در و دیوار مغازه شیشهبری «سعید حسینی» پر از اعلامیه و عکس شهروندانی است که سالها پیش یا به تازگی فوت کردهاند. خودش عنوان میکند عکس بیش از ۶۰۰نفر از مرحومان در مغازهاش وجود دارد که برخی مربوط به دوران جنگ است و مابقی در سالهای اخیر جمعآوری شده و اینجا نگهداری میشود.
به گزارش همشهری، هر طرف مغازه که چشم میگردانی، عکس سیاه و سفید یا رنگی اشخاصی را میبینی که از اعلامیه فوت آنها جدا و همراه با اسمهایشان روی در و دیوار مغازه شیشهبری نصب شده است. البته تعدادشان به همینجا ختم نمیشود؛ چرا که صاحب مغازه، عکسهای زیادی را هم در پوشهای گذاشته و از آنها نگهداری میکند.
«سعید حسینی» ۶۲ساله است و از ابتدای پیروزی انقلاب در خیابان شهید «جعفر پوراللهوردی» محله مولوی مشغول فعالیت در حرفه شیشهبری شده است.
وقتی در باره علت کارش میپرسیم، میگوید: «پدر خدابیامرزم آقا محمود پس از بازنشستگی به مغازه آمد تا کمکحالم شود. آن زمان به حسینیه فاطمیون در محله مولوی میرفت. وقتی یکی از اعضای حسینیه فوت کرد، اعلامیهاش را به شیشه مغازه چسباند. آن زمان با دوران جنگ مصادف شده بود و هر از گاهی پیکر یکی از بچهمحلهایمان را از جبهه به محله میآوردند. من و پدرم، اعلامیه شهدا را روی شیشه مغازه میزدیم تا اهل محل از زمان و محل مراسم آنها خبردار شوند. پدرم وصیت کرد بعد از فوتش، اعلامیه بچهمحلها را روی شیشه مغازهام بچسبانم تا بقیه متوجه فوت یا مراسم ختم آنها شوند. میگفت تا جایی هم که میتوانی، اعلامیه بزرگان محله، شهدا و پدر و مادرشان، هیئتیها و هر کسی که قدمی برای مردم برداشته را دیرتر از روی شیشه بردار.»
حسینی که در همین محله متولد و در یکی از خانههای قدیمی کوچه شهید پازوکی بزرگ شده است، ادامه میدهد: «من هم از آن زمان تصمیم گرفتم اعلامیهها را نگه دارم، اما دیگر جایی برای نصب اعلامیه جدید هممحلهایها روی در و دیوار مغازهام نماند؛ بنابراین شروع کردم به جدا کردن عکس و اسم فوت شدهها از روی اعلامیه. حالا هم بعد از مراسم ختم اهالی، عکسشان را از اعلامیه جدا و روی دیوار نصب میکنم. تعدادی از عکس و اعلامیهها را هم در پوشه نگهداری میکنم.»
دیدن عکس کسانی که فوت شدهاند، انسان را غمگین میکند و این فضای غمبار در مغازه حسینی بیشتر است، اما خودش به جنبه دیگری از این کارش اشاره میکند: «دیدن عکس و اعلامیه بچهمحلها و بزرگان محله، برای من مزیتهای زیادی دارد و اصلاً با دیدن آنها غمگین و افسرده نمیشوم. اولاً، با دیدن عکس هر کدام از آنها، یاد خاطراتشان میافتم و برایشان فاتحه میخوانم. صبح تا غروب، دهها فاتحه میخوانم و ضمن شادی روح درگذشتگان، فضای مغازهام معنوی میشود. ثانیاً این عکسها من را به یاد آخرت میاندازد. باعث میشود مدام به یاد خدا و روز معاد بیفتم. در چنین شرایطی انصاف را رعایت میکنم، حق کسی را ضایع نمیکنم، تا جایی که میتوانم کمکحال دیگران میشوم و از همه مهمتر، میدانم که مرگ در یک قدمی من است و هر لحظه ممکن است عمرم تمام شود؛ بنابراین زندگی و دنیا را بیارزش میبینم و برای داشتن ثروت بیشتر حرص نمیخورم. در حقیقت، من لطفی به این مرحومان یا خانواده آنها نکردهام، بلکه آنها هر لحظه من را به یاد آخرت میاندازند و باعث میشوند به خودم تذکر بدهم و مراقب اعمالم باشم.»
عکس و اعلامیهها، صحنههای زیبای دیگری هم در مغازه شیشهبری حسینی ایجاد کردهاند که خودش در این باره میگوید: «در دوران کرونا، مراسم ختم برای خیلی از فوتشدهها برگزار نشد تا مبادا مردم با شرکت در مراسم، بیمار شوند. صاحبان عزا هم هزینه مراسم ختم عزیزانشان را صرف امور خیریه کردند. همین موضوع باعث شد که در این ۲سال، بارها افرادی وارد مغازهام شده و با دیدن عکس یک نفر، متوجه فوت او شده و برایش فاتحه بخوانند و برایم از خاطراتشان با مرحومان بگویند.»
او ادامه میدهد: «بارها هم افرادی به مغازهام آمده و با دوربین عکاسی یا تلفن همراه خود، از اعلامیه دوستان و آشنایان خود عکس یا کپی گرفتهاند تا تجدید خاطره کنند. نوجوانها و جوانها هم در این مغازه با بزرگان محله آشنا میشوند. مثلاً با دیدن عکس شیخ رجبعلی خیاط یا مرحوم «علی آهی»، در باره آنها سئوال میکنند و برایشان از خدمات این بزرگان حرف میزنم. این کار باعث میشود که در باره این بزرگان تحقیق و مطالعه کنند و برای دیگران از محلهای که در آن متولد یا بزرگ شدهاند، با افتخار حرف بزنند. به هر حال، متأسفانه این محدوده از شهر بین خیلیها با آسیبهای زیادی مثل اعتیاد و کارتن خوابی معرفی شده و کمتر درباره اشخاصی صحبت شده که از اینجا به مدارج بالا رسیدهاند.»
حسینی در باره نحوه جمعآوری اعلامیهها میگوید: «شاید باورش کمی سخت باشد، اما اهالی برای اینکه بفهمند به تازگی کسی فوت کرده یا نه، به مغازهام سر میزنند؛ چون میدانند اعلامیه فوت همه بچهمحلها روی شیشه این مغازه چسبانده میشود. اعلامیهها را خانواده معزا به اینجا میآورند و اگر در مغازه نباشم، به بقالی کناری میدهند. شرکت در مراسم تدفین یا ختم بچهمحلها را هم وظیفهام میدانم و همان زمان اعلامیه را از خانوادههایشان میگیرم.»
وقتی از او میپرسیم این کار را به فرزندانش توصیه کرده یا خیر، میگوید: «سال۱۳۶۳ ازدواج کردهام و ۳دختر به نامهای مریم، مینا و مهسا دارم. آنها مشغول خانهداری یا تحصیل هستند و کار در این مغازه برایشان امکانپذیر نیست. از طرف دیگر، سالهاست از این محله کوچ کردهایم و در محله قیطریه زندگی میکنم که فاصله زیادی با محل کارم دارد. با این وجود، همسر و دخترانم از این کارم راضیاند.»
عکس و اعلامیههای قدیمی که در این مغازه وجود دارند، مربوط به شهدای دوران دفاع مقدس هستند و یک عکس قدیمی بزرگ هم از امام خمینی (ره) روی دیوار نصب است. عکسهای جدید هم از بچهمحلهایی است که حدود یک هفته از فوت آنها میگذرد. با اینکه بیشتر عکسها مربوط به آقایان است، اما تصویر یک گل هم روی دیوار چسبانده شده که مربوط به اعلامیه ترحیم یکی از بانوان محله است. حسینی میگوید: «این عکس را از اعلامیه ترحیم دکتر «زهرا خدابندهلو» داروساز بیمارستان امام خمینی (ره) قیچی کردهام. ایشان در راه خدمت به بیماران کرونایی شهید شدند و پدرشان هم که عضو هیئت مکتب الهادی بود، پیش از او به خاطر همین بیماری فوت کرد و عکسش را روی دیوار نصب کردهام.»
وقتی از حسینی میپرسیم در این سالها کسی خواسته تا او را از این کار منصرف کند یا خیر، میگوید: «خدا را شکر میکنم که مغازه سرقفلی خودم است و اختیارش را دارم. هر کسی هم خواسته این کار را ادامه ندهم، جوری رفتار کردهام که بداند به حرف کسی گوش نمیدهم.»
فعالیتهای حسینی به همینجا ختم نمیشود. او عضو هیأت امنای مسجد شیخ «عطاءالله انصاری» است و برای رفع گرفتاری نیازمندان و خانوادههای کمبضاعت، با گروههای خیریه همکاری دارد و بستههای کمک معیشتی به دست آنها میرساند. اگر برای تعویض شیشه به خانه کسی برود که کمبضاعت است، دستمزد کمی میگیرد یا با استفاده از شیشههای برشخورده بزرگ، شیشه خانههایشان را رایگان عوض میکند.