مرتضی میرحسینی؛ نامش محمدتقی بود، اما موهای زردی داشت و از اینرو او را ساروتقی میخواندند که سارو یا ساری در ترکی به معنی زرد و بور است. در سالهای فرمانروایی شاه عباس یکم به جمع مردان دولت راه یافت و با سختکوشی و پشتکار خودش را قدم به قدم بالا کشید.
به شاه بزرگ در اجرای طرحهای اصلاحی و نوسازی دولت صفوی خدمت کرد و گفتهاند در کار تنظیم نقشه راهها و بازسازی جادههای داخلی کشور نقش موثری داشت. بعد از مرگ شاه عباس و به اعتبار نقشآفرینی در سرکوب شورشی خونین در گیلان به مرد دوم کشور -بعد از شاه صفی- تبدیل شد.
رویمر مینویسد: «ساروتقی نه تنها در امر تشکیلات دیوانی کارایی و تخصص داشت، بلکه شخصی استوار و فسادناپذیر بود و هرگز تمایلی به کسب امتیازات مالی شخصی نداشت. او چنان عنایت و التفات شاه را ربود که توانست مخصوصا در سالهای نخستین سلطنت او بر صاحبان قدرت زمانه و از جمله اشرافیت نظامی اعمال نفوذ و کروفر کند. اقدامات کارآمد دیوانی مخصوصا در حوزه امور مالی ساروتقی را قادر ساخت تا عایدات مملکت را به سطح و ترازی برساند که تا آن روزگار در ایران سابقه نداشت.
او برای این منظور از تشکیلات جاسوسی بهره جست و این فعالیتها در عین حال که بر محبوبیت او در بعضی مناطق افزود، اما در جاهای دیگر تاثیری معکوس داشت. به علاوه، به مرور ایام، ساروتقی چنان مقتدر و سازشناپذیر شد و چنان عادات مستبدانه و تسلط بر دیگران در او ریشه گرفت که نه فقط دشمنانش را تحت نفوذ خود درآورد، بلکه گاهی هم به منافع دولت تجاوز کرد.» به مرور به وزیری تبدیل شد که انتقاد از خود را دشمنی با دولت و دربار میدید و بسیار بیشتر از آنچه لازم بود به مردان دیگر شاه سخت میگرفت.
همچنین در اجرایی شدن نادرستترین تصمیماتش لجوج بود و هیچ بحث و استدلالی را نمیشنید یا نمیپذیرفت. هرچه مستبدتر میشد، لیاقت و تدبیرش بیشتر رنگ میباخت (شبیه آن جمله بیهقی درباره مسعود غزنوی از زبان بونصر مشکان «این خداوند ما همه هنر است و مردی، اما استبدادی عظیم دارد که هنرها را میپوشد»). حتی مصمم شده بود بر امور دربار و خانواده سلطنتی نظارت کند و درباره زندگی شخصی شاه نیز تصمیم بگیرد. هم درستکاریاش بسیاری از مردان دولت و دربار را میآزرد و هم خطاهایش جمع بزرگی از آنان را به دشمنی با او سوق میداد.
اما تا سه سال بعد از مرگ شاه صفی، یعنی در ابتدای سلطنت شاه عباس دوم همچنان وزارت را در دست داشت و بر امور کشور مسلط بود. «سلطهطلبی، بیاعتنایی و بیحرمتی به مردم، سختگیری سنگدلانه با مردم نادرست و متقلب در اداره امور دولتی و مخصوصا استفاده از نظام جاسوسی در جمعآوری عایدات دولتی، هر کدام سهمی بسزا در افزایش دشمنان وزیر اعظم داشتند که به نظر نمیرسید حتی در بین مقامات بالای مملکتی نیز محبوبیتی داشته است.»
خلاصه اینکه گروه کوچکی از دشمنان ساروتقی توطئهای ضد او ترتیب دادند و بعد عده بیشتری از مردان دولت و دربار را هم با خودشان همراه کردند و شبکهای از مخالفان وزیر در درون حکومت شکل دادند. آنان در بسیاری مسائل با هم اختلافنظر داشتند، اما دشمنی با ساروتقی متحدشان کرده بود. همینها هم بودند که در چنین روزی از سال ۱۰۲۴ خورشیدی، شبانه به خانه وزیر ریختند و او را همانجا کشتند.