجعه ارتباطی داشته تمام تلاش خود را میکنند.
با این وجود، دشوار است که تهاجم پوتین علیه اوکراین را به عنوان یک جنگ پیشگیرانه کلاسیک قلمداد نکنیم: تهاجم غیرقانونی که برای از بین بردن تسریع تلاش ایالات متحده برای تسلیح اوکراین و کشاندن اوکراین به سوی مدار غرب انجام شده است.
زمانی که پوتین ارتش خود را بسیج کرد به صراحت اعلام نمود که اگر نگرانیهایش برآورده نشود به اوکراین حمله خواهد کرد. خودداری مکرر دولت امریکا از پایان دادن به سیاست درهای باز ناتو تضمین کننده وقوع جنگ بود. پس از متقاعد کردن اوکراین به کنار گذاشتن تسلیحات هستهای که در دهه ۱۹۹۰ میلادی از اتحاد جماهیر شوروی سابق به ارث برده بود یک عامل بازدارنده قدرتمند برای حمله روسیه در آینده حذف شد. عدم پذیرش نگرانیهای روسیه از سوی غرب یا پیش بینی واکنش مسکو یک اشتباه محاسبه استراتژیک قابل توجه بود.
این موضوعی است که من و مطمئنا بایدن و سایر دموکراتها را نگران میکند. مقاومت قهرمانانه اوکراین و میلیاردها دلار کمک نظامی غرب مانع از تصرف بخش قابل توجهی از خاک اوکراین توسط روسیه نشده است. تحریمها در طول زمان روسیه را تضعیف میکنند، اما احتمالا پوتین را از قدرت در کرملین ساقط نمیکنند و یا او را متقاعد نمیسازند که عقب نشینی کند.
نتیجه این روند یک پیروزی قاطع برای غرب نیست بلکه یک بن بست طولانی مدت خواهد بود و هزینه برای اوکراین (و کشورهای در حال توسعه که اکنون با کمبود مواد غذایی و انرژی مواجه هستند) وحشتناک خواهد بود. هیچ راهی برای تبدیل این وضعیت به یک موفقیت بزرگ در سیاست خارجی وجود نخواهد داشت حتی اگر روسیه نیز در وضعیت بسیار بدتری قرار گیرد.
علاوه بر آن، این بحران باعث شده که ایالات متحده به عادات قدیمی خود در دوران جنگ سرد بازگردد و بار دیگر به عنوان اولین پاسخ دهنده اروپا عمل کند. اگرچه دموکراسیهای ثروتمند اروپا بیش از حد کافی ظرفیت پنهانی برای دفاع از خود دارند به ویژه با توجه به این که روسیه به مرور زمان بسیار ضعیفتر میشود عموم سام (امریکا) بار دیگر برای دفاع از اروپاییها تلاش میکند. با این وجود، پرسش آن است که با فرستادن سربازان، پول و تسلیحات بیشتر از سوی واشنگتن به آن قاره آیا کسی به طور جدی معتقد است که اروپاییها به تعهدات خود عمل کرده و نیروهایشان را بازسازی خواهند کرد؟ اگر تاریخ راهنمای ما باشد شانس کمی وجود دارد.
در آسیا وضعیت دولت بایدن چندان بهتر نیست. بایدن روی کار آمد و وعده داد دوباره بر رقابت با چین تمرکز کند. با این وجود، در تلاشی بیثمر به دنبال یک استراتژی شفاف و منسجم آسیایی با محتوای واقعی برای آن است. گفت و گوی چهار جانبه امنیتی (متشکل از ایالات متحده، ژاپن، استرالیا و هند) هم چنان یک مجمع برای مشورت است، اما یک اتحاد محسوب نمیشود و توافق آکوس که درباره آن بسیار تبلیغ شده برای یک دهه آینده بر موازنه قدرت دریایی در آسیا تاثیری نخواهد گذاشت.
چین به گسترش ردپای اقتصادی خود در منطقه ادامه میدهد و ایالات متحده با ابتکارات محدودی مانند چارچوب اقتصادی هند-اقیانوس آرام برای رفاه آن حوزه و واکنش تند نشان دادن و بیان خواست توقف پیشروی و حضور چین در مکانهایی مانند جزایر سلیمان پاسخ میدهد. با این وجود، از آنجایی که تعهدات ایالات متحده در توافق نامههای تجاری رسمی و مورد تایید کنگره گنجانده نشده است شرکای آسیایی به درستی نگران هستند که رئیس جمهور بعدی امریکا مسیر خود را تغییر دهد.
این مشکل واقعا تقصیر بایدن نیست، اما متحدان آسیایی در نهایت میتوانند به این نتیجه برسند که ایالات متحده به سادگی نمیتواند دسترسی به بازار یا فرصتهای سرمایه گذاری را که چین میتواند ارائه دهد برای آنان امکانپذیر سازد و واشنگتن به راحتی با رویدادهای نقاط دیگر از مسیر خود منحرف میشود و نمیتواند یک ضامن قابل اعتماد باشد.
در مورد چین، بایدن کنترلهای صادراتی ترامپ را حفظ کرده است به تعهد آشکار برای دفاع از تایوان نزدیکتر شده و بسیاری از لفاظیهای ضد چینی را به کار گرفته است. در این میان، آن چه نسبت به آن غفلت ورزیده شده هرگونه تلاش مستمر برای توسعه رویکردی در قبال چین است که حوزههایی که در آن همکاری میان دو کشور ضروری است (مانند تغییرات آب و هوایی) از عرصههایی که رقابت در آن تقریبا اجتناب ناپذیر است تفکیک شود. اقدامات و لفاظیهای چین این کار را آسان نمیکند، اما فقدان یک استراتژی روشن برای مقابله با دومین کشور قدرتمند روی سیاره زمین به شکل برجستهای به چشم میخورد.
در مورد خاورمیانه، بایدن با تعهد به احیای توافق هستهای با ایران و اتخاذ موضعی سخت در قابل «محمد بن سلمان» ولیعهد عربستان سعودی به قدرت رسید. او و بلینکن هم چنین در مورد حقوق بشر و نیاز به بازسازی «نظم مبتنی بر قوانین» صحبت کردند. با این وجود، بایدن و بلینکن در عمل به اندازه ترامپ معاملهگر بودهاند.
در واقع، رویکرد دولت به منطقه اساسا نسخهای ترامپی با درجهای خفیفتر بوده است. با تردید امریکا در پیوستن مجدد به توافق هستهای با ایران زمانی که «حسن روحانی» رئیس جمهوری پیشین آن کشور هنوز بر سر کار بود چشمانداز یک توافق جدید تقریبا از بین رفت و اکنون ایران را بسیار بیشتر از هر زمانی دیگری به بمب هستهای نزدیکتر ساخته است.
ایالات متحده به حمایت ضمنی از جنگ عربستان سعودی در یمن ادامه میدهد و وعده بایدن مبنی بر این که محمد بن سلمان را به عنوان یک «یاغی» قلمداد کند کنار گذاشته شده است.
تلاشهای بیوقفه اسرائیل برای الحاق بیشتر مناطق کرانه باختری با واکنش بیمعنای معمول ایالات متحده مواجه میشود و تیراندازی مرگبار به سوی «شیرین ابوعاقله» خبرنگار برجسته فلسطینی - امریکایی طبق تحقیقات مختلف که تقریبا به طور قطع نشان میدهند آن خبرنگار توسط یک سرباز اسرائیلی کشته شده چندان ارزشی ندارد علیرغم این واقعیت که او یک شهروند امریکایی بود. ترامپ به مشتریان خاورمیانهای ایالات متحده اجازه داد تقریبا هر کاری که میخواهند انجام دهند. بایدن و بلینکن نیز از این روند پیروی میکنند.
تصمیم بایدن برای بازدید از اسرائیل و عربستان سعودی در هفته جاری نیز از نقطه نظر استراتژیک تا حدودی گیج کننده است. میزبانان بایدن او را برای تعهدات امنیتی جدید تحت فشار قرار خواهند داد که به راحتی میتواند ایالات متحده را به درگیریهای منطقهای بعدی بکشاند. هم چنین، چنین اقدامی چنین میتواند ایران را وادار کند که در نهایت به سوی دستیابی به بمب اتمی حرکت کند که دولت امریکا را مجبور به جنگ پیشگیرانه یا پذیرش واقعیت یک ایران مجهز به سلاح هستهای میسازد.
در مقابل، اگر بایدن در برابر خواستههای قدرتهای منطقهای مقاومت کند آنان آزرده خاطر و ناامید خواهند شد و به درستی قضاوت میشود که این سفر اتلاف وقت بوده است. پس اصولا چرا بایدن به این سفر میرود؟
بایدن این کار را عمدتا به دلایل داخلی انجام میدهد و تلاش میکند تا به هزینههای فزاینده وارد شده بر انرژی ناشی از جنگ در اوکراین رسیدگی کند. با این وجود، نوع نگرش به موضوع وحشتناک است: یک رئیس جمهور ایالات متحده به خاورمیانه میرود به این امید که برخی از کشورهای مشتری غیردموکراتیک را به پمپاژ نفت ترغیب کند. این در حالی است که او میتوانست مانند یک قدرت بزرگ و واقعی عمل کند و به آن رهبران بگوید که به امریکا خوش آمدید و شما به واشنگتن بیایید تا درباره مسائلی که میخواهید بحث کنید و شما به دیدار بایدن بیایید. در این میان، هرگونه منافع داخلیای احتمالی که بایدن از سفر به دست آورد میان مدت و کوتاه مدت خواهند بود.
در نهایت، بایدن و تیم او بارها بر اهمیت ارزشهای دموکراتیک ایالات متحده و تمایل آنها برای متحد کردن «جهان آزاد» علیه خودکامگی تاکید کردهاند. این یک هدف ارزشمند است، اما آنان چیز زیادی برای نشان دادن ندارند. نشست مجازی «برای دموکراسی» دستاوردی نداشت و نشست اخیر سران قاره آمریکا زمانی که رهبران مکزیک، هندوراس، گواتمالا و السالوادور از شرکت در آن خودداری ورزیدند تضعیف شد و دولتهای دیگر از به عنوان فرصتی برای انتقاد از نقش ایالات متحده در منطقه استفاده کردند.
مهمتر از همه آن که چرا ایالات متحده باید از کشورهای دیگر انتظار داشته باشد که «ارزشهای دموکراتیک» را بپذیرند در حالی که امریکا خود در داخل عمیقا تقسیم شده و به سوی حاکمیت دائمی یک اقلیت پیش رود. اکنون در امریکا دیوان عالی به طور فزایندهای این تصور غیر قانونی را دارد که شرکتها و کارخانههای اسلحهسازی باید از حقوق بیشتری نسبت به زنان برخوردار باشند. اگر بایدن بخواهد دموکراسی را در خارج از کشور گسترش دهد نقطه شروع کار بهتر دفاع از آن در داخل امریکا است.
من سعی کردهام انگشت خود را بر روی این موضوع بگذارم که چرا یک تیم باهوش و با تجربه از متخصصان سیاست خارجی میتوانند چنین مشکلاتی را حل کنند. بخشی از مشکل فعلی مربوط به تفکر گروهی است: بایدن عمدا تیمی از افرادی را گردهم آورد که جهان را همان گونه میبینند که او میبیند و با موارد خسته کنندهای که دههها در سیاست خارجی امریکا وجود داشته بسیار راحت است. با این وجود، بایدن و تیماش باید بدانند که بیان عباراتی مانند «رهبری جهانی»، «ارزشهای مشترک»، «نظم مبتنی بر قوانین» و «جهان آزاد» جایگزینی برای استراتژی نیستند.
در واقع، در برخی مواقع توانایی بیان تمام این کلیشههای آشنا مانع از تفکر واقعی میشود. استراتژی مستلزم یک منطق زیربنایی و مجموعهای از اصول کلی است که نیروهای مرکزی شکل دهنده امور بین الملل را مشخص میکند: مجموعهای واضح از اولویتهای ناشی از این منطق و مجموعهای از گامهای سیاستی که برای ایجاد امنیت یا رفاه بیشتر کشور (یا هر دو) طراحی شده اند.
اگر جهان بینیای که استراتژی شما بر آن استوار است ناقص باشد برای مثال، اگر تمایل دولتها برای ایجاد تعادل بین تهدیدات را نادیده بگیرید اگر معتقد باشید که وابستگی متقابل اقتصادی و همچنین نهادهای قوی درگیری را غیرممکن میسازند و اگر قدرت ملی گرایی را نادیده بگیرید و این برداشت را در زمره اولویتهای خود قرار دهید هر ابتکار عملی که مطرح سازید احتمالا نتیجه معکوس به همراه خواهد داشت.
جهان مکان پیچیدهای است و اقدامات انجام شده در یک عرصه گاهی تلاشها را در عرصههای دیگر تضعیف میکنند. حل و فصل این مبادلات به طور هوشمندانه تقریبا غیرممکن میشود مگر آن که یک مجموعه اولویتهای مشخص و مستدل داشته باشید. بدون یک استراتژی روشن به راحتی میتوان با رویدادهای غیرمنتظره از مسیر خارج شد و مقاومت در برابر فشارهای وارده از سوی موسسات داخلی، لابیهای خارجی و متحدانی که در هنر توسل ورزیدن به تصویر ایالات متحده از خود به عنوان کشور رهبری کننده جهان آزاد تسلط دارند دشوارتر میشود.
بایدن و تیماش مانند مجموعهای از مکانیکهای ماهر هستند به این معنا که میدانند چگونه ماشینهای سیاست خارجی را به کار گیرند با این وجود، نهادهای داخلی و بین المللی که آنان برای کار کردن در آن آموزش دیدهاند دیگر برای هدف خود مناسب نیستند و در نهایت مانند مکانیکهای با تجربه فورد در تقلا خواهند بود تا یک تسلا را سرویس کنند. جای تعجب نیست که پاسخهای سیاستی که ماشین آلات ایجاد میکنند نتایجی را که مورد انتظار است به جهان ارائه نمیکند.
آن چه بایدن به آن نیاز دارد نه مکانیکها بلکه معماران هستند: افرادی با تخیل و بینش به منظور ایجاد ترتیبات و رویکردهای تازه که برای چالشهای امروزی مناسبتر است. متاسفانه از آنجایی که نظام امروزی اولویت بالایی برای همنوایی و ماندن در یک اجماع ایمن و نوستالژیک فزاینده قائل است این افراد از آن دسته افرادی نیستند که به مناصب قدرت میرسند.
آیا دلیلی برای امید وجود دارد؟ قطعا. آمریکاییها ممکن است از این واقعیت که برخی از دشمنان اصلی آنان نیز مرتکب اشتباهات بزرگی میشوند احساس راحتی کنند: تهاجم پوتین به اوکراین آن گونه که او امیدوار بود نتیجه نمیدهد سیاست چین در برابر کووید صفر باعث تشدید مواردی ازعدم تعادل ساختاری جدی در اقتصاد چین میشود و هر دو دولت روسیه و چین نسبت به چند سال پیش با مخالفت جهانی شدیدتری روبرو هستند.
با این وجود، حساب باز کردن روی این موضوع که مسکو یا پکن اشتباهات بیشتری نسبت به واشنگتن مرتکب شوند به سختی یک رویکرد بلند مدت امیدوارکننده است. سیاستهای عاقلانه و اجرایی تنها راه رسیدن به یک آینده موفق است و متکی بودن و حساب باز کردن روی خرابکاری دیگران راهی برای موفقیت نیست.