bato-adv
کد خبر: ۵۴۲۴

گام‌به‌گام تا مقصد نهايي

دکتر سیدنعمت‌الله عبدالرحیم‌زاده

تاریخ انتشار: ۱۴:۲۸ - ۲۱ آذر ۱۳۸۶


کاندوليزا رايس پس از ارائه گزارش امنيتي شانزده نهاد اطلاعاتي آمريکا اظهار کرد، اين گزارش نشان‌دهنده عملکرد شفاف آمريکا در قبال پرونده هسته‌اي ايران است و دموکراسي يعني اين. تصور وجود شکاف در سياست خارجي آمريکا که به دليل اين گزارش به وجود آمده، تصوري است که برخي از تحليل‌گران را متقاعد کرده، جناح جنگ‌طلب در هيئت حاکمه آمريکا يا بازها، در برابر جناح واقع‌گراها يا کبوترها، در موضع ضعف قرار گرفته‌است.

علاوه بر اين، گفته‌شده ارائه گزارش فوق براي جلوگيري از خطايي بوده‌است که در مورد گزارش تسليحات کشتار جمعي عراق در سال 2002 به وقوع پيوست و موجب حمله آمريکا به عراق شد. البته گزارش نهادهاي اطلاعاتي آمريکا باعث بحث و نظرهاي بسياري در داخل و خارج آمريکا شده‌است و شک بزرگي را در روند تصميم‌گيري در مورد پرونده هسته‌اي ايران به وجود آورده‌است.

با وجود تمام مباحث و تحليل‌هايي که بر سر اين گزارش به وجود آمده، باز نمي‌توان ارائه اين گزارش را نشان از عملکرد شفاف و وجود دموکراسي در آمريکا دانست. درواقع، دستگاه اطلاعاتي و امنيتي آمريکا با اين گزارش نه‌تنها عملکرد شفافي از خود درقبال ايران نشان نداده، بلکه باعث شده‌اند تا اوضاع پيچيده‌تر و مبهم‌تر شود.

پيچيدگي اوضاع به‌حدي است که "وانگ گويانگا" سفير چين در سازمان ملل متحد به خبرنگاران گفت؛ انتشار «ارزيابي ملي اطلاعات» درباره برنامه اتمي ايران توافق روز شنبه گروه 1+5 درباره بررسي گسترش تحريم‌هاي بين‌المللي عليه اين کشور را زير سؤال برده‌است. هم‌چنين اين گزارش مي‌تواند قطعه مکملي بر گزارش البرادعي باشد. البرادعي در گزارش خود اشاره داشت که مدرکي دال بر نظامي بودن فعاليت‌هاي اتمي ايران يافت نشده؛ اما در نشست حکام آژانس عنوان کرد که نمي‌تواند تأييد کند، فعاليت‌هاي کنوني ايران فاقد جنبه نظامي باشد.

گزارش البرادعي بر اين دلالت داشت که فعاليت اتمي گذشته ايران عاري از جنبه نظامي است و گزارش نهادهاي امنيتي آمريکا فعاليت کنوني ايران را عاري از اين جنبه ارزيابي کرده‌است. به نظر مي‌رسد، پيچيده‌ شدن اوضاع چيزي نبوده که از نظر طراحان گزارش دور مانده باشد و بايد ديد آمريکاييان با اين گزارش به دنبال چه هستند.

مسئله اساسي اين است که چرا آمريکاييان در چنين زماني اين گزارش را به‌صورت علني مطرح کرده‌اند؟ ارائه «ارزيابي ملي اطلاعات» يک هفته پس از اجلاس آناپوليس و درست چند روز بعد از نشست نمايندگان گروه 1+5 و در آستانه تصميم‌گيري در مورد قطعنامه سوم تحريم‌ها عليه ايران، خبر از چيزي غير از آن‌چه خانم رايس مدعي آن است مي‌دهد. لازم است تا اين گزارش را با توجه به زمان ارائه آن تحليل کرد تا بتوان هدف آمريکا از مطرح کردن آن را ارزيابي نمود.

قابل‌قبول است که پيش از اين، موضع نامناسب آمريکا در قبال مسئله هسته‌اي ايران نيازمند کمي ترميم بود. آمريکا به‌عنوان سرسخت‌ترين مخالف فعاليت هسته‌اي ايران که حتي مدعي گزينه نظامي در اين پرونده بود، در موضعي قرار داشت که بسيار سخت مي‌توانست از آن عقب نشيند و اين امر باعث مي‌شد تا آمريکا امکان مانور سياسي را از دست بدهد.

آمريکا در اين قضيه همانند کسي بود که نهر را آن قدر عريض کرده که نمي‌تواند هر وقت بخواهد به اين سو بپرد و نياز دارد تا از سنگي در وسط نهر کمک گيرد. موضع جنگ‌طلبانه حاکمان کاخ سفيد، عرصه ديپلماسي را براي آنان تنگ کرده‌بود و اکنون پذيرفته‌اند که گزينه ديپلماسي را ترجيح دهند تا از نهر عبور کنند. «ارزيابي ملي اطلاعات» حکم همان سنگ وسط نهر را براي آمريکاييان دارد. اما اين گام اول ديپلماسي آمريکا است و صد البته گام‌هاي بعدي نيز بايد برداشته شود.

گام هاي بعدي آمريکاييان را مي‌توان در زمان ارائه اين گزارش جست. آمريکا با اجلاس آناپوليس سعي کرد تا به ايران نشان دهد در منطقه خاورميانه چنان قدرتي است که مي‌تواند حتي نزديک‌ترين کشورها به ايران را به دور خود جمع کند و اهرم‌هاي چنين اقدامي را نيز در اختيار دارد و مي‌تواند هر وقت خواست آن‌ها را به کار گيرد. علاوه بر اين، گزارش اطلاعاتي آمريکا پس از نشست نمايندگان گروه 1+5 ارائه شده‌است، يعني پس از اين‌که گروه مذکور بر تنظيم قطعنامه سوم تحريم عليه ايران به توافق رسيد و اين روي ديگر سخن آمريکا با ايران است. آمريکا لازم داشت تا اين دو سخن خود را بر نقطه‌اي قرار دهد تا از آن نقطه بتواند پاسخ ايران را بشنود.

روشن است که آمريکا نمي‌تواند آن نقطه را در تغيير نظر خود در مورد پرونده هسته‌اي ايران قرار دهد؛ زيرا در اين صورت حداقل يک وجه سخنش، يعني وجه بين‌المللي و شوراي امنيت، را تضعيف مي‌کرد. نقطه قابل اتکايي که آمريکا مي‌توانست براي شنيدن پاسخ‌هاي ايران ترسيم کند، در همين گزارش نهادهاي اطلاعاتي آمريکا است. آمريکا بدون آن‌که در مواضع سياسي خود چرخش آشکاري انجام داده‌باشد، اين امکان را به ايران داده که بتواند به گونه‌اي رفتار کند که گذشته ايران در موضوع هسته‌اي پاک‌شده قلمداد شود (به‌خصوص با توجه به وجه تکميلي اين گزارش نسبت به گزارش البرادعي) و حتي ايران مي‌تواند از چرخه کامل سوخت هسته‌اي برخوردار باشد، به‌شرط آن‌که ايران پاسخ مناسبي ارائه دهد.

لازم به يادآوري است که طرف‌هاي اروپايي نيز بعد از ارائه اين گزارش، همين درخواست آمريکا را از ايران دارند و گفته‌اند که منتظر شنيدن پاسخ ايران‌اند.

اگرچه آمريکا منتظر است تا پاسخ ايران را درباره فعاليت گذشته اتمي‌اش بشنود، اما انتظار آمريکا بسيار بيش‌تر از اين است. درحقيقت، پرونده هسته‌اي ايران براي آمريکا فقط ابزار و وسيله‌اي است تا با آن بتواند يک فرايند را طي کند. بنابراين، آمريکا با اين پرونده فرايندي را پيش روي ايران مي‌گذارد که مرحله‌به‌مرحله و در مجموع طرح منافع متقابل بيش‌تر هويدا شود و از اين رو، ايران را به يک همکاري مشترک بکشاند.

اين گزارش در چنين زماني عملا حلقه‌اي است که فرايند مذکور را از حد طرح به حد عمل مي‌کشاند. مسئله فرايند «يافتن منافع مشترک» و براساس آن، «همکاري مشترک» چيزي است که در سخنان بسياري از سياستمداران آمريکايي از هر دو جناح جمهوريخواه و دموکرات شنيده مي‌شود و در عمل نيز آمريکا زمينه چنين امري را از قبل فراهم کرده‌است. به‌طورکلي مي‌توان گفت؛ آمريکاييان اين فرايند را در سه مرحله پي‌گيري مي‌کنند: الف) عراق، ب) خليج فارس، ج) صلح اعراب و اسرائيل.

الف) عراق: مسئولان آمريکايي بارها اعلام کرده‌اند که ايجاد آرامش در عراق بدون همکاري ايران امکان‌پذير نيست و در سه دور مذکرات مستقيم توانسته‌اند تا طرف ايراني را پاي ميز مذاکره مستقيم بکشانند و بخش نخست فرايند خود را عملي کنند. آن‌چه آمريکاييان خواهان آن هستند اين است که به ايران ثابت کنند آرامش در عراق تأمين‌کننده منافع ايران و آمريکا است و اين به معناي وجود منافع مشترک هر دو کشور در عراق است.

در عمل آمريکا توانسته‌است ايران را به پذيرفتن اين امر متقاعد کند که منافع مشترک مي‌تواند به‌معناي منافع متقابل نيز باشد و لازم نيست تا منافع مشترک معناي منافع يگانه دهد.

ب) خليج فارس: خليج فارس به‌عنوان شاهراه نفتکش‌ها، رگ اصلي انتقال نفت به جهان صنعتي است که صد البته تمام دعواهاي آمريکا بر سر نفت بسته به اين شاهرگ است. واضح است که ثبات امنيتي‌سياسي اين منطقه از منافع اساسي آمريکا است و ايران نيز احتياج به چنين ثباتي دارد. بي‌جهت نيست که با تمام هم‌سويي کشورهاي خليج فارس با ايالات متحده، آنان در معارضه سه جزيره ابوموسي، تنب کوچک و بزرگ هيچ‌گاه آمريکا را تکيه‌گاه مناسبي نديده‌اند و در طول اين چند سال تنها به بيانيه‌هاي شوراي همکاري خليج (فارس) خود دل خوش کرده‌اند.

درحقيقت، آمريکا خود در عمل وارد اين معارضه نشده تا آن‌که منافعش در خليج فارس به‌نحو مستقيم تعارضي با منافع ايران پيدا نکند و از سوي ديگر، آمريکا به‌خوبي واقف است که اگر ثبات امنيتي‌سياسي خليج فارس را بخواهد، ايران تضمين‌کننده آن است.

ج) صلح اعراب و اسرائيل: آمريکا اگر قبل از اين به رسميت شناختن اسرائيل را از ايران مي‌خواست، اکنون و پس از اجلاس آناپوليس محور ديگري را براي ايران تعريف کرده و آن صلح اعراب و اسرائيل است. روشن است که جمهوري اسلامي ايران به‌دليل ماهيت انقلاب اسلامي نمي‌تواند اسرائيل را به رسميت بشناسد و اين نکته‌اي است که ايران بايد آن را به آمريکا تفهيم کند.

اما به نظر مي‌رسد که آمريکا در تعريف جديد خود، از ايران انتظار دارد تا با قبول ايجاد صلح بين اعراب و اسرائيل، موجوديت کشور مستقل فلسطيني را به رسميت بشناسد و تصور مي‌کند که جمهوري اسلامي ايران توانايي چنين اقدامي را دارد. در اين تعريف، پذيرش کشور مستقل فلسطيني از سوي ايران هرچند به معناي به رسميت شناختن اسرائيل نباشد، اما حداقل تضميني بر پابرجا بودن صلح خواهد بود.

در مجموع، انتشار گزارش سرويس‌هاي اطلاعاتي آمريکا گامي است که آمريکاييان برداشته‌اند تا با برداشتن گام‌هاي بعدي اندک‌اندک سايه سرد و تيره چند دهه گذشته بر روابط ايران و آمريکا را زدوده و به اين وسيله به‌گونه‌اي از همکاري با ايران دست يابند که نتيجه‌اش تضمين ثبات در منطقه خاورميانه خواهد بود و اين همان مقصد نهايي خواهد بود.

bato-adv
پرطرفدارترین عناوین