دکتر رحمتاله قلیپور*؛ در صبح گاه روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شعار مردم "زنده باد مصدق" و در عصرگاه همان روز این شعار به "مرده باد مصدق" روزگان را به غروبگان پایان دادند.
چرا در طول تاریخ معاصر، ایران با چنین پدیدهای مواجه شده است. چه اتفاقی افتاد که خوش استقبال و بد بدرقه شده ایم.
چرا مردم امیدوارانه به اشخاص یا کارگزاران جدید دل میبندند، اما در کوتاه زمانی امید خود را از دست میدهند.
با امید فراوان و نگاهی خوشایند به استقبال دولت آقای خاتمی رفتند، اما در پایان دوره اش با لحظه شماری از رفتنشان و با امید فراوان به آمدن آقای احمدی نژاد دل بستهاند.
اما در کوتاه زمانی از ایشان نیز نا امید و به انتظار روزهایی مانده اند تا با آمدن کلید بدستی بنام آقای روحانی در انتظار روزهای خوش و رستگاری باشند، اما دیر نپایید که این امید نیز به ناامیدی تبدیل شده است.
مشکل این همه بیم و امید، دلخوشی و ناخوشی، زنده باد و مرده باد در کجاست.
آیا همچنان باید بدنبال انسانهای منجی، کاردرست و اخلاقی بگردیم و با سازو کارهای وعظ و موعظه و اخلاق شفاهی و نمادین به اداره جامعه بپردازیم و فکر کنیم که با روی کار آمدن انسانهای وارسته مشکل نظام مدیریتی حل خواهد شد.
آیا صرف در اختیار داشتن کارگزاران اخلاقی و ارزشی میتوان جامعه را اداره کرد، که اگر اینگونه بود انقلاب ۵۷ با مجموعهای از انسانهای وارسته شکل گرفت و با همین افراد به کار خود ادامه داد. اما در کوتاه زمانی همین انسانهای ارزشمند دچار خطاها شده اند؛ مشکل در کجاست.
آیا در پرورش انسانهای وارسته کوتاهی نموده اییم، یا در طراحی ساختارهای صحیح که خاصیت ارزش افزایی داشته باشد و در درون خود با ویژگی داینامیک سیستم انسانها را در مسیر رفتار صحیح قرار دهد، کوتاهی کردهایم. به باور نویسنده اشکال کار در بخش دوم این قصه است.
نقل است وقتی ابومسلم از امام صادق «ع» تقاضا کرد، سرپرستی امت اسلامی را بپذیرند و اجازه فرمایند به رهبری ایشان حکومت اسلامی تشکیل شود، حضرت فرمود: «ما أنت من رجالی ولا الزمان زمانی» (تو از مردان من ـ دولتمردان من ـ نیستی و زمان زمان من نیست) چرا؟ مگر سرپرستی امت و اجرای قوانین شریعت که صلاح و فلاح خلق در گرو آن است، وظیفه امام نبود؟ اگر بود که مسلماً هم بود، پس چرا امام حاضر نشد در رأس حکومت قرار گیرد؟
آیا جز به این دلیل که میدانست برای تشکیل حکومت صالح، کافی نیست که سرپرستی صالح در رأس تشکیلات حکومت باشد، بلکه صالح بودن تشکیلات، اگر ضرورت آن بیشتر از صالح بودن سرپرست نباشد کمتر نیست. قدرت که در درون خود تمامیت خواهی و افسارگسیختگی را به همراه دارد، نیازمند مهار توسط ساختارهای عقلانی است.
به تعبیری کنترل مشروع و نهادینه شده. تنها راه ساماندهی رفتار، اصلاح سیستم، ثبات و در نهایت بهبود جامعه قدرت کنترل شده است و سازوکار آن طراحی ساختارهای مناسب است. ساختار به معنای قرار گرفتن اجزا در جای خود و تقسیم مناسب وظایف و توزیع بهینه قدرت به منظور دستیابی به اهدف سیستم.
آنچه که دیروز و امروز بوروکراسی ایرانی از آن کمتر برخوردار بوده است، همین مساله اساسی یعنی "نداشتن ساختار مناسب به منظور اصلاح جامعه" است، که امید این عنصر اصلی حیات از مردم ایران سلب شده است. نمیشود با سلام و صلوات جامعه را اداره کرد. نمیشود با موازیکاری بهره وری سیستم را بالا برد. نمیشود با ایجاد نهادهای قدرتمند، اما غیر پاسخگو انتظار کارآمدی جامعه را داشت و نمیشود با صرف کنترل و نظارت شدید جلوی فساد را گرفت، بدون آنکه طرحی در موضوع تعارض منافع براندازیم و کارگزاران را در ساختارهای منطقی و مبتنی بر نظم عقلانی، قرار داد.
آنچه امروز بوروکراسی ایرانی به آن نیاز دارد تا از آنارشیستی نهادینه شده نجات یابد طراحی نظامی مبتنی بر عقلانیت قانونی، حرفهای و اقتصادی است تا به موجب آن کارگزاران در یک نظمی منطقی و با روشهای علمی و مهارتهای تجربی به اداره بهتر جامعه بپردازند. سخن آخر آنکه برای بهبود شرایط زیستی مردم، نیازمند نظام مدیریتی ساختارگرا هستیم و نه رفتارگرا. این اصل حیات جامعه ایرانی در شرایط کنونی خواهد بود.
*استاد دانشگاه تهران