دومین شکست نظام مردم سالاری در ایران بعد از نزاع مشروطه خواهان و مشروعه خواهان و ناکام ماندن مشروعه خواهان به وقوع پیوست و دولتش سرنگون شد. همانطور که ۳۳ سال قبل، بساط نهضت مشروطه با کودتا به دست رضا پهلوی برچیده شد، مصدق نیز با طراحی عملیات «آجاکس» توسط ام آی ۶ و سیا و با میدان داری لات و لوتهای چاله میدان و درخونگاه و مولوی و حمایت کودتاچیان نظامی گارد ویژه سلطنتی محمدرضا شاه پهلوی، سرنگون شد. کودتایی که طرح مشترکش ماهها قبل در بیروتِ سوریه و نیکوزیای قبرس ریخته و نهایی شد و به دست کرمیت روزولت، عامل سیا در ایران اجرایی شد.
به گزارش ایسنا، امروز شصت و هشتمین سالگرد کودتای انگلیسی – آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر ضد دولت دکتر محمد مصدق است.
ویلیام ناکس دارسی تاجر سرشناس بریتانیایی در سال ۱۲۷۹ شمسی، توافقنامهای با وولف کتابچی خان و کوت برای اکتشاف نفت در ایران امضا کرد. مذاکره آنها با مظفرالدین شاه در سال ۱۲۸۰ شروع شد. در ابتدا مبلغ ۲۰ هزار پوند برای اکتشاف، در یک میلیون و ۲۰۰ هزار کیلومتر مربع پیشنهاد شد که در صورت کشف نفت، این امتیاز برای مدت ۶۰ سال از شاه قاجار گرفته میشد. در مقابل، دولت ایران ۱۶ درصد سود سالانه شرکت دارسی را به خود اختصاص داد.
تیم حفاری جورج رینولدز به ایران آمد و بلافاصله جستجو و اکتشاف شروع شد. شرکت تحت مدیریت دارسی برای اکتشاف نفت در ایران تا سال ۱۲۸۲ حدود ۵۰۰ هزار پوند هزینه کرد، اما نتیجهای حاصل نشد. دارسی برای جذب سرمایه و جبران کسری بودجه شرکتش مجبور شد شرکت نفت برمه را به مبلغ ۱۰۰ هزار پوند در سهام سندیکا شریک کند.
با شروع مجدد کار، حفاری در منطقه شاردین از مناطق جنوبی ایران آغاز شد. در سال ۱۲۸۶ همزمان نقطه دوم نیز انتخاب شد و حفاری در منطقهای به نام میدان نفتون در دره خرسان در منطقه شوشتر که به بعدها به مسجد سلیمان تغییر نام داد، آغاز شد. در سال ۱۲۸۷ در نقطهای دیگر در شهر مسجدسلیمان حفاریها شروع شد، اما هیچ موفقیتی به دست نیامد و دارسی در آستانه ورشکستی قرار گرفت با این حال امیدها در تاریخ پنج خرداد ۱۲۸۷ به بار نشست و در عمق ۳۶۰ متری میدان نفتون، مته حفاری آخرین لایه را شکافت و نفت با فشار بسیار زیاد از زمین فوران کرد.
پادشاهی بریتانیا که از ابتدا اقدامات دارسی را تحت نظر داشت، در پی دستیابی او به نفت ایران، بر امتیاز نفت دارسی پنجه افکند و یک سال بعد از فورانِ نفت در مسجد سلیمان در سال ۱۲۸۸ شمسی، شرکت نفت ایران و انگلیس را با هدف به دست گرفتن اختیار استخراج، پالایش و صدور نفت ایران تأسیس کرد. ویلیام دارسی در اردیبهشت همین سال به عنوان مدیرعامل شرکت تازه تاسیس نفت ایران و انگلیس، منصوب شد.
این شرکت با سرمایه دو میلیون لیره تاسیس شد و صادرات نفت ایران از سال ۱۲۹۲ شمسی، یکسال قبل از آغاز جنگ جهانی اول آغاز شد. دولت انگلستان یک سال بعد به دلیل اهمیت روزافزون نفت و برای تأمین سوخت نیروی دریایی خود، ۵۶ درصد سهام شرکت نفت ایران و انگلستان را خرید و دو نماینده با اختیارات تام و با حق وتو در هیأت مدیره، منصوب کرد و به این شکل امتیاز نفت دارسی عملا به دولت انگلستان منتقل شد و پادشاهی بریتانیا برای تحویل سوخت به قیمت بسیار اندک و به مدت طولانی به نیروی دریایی خود، با شرکت نفت ایران و انگلستان قرارداد بست.
در کتاب Oil Persian آمده است: شرکت نفت ایران و انگلیس تجسم و خلاصهای از دخالت بیگانگان بود. این مؤسسه یکی از بزرگترین منابع ثروت ایران را در اختیار داشت و از آن بهرهبرداری میکرد و در ازای میلیونها پوند که از کشور میبرد مبلغ ناچیزی به دولت میداد. با چنان استقلالی رفتار میکرد که دولت ایران مشابه این رفتار را از هیچ رییس ایل و قبیلهای، هر قدر هم مقتدر تحمل نکرده بود. در طرز رفتار با ایرانیان از عالی و دانی چنان نخوتی نشان میداد که برای نژادی که بیش از هر وقت به عظمت گذشته خود فخر میکرد و به آینده درخشان خود اعتماد داشت، قابل تحمل نبود.»
شرکت نفت ایران و انگلستان بعدها به بریتیش پترولیوم و سرانجام به بیپی تغییر نام داد.
مبتکر اصلیِ ملی کردن صنعت نفت کشورمان شخصی به نام غلامحسین رحیمیان، نماینده مردم قوچان در مجلس شورای ملی بود.
وی که در مجالس چهاردهم و پانزدهم نماینده مردم قوچان در مجلس بود پس از ورود به مجلس چهاردهم در ۱۲ آذر ۱۳۲۳ شمسی در خلال ایراد نطقش که در مخالفت با رأی اعتماد به کابینه مرتضی قلی بیات معروف به سهام السلطان بیات بود، همزمان طرحی را به صورت شفاهی مطرح کرد که در آن خواستار لغو امتیاز نفت جنوب از دارسی انگلیسی شد.
رحیمیان برای به جریان انداختن طرحش در صحن علنی مجلس به امضای ۱۴ نماینده دیگر نیاز داشت. پس از پایین آمدن از پشت تریبون سراغ دکتر محمد مصدق، لیدر جریان اقلیت مجلس رفت و از او خواست تا طرحش را به عنوان اولین نماینده مجلس چهاردهم امضاء کند، اما مصدق از امضای طرح امتناع کرد و بدین ترتیب سایر نمایندگان نیز طرح را امضاء نکردند. (۱)
او بعدها در کتاب عملیات چکمه، خاطره آن روز را این طور نوشت: روزی که طرح را در مجلس خواندم، رو کردم به مصدق و گفتم آقا شما که طرح مفید دیروز را که راجع به عدم اعطای هر گونه امتیاز به خارجیها پیشنهاد کردید و تصویب شد، اکنون باید اولین کسی باشید که این طرح را امضاء میکنید. این را گفتم و از پشت تریبون پایین آمدم و یکسر رفتم به کنار مصدق و طرح را پیش روی او گرفتم که آن را امضاء کند.
وی ادامه داد: مصدق در جوابم گفت «من این طرح را امضاء نمیکنم، اما خواهش میکنم فردا بیا به خانه من تا در این باره با هم گفتگو کنیم.» من حرفی نزدم و فردای آن روز رفتم به خانه مصدق. همین که من را دید از جایش پرید و صورت من را بوسید و گفت «تو دیروز کار شجاعانه و وطنپرستانه کردی آفرین.» گفتم پس چرا شما کار من را تایید نکردید؟ مصدق گفت «جان کلام همین جاست. تو که دیروز کار میهنپرستانهای کردی حالا باید با یک کار میهنی دیگر آن را تکمیل کنی» گفتم چکار کنم؟ گفت «اصرار در بردن این طرح به جلسه علنی مجلس نداشته باشی.» با تحیر پرسیدم چرا؟ گفت «اگر تو دیدی که دیروز مجلس طرح پیشنهادی من را با فوریت تصویب کرد، برای آن بود که طرح من در عین حالی که به روسها یا دولتهای دیگر لطمه میزند و دست آنها را از نفت ایران کوتاه میکرد، به منافع انگلیسیها زیانی نمیرسانید، چون آنها امتیاز خودشان را داشتند و خوشحال هم میشدند که رقیب از سر راه برداشته شده است و به همین خاطر، کلیه نمایندگان طرفدار انگلیس طرح من را صمیمانه پذیرفتند و به آن رای موافقت دادند. ولی طرحی که تو آوردهای با طرح من خیلی فرق دارد. تو مستقیماً دست رد بر سینه انگلیس گذاشتهای و محال است که نمایندگان انگلیسی مجلس که متأسفانه عدهشان هم زیاد است، بگذارند طرح تو به تصویب برسد.» بعد گفت «حالا فهمیدی من چرا دیروز از امضای طرح تو خودداری کردم؟» سخنان مصدق به دلم نشست و قلبا آنها را تایید کردم.»
دکتر محمد مصدق در خلال برکناری و سقوط رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی شرکت کرد و بار دیگر به مجلس راه یافت. شرایط سیاسی داخلی و وضعیت کشور در منازعات بین المللی شرایطی را پشت سر میگذاشت که روسیه از شمال و بریتانیا در جنوب و آمریکا در حال چانه زنی برای گرفتن امتیازهای نفتی از محمدرضا پهلوی بودند.
مصدق لیدر فراکسیون اقلیت در مجلس چهاردهم، رهبری ۱۵ نماینده دیگر را برعهده داشت. نظر او درباره امتیازات نفتی واگذار شده به دول خارجی به طور کلی این بود که «به بهانه اینکه به یک کشور نفت داده شده است، نباید به هیچ کشور دیگری امتیاز داد چرا که این دور باطل تمامی ندارد.»
وی در طول سالهای مبارزه مردم، روحانیون و ملی گراها برای خارج کردن منابع نفتی از چنگال روسیه و انگلیس و ملی شدن صنعت نفت، معتقد بود: «ایرانیان باید خود منابع نفتی کشورشان را اداره کرده و مورد بهره برداری قرار دهند.»
لیدر فراکسیون اقلیت مجلس چهاردهم برای کوتاه کردن دست روسها از چاههای نفت شمال کشور، در هفتاد و نهمین نشستِ چهاردهمین دوره مجلس شورای ملی، قبل از نطق غلامحسین رحیمیان، نماینده مردم قوچان در مجلس که در مخالفت با رای اعتماد به کابینه سهام السلطان بیات نطق کرد، رای موافق مجلس را برای طرح منع دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت با نیروهای خارجی در ایران را به دست آورد.
این طرح در حالی به تصویب مجلس شورای ملی رسید که در آن سال، کل نفت خام ایران ۳۲ میلیون تن معادل بیش از یک سوم مجموع تولید نفت خام خاورمیانه بود. گذشته از آن ایران در آن سال ۹۰ درصد نفت خام اروپای غربی را تامین میکرد.
به دلیل فعالیت زیرکانه و پیگیرانه دکتر مصدق در مجلس و نارضایتی دربار پهلوی و شرکای بریتانیایی اش، پهلوی پسر از ورود مصدق به مجلس پانزدهم ممانعت کرد. اصلیترین هدف عوامل وابسته به انگلیس تنفیذ قرارداد ۱۹۳۳ به دست دولت ساعد مراغهای و تصویب مجلس پانزدهم بود، اما فشار افکار عمومی مانع شد و عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید.
در انتخابات مجلس شانزدهم با وجود همه تلاشها و فشارهای شاه و دربار، دکتر مصدق موفق شد در دور دوم انتخابات به مجلس راه پیدا کند و در این دوره طرح ملی شدن صنعت نفت به رهبری او و حمایت آیت الله کاشانی به تصویب رسید.
طرح ملی شدن صنعت نفت ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به امضای همه اعضای کمیسیون نفت مجلس شانزدهم رسید. این کمیسیون در اول تیر ۱۳۲۹ برای رسیدگی به لایحه نفت معروف به لایحه گس-گلشائیان تشکیل شد. همین کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را ۲۴ اسفند به مجلس داد و با تلاش دکتر مصدق و اعضای فراکسیون اقلیت مجلس در جلسه علنی مورخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب رساند.
پیشنهاد دکتر محمد مصدق رییس فراکسیون اقلیت مجلس شانزدهم یک بار در مجلس شانزدهم رد شد.
پیشنهاد مصدق که توسط مجلس رد شد به این شرح بود: «به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضا کنندگان زیر پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت در مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود، یعنی عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست ملت ایران قرار گیرد.»
رد این پیشنهاد در مجلس اتفاقات و تنشهای اجتماعی دامنه داری را به وجود آورد. تظاهرات ضد استعماری بر علیه شرکت نفت انگلیس و ایران و دولت علی رزم آرا با پشتیبانی آیت الله کاشانی و فداییان اسلام به رهبری حجت الاسلام سیدمجتبی نواب صفوی در سراسر ایران به راه افتاد. رزم آرا با حمایت از شرکت نفت ایران و انگلیس در برابر خواست مردم ایستاد و موجب بالا گرفتن تنفر عمومی از خودش شد. دانشجویان دانشگاه تهران با شعار «نفت ایران باید ملی شود» در میدان بهارستان تجمع اعتراضی تندی داشتند.
رزم آرا با حضور در نشستهای کمیسیون نفت و صحن علنی مجلس شورای ملی از تداوم قرار داشتن امتیاز در اختیار شرکت نفت ایران و انگلیس حمایت کرد و معتقد بود ملت ایران توانایی اداره صنعت نفت را ندارد. وی در مجلس شورای ملی خطاب به نمایندگان دوره شانزدهم گفت: «ما ایرانیها یک لوله هنگ هم نمیتوانیم بسازیم. چه طور میخواهید نفت را ملی کنید؟ بگذارید نفت دست انگلیسیها باشد. هر چه میگویند گوش کنید. این چه کاری است که شما میکنید؟»
وی در واکنش به مخالفتها و مقاومتهای ملیها به ریاست دکتر مصدق و مذهبیها به رهبری آیت الله کاشانی گفت: مسجد را بر سر آیت الله کاشانی و مجلس را بر سر اقلیتها خراب میکنم.
در پی بالا گرفتن مخالفتها با طرح رزم آرا، جنبش فداییان اسلام چاره کار را در ترور وی دید. نخست وزیر ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ برای رفتن به مجلس ترحیم آیت الله فیضی از بزرگان آن عصر، موقع ورود به مسجد شاه با سه گلوله خلیل طهماسبی از اعضای اصلی فداییان اسلام به قتل رسید. ۱۳ روز بعد از قتل رزم آرا، ملی گراهایِ مجلس شانزدهم بار دیگر طرح ملی شدن صنعت نفت را به جریان انداختند و موفق به گرفتن رای موافق مجلس شدند.
آیت الله کاشانی برای جلوگیری از تصویب قرارداد ۱۹۳۳ در مجلس شورای ملی اعلامیهای درباره ملی کردن صنعت نفت به این شرح صادر کرد: «ملی شدن صنعت نفت، تنها چاره بی چارگیهای ماست، زیرا به این وسیله ثروت بیکرانی که خداوند تبارک و تعالی به ملت ایران عطا فرموده، از دست دشمنان بشر که مقصدی جز منفعت طلبی و مکیدن خون ملل ضعیف ندارند، بیرون آمده؛ به صاحبان حقیقی و مستحق آن میرسد. در اینجا بیان میکنم تا به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی، همه افراد مملکت بخواهند که صنعت نفت ایران در مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود.»
پس از انتشار این اعلامیه، اجتماع اعتراضی بزرگی در مسجد شاه بازار تهران برگزار شد و سخنرانان مختلفی درباره ضرورت ابطال قرارداد ۱۹۳۳ سخنرانی کردند.
آیت الله کاشانی نیز در هشتم دی و ششم بهمن ۱۳۲۹ سخنرانیهای تندی علیه رزم آرا به دلیل پافشاری بر استمرار امتیاز بهره برداری از منابع نفتی کشورمان کرد.
در پایان تجمع اعتراضی، بر خواسته عمومی مبنی بر ملی شدن صنعت نفت تاکید شد و بیانیهای در چهار بند قرائت شد.
به جز آیت الله کاشانی، مراجع دیگری نیز در شکل گیری نهضت ملی کردن صنعت نفت نقش مهمی را ایفا کردند. آیت الله سید محمد تقی خوانساری که از مراجع تقلید وقت بود، فتوایی شرعی به ضرورت ملی شدن صنعت نفت صادر کرد. علاوه بر ایشان آیت الله صدر، آیت الله حجت و آیت الله فیض نیز فتاوایی در همین ارتباط صادر کردند که سبب شد تودههای وسیعی از مردم مذهبی در سراسر کشور در حمایت از ملی شدن صنعت نفت قیام کنند.
انگلیس که از به غارت بردن نفت و پرداخت بهای ناچیز برای آن به ایران سود کلانی میبرد، از ابتدا تا پس از تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت، در برابر ملی گرا ایستاد و دست از مخالفت برنداشت، اما با مقاومت مردم ایران مجبور به عقب نشینی و مذاکره شد.
سیاستمداران انگلیسی سه پیشنهاد به این شرح به طرف ایرانی داد: «با تشکیل شرکتی جدید، درآمد نفتی ایران به صورت مساوی بین دولت ایران و شرکت سابق انگلیسی تقسیم گردد، پخش نفت در داخل ایران به یک شرکت تمام ایرانی واگذار شود و کارمندان ایرانی، جای کارمندان خارجی را برابر مقرراتی بگیرند.»
انگلستان ۳۸ روز بعد در هفتم اردیبهشت ۱۳۳۰ از ملی شدن نفت ایران به دادگاه لاهه شکایت کرد حتی با فرستادن رزم ناوهای خود به آبهای مجاور ایران، تهدید به حمله کرد، اما این تهدید با وجود موقعیت ایران و طرح مسأله جهاد مسلمین بی اثر ماند. در عین حال انگلیس، آمریکا را واسطه بین خود و ایران قرار داد و با دولت دوم دکتر مصدق وارد مذاکره شد.
آمریکا برای شکستن انحصار انگلیس تا سال ۱۳۳۱ از ملی شدن نفت ایران و دولت مصدق حمایت کرد، اما با عمیق شدن این نهضت به دلیل هراس از سلطه کمونیسم شوروی در ایران، از انگلیس حمایت و با آنان به توافق رسید. حاصل این توافق، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت مصدق و انعقاد قرارداد کنسرسیوم با محمدرضا شاه پهلوی بود.
آشنایی نواب صفوی با آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی باعث شد تا از اواسط سال ۱۳۲۴ با وجود اینکه با ملیگراها میانه خوبی نداشت، اما با آیتالله کاشانی بر سر حمایت از آنان به توافق برسد. موضوعی که باعث شد فدائیان اسلام نقشی اساسی در راه یافتن کاشانی به مجلس، نخستوزیری مصدق و ملی شدن صنعت نفت داشته باشند. آنان از ملیگرایان خواسته بودند در صورت رسیدن به قدرت اجرای احکام اسلامی را در دستور کار قرار دهند.
بعد از سال ۱۳۲۷ که اقلیت مجلس شورای ملی مانع تصویب قرارداد گس- گلشاییان شد، رژیم پهلوی برای ممانعت از ورود اقلیت مخالف (جریان مصدق) به مجلس، عبدالحسین هژیر، نخست وزیر وقت را مامور تقلب در انتخابات و دستگیر کردن آیتالله کاشانی به بهانه ترور نافرجام شاه و تبعید وی به لبنان کرد.
فدائیان اسلام با مشاهده این مساله به این جمعبندی رسید که هژیر مانع اجرای احکام اسلام است به همین دلیل نام او در لیست ترور فداییان اسلام قرار گرفت. پس از ترور هژیر، فداییان اسلام با نامزد کردن آیتالله کاشانی و محمد مصدق بار دیگر گروه اقلیت را در مجلس شورای ملی احیا کردند.
فدائیان اسلام در ماجرای ملی شدن صنعت نفت هم، فعال ظاهر شد. با ترور علی رزمآرا دیگر نخستوزیر محمدرضا شاه که به شدت با ملی شدن صنعت نفت مخالف بود، راه ملی شدن صنعت نفت را باز کرد.
۱۶ اسفند ۱۳۲۹ زمانی که اتومبیل رزمآرا جلوی مسجد امام (شاه سابق) توقف کرده بود و نخستوزیر برای شرکت در مراسم ختم آیتالله فیض از علمای معروف آن روزگار قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام بیدرنگ از پشتِ سر با شلیکِ سه گلوله او را از پا درآورد و خود نیز توسط مأموران دستگیر شد.
آیتالله کاشانی همان زمان در مصاحبهای گفت: «این عمل (ترور رزمآرا) به نفع ملت ایران بود و آن گلوله و ضربه، عالیترین و مفیدترین ضربهای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد».
ایشان در گفتوگوی دیگری خاطرنشان کرد: «.. نخستوزیر مقتول در زمان حیات خود از منافع شرکت نفت جنوب و سیاست استعماری انگلستان به شدت حمایت میکرد، چون عموم طبقات مردم ایران با تصمیم قطعی و خللناپذیری برای کوتاه کردن دست طمع سیاست استعماری نفت جنوب قیام کرده بودند، پافشاری رزمآرا برای مقاومت در مقابل افکار عمومی ملت ایران و حمایت از شرکت نفت باعث خشم شدید و عمومی مردم ایران گردید و جوانی غیور، وطنپرست و متدین از میان مردم ایران برخاست و نخستوزیر بیگانهپرست را به جزای اعمال خود رسانید....»
با نصب دکتر محمد مصدق به نخستوزیری ایران، روابط دیپلماتیک ایران و انگلیس وارد مرحله بحرانی شد.
کرمیت روزلوت، نوه تئودور روزولت، رییسجمهور اسبق آمریکا و رییس شعبه خاورمیانه سیا که مسوول پیاده کردن عملیات ... در ایران را بر عهده داشت، نوشت: مصدق مناسبات دیپلماتیک با انگلستان را قطع کرد… یک هفته بعد من در تهران بودم … ماه نوامبر (آبان ماه) هنگام بازگشت از تهران به کشورم از لندن گذشتم. شرکت نفت ایران و انگلیس با من تماس گرفت. سخنگوی آنها کوچران بود. آنها به هیچ چیز جز برانداختن مصدق نمیاندیشیدند… آنان همان وقت نقشه آمادهای برای نبرد داشتند. با دقت بررسی کردیم. بعدها تعداد شرکت کنندگان در بررسی روز به روز زیادتر میشد… نقشه آنها این بود که به همراه اعلیحضرت همایون کار کنند و نه علیه او، مأمورین اصلی آنها در ایران رابطه نزدیکی با دربار داشتند… درباره ارتش ارزیابی آنها شبیه ارزیابی من بود....
وی که یک ماه قبل از کودتا در تیرماه ۱۳۳۲ با گذرنامه جعلی و نام مستعار «جیمز لاکریج» وارد ایران شد تغییراتی در طرح اولیه کودتا داد و سرلشگر فضل الله زاهدی را به عنوان رهبر کودتاچیان و نخست وزیر کودتا وارد میدان کرد و البته قبل از ورود به فازِ کودتا با محمدرضا شاه ملاقات کرد و به او اطمینان داد که هیچ راهی جز کودتا برای تغییر دولت مردمی مصدق وجود ندارد. چرا که قبل از طرح کودتا، توطئه سرنگون کردن دولت توسط مجلس شورای ملی و ترور نافرجام نخست وزیر مصدق شکست خورده بود و پهلوی پسر هم از ترس سرنگون نشدن تاج و تخت پذیرفت که نقشه کودتا بعد از خروج نمایشی او از کشور عملیاتی شود.
از همان آغاز نهضت ملی شدن نفت، دولت انگلستان در صدد بود تا مانع به ثمر رسید نهضت ملی شدن صنعت نفت شود و تبلیغات شدیدی بر ضد نهضت به راه انداخت.
شپرد، سفیر انگلیس جنبش را ساخته دست مصدق، کاشانی و چند نفر تندروی ضد انگلیسی برای منحرف کردن توجه مردم از فساد هیأت حاکمه میدانست. بعد از انتخاب مصدق به نخست وزیری و تصویب قانون ۹ مادهای خلعید از شرکت نفت جنوب توسط مجلس ایران، دولت انگلستان چندین راه برای مقابله با دولت مصدق برگزید.
در حالی که هربرت موریسون، وزیر امور خارجه بریتانیا از یک حمله نظامی سخن به میان آورد و آتلی پیگیری قضیه را از طریق مذاکره و شکایت در مجامع بین المللی جستجو میکرد، آن لمبتون، ایرانشناس برجسته و چند تن دیگر از مشاوران وزارتخارجه از طرح یک توطئه برای براندازی دولت مصدق حمایت میکردند.
رابین زنیر، استاد زبان فارسی در دانشگاه آکسفورد برای اجرای این نقشه روانه تهران شد تا حلقه مخالفان مصدق را به هم نزدیک کند. طرح شکست خورد و به دلیل تداوم آن دکتر فاطمی، وزیر خارجه وقت ایران در شهریور ۱۳۳۱ سفارت انگلیس را به خاطر مشارکت در توطئه علیه دولت تعطیل کرد. از این تاریخ به بعد اینتلیجنس سرویس، سرویس امنیتی انگلیس «عملیات چکمه» یعنی کودتای نظامی را در راس برنامه خود قرار داد.
چرچیل، جانشین آتلی به خوبی میدانست که بدون کمک آمریکا اجرای آن ناممکن است. به همین علت منتظر ماند تا دوره ریاست جمهوری ترومن که مخالف هرگونه عملیات مخفیانه و کودتا علیه مصدق بود به پایان برسد و با جمهوریخواهان بر سر این قضیه به تفاهم برسد.
آیزنهاور، جانشین ترومن هم دارای دیدگاه ضد کمونیستی شدیدی بود و هم با کارتلهای نفتی رابطه صمیمانهای داشت.
در پاییز ۱۳۳۱ ودوهاوس، رئیس جدید MI ۶ در ایران و ساموئل فال، کارمند اطلاعاتی آن کشور نمایندگان بریتانیا با همتایان آمریکایی خود در واشنگتن ملاقات کرد و بر سر توطئه جدیدی به نام آجاکس به تفاهم رسیدند. چندی بعد نورمن داربیشر، رئیس اسبق MI ۶ در ایران با دونالد ویلبر از کارشناسان سیا در امور ایران در نیکوزیا، پایتخت قبرس ملاقات و طرح نهایی را مورد بررسی قرار دادند.
با وجود این به خاطر اهمیت مساله بار دیگر کرمیت روزولت، رئیس بخش خاورمیانه سیا و راجر گویران، رئیس پایگاه سیا در ایران در بیروت مذاکراتی انجام داده و تغییراتی در طرح قبلی اعمال و نسخه نهایی را برای دولتمردان آمریکا ارسال کردند که مورد پذیرش برادران دالس یعنی آیزنهاور و آلن، رئیس سیا و جان، وزیر خارجه قرار گرفت.
کودتا برای سیا اهمیت فوقالعاده داشت، به همین علت تمام جوانب را در نظر گرفت.
محمدرضا شاه که بعد از سقوط شاهِ پدر از اقتدارش کاسته شده بود در تلاش بود موقعیت خود را تقویت کند، اما مصدق که سیاستمداری معتقد به نهضت مشروطه بود، مانع بزرگی بود به همین دلیل از آغاز دوره نخست وزیری مصدق با همه توان، آشکارا و پنهان به توطئهچینی علیه نخست وزیرش پرداخت در عوض دکتر محمد مصدق نیز با همکاری حامیان خود تا توانست شعاع دایره قدرت و اختیارات شاه را کوتاه و کوتاهتر داد. انحلال سنا، بازنشسته کردن افسران طرفدار شاه و عامل سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا در دربار و ارتش و تعطیل کردن دفاتر شاهزادهها و شاهدختها از مهمترین آنها بود.
در زمستان ۱۳۳۱ ائتلاف آمریکا و انگلیس از یک سو و همراهی دربار و یاران پشت کردهِ به مصدق از سوی دیگر، زمینه اجماع داخلی و خارجی ساقط شدن دولت مصدق را فراهم کردند که این اجماع خودش را در حادثه ۹ اسفند ۱۳۳۱ به نمایش گذاشت. این اجماع منجر به توطئه ترور مصدق شد که البته به دلیل هوشیاری تیمسار محمود افشارطوس، رییس شهربانی دولت مصدق عقیم ماند.
آنتونی ایدن، وزیر خارجه سه دوره پادشاهی انگلستان درباره ماجرای ۹ اسفند ۱۳۳۱ گفت: این واقعه نتیجه تلاش مصدق برای محدود کردن شاه بود.
امرای مسن و ناراضی از بازنشسته شدنِ اجباری توسط مصدق، توطئه دیگری را برنامه ریزی و اجرا کردند و آن، ربودن و قتل تیمسار محمود افشارطوس رییس شهربانی، در کوههای تلوِ جاده لشکرک در اردیبهشت ۱۳۳۲ بود. این جنایت هولناک که سر و صدای زیادی بلند کرد نشان داد که کودتاچیان تا چه اندازه برای رسیدن به هدفشان بی رحم و قاطع هستند.
یرواند آبراهامیان تاریخ نگار ارمنی تبار، قتل تیمسار افشارطوس را بخشی از برنامه آمریکا و انگلیس و یک جنگ روانی و تبلیغاتی علیه دکتر مصدق برای متزلزل کردن پایههای دولت او تحلیل کرد.
البته ماهها قبل از اجرای توطئه قتل مصدق، اومرا و نظامیان بازنشسته شامل تیمسار دکتر منزه، تیمسار علیاصغر مزینی، تیمسار بایندر و تیمسار نصرالله زاهدی با هدایت و حمایت دکتر مظفر بقایی نماینده مجلس شورای ملی و حسین خطیبی، شخصیت سیاسی و دوست مظفر بقایی در قالب طرحی تصمیم به ربودن سرلشکر ریاحی، دکتر حسین فاطمی، دکتر عبدالله معظمی و دکتر سیدعلی شایگان از افراد برجسته نهضت ملی و تحت فشار قرار دادن دکتر محمد مصدق برای کنارهگیری از قدرت داشتند، اما تیمسار افشارطوس با اطلاع به موقع از نقشه توطئه، نقشه آنان را نقش بر آب کرد.
با شکست این توطئه کور، دکتر مظفر بقایی، نماینده مجلس شواری ملی متهم به دخالت در قتل تیمسار شد، ولی دادگستری به دلیل مصونیت سیاسی بقایی، کاری از پیش نبرد. جنجال نمایندگان متخاصم در مجلس شورای ملی تا جایی شدت گرفت که مصدق به توطئه برکناری خود پی برد و در اقدامی پیش دستانه و زیرکانه با رفراندومی که ۲۰ مرداد ۱۳۳۲ برگزار کرد، مجلس را تعطیل کرد.
محمدرضا شاه که از شکست طرحها و نقشههای سیاستمداران دست نشانده دربار در مجلس و سایر بخشهای کشور عصبانی بود در سایه خلاء مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ در اقدامی ناگهانی فرمان محرمانه عزل دکتر مصدق و نصب سرلشگر زاهدی به عنوان نخست وزیر جدید را صادر کرد و برای در امان ماندن از تبعات این فرمان به رامسر رفت در حالی که این حکم باید پیش از امضا از تصویب مجلس شورای ملی میگذشت، همان مجلسی که هفدهمین دوره اش، دو روز قبل از امضای حکم عزل مصدق از طریق رفراندوم منحل شده بود.
او همزمان با حکم برکناری مصدق، حکم نخستوزیری نصرالله زاهدی، سرلشکر بازنشسته ارتش را هم امضا کرد و سرهنگ نعمتالله نصیری فرستاده مخصوص خود را مامور تسلیم حکم به نخست وزیر کرد.
نصیری نیمه شب ۲۴ مرداد حکم عزل نخست وزیر را پشتیبانی چند تانک و زرهپوش به خانه مصدق در خیابان کاخ برد. سربازان گارد سلطنتی همزمان فاطمی وزیر خارجه، حق شناس وزیر راه و زیرکزاده نماینده مجلس را دستگیر کردند. از سوی دیگر سرهنگ ممتاز، فرمانده گارد محافظ خانه نخست وزیر، نصیری و سربازانش را بازداشت کرد و به این ترتیب دولت موفق شد این نقشه را خنثی کند.
با اطلاع محمدرضا شاه از خبر بازداشت نصیری، از همان شمال کشور به همراه ملکه ثریا با جت شخصی به بغداد فرار کرد و سایر کودتاچیان از جمله سرلشگر زاهدی مخفی شدند.
ثریا، همسر دوم شاه در خاطرهای از آن روزها گفت: «ما به منطقه کلاردشت نزدیک رامسر پرواز کردیم. مسافرت ما ظاهرا طبیعی و برای فرار از گرمای طاقت فرسای تهران بود. چند تن از دوستان نزدیک ما هم در کلاردشت به ما پیوستند، ولی هیچ کدام از آنها از صدور فرمان برکناری مصدق و انتصاب سرلشگر زاهدی به جانشینی وی اطلاع نداشتند. اخبار تهران و سایر پیامها و گزارش ها را از طریق فرستنده هایی که در کاخ سعدآباد نصب شده بود دریافت می کردیم. از طریق همین فرستنده مطلع شدیم که مصدق کار رفراندم برای انحلال مجلس را به انجام رسانده و مدعی شده است که بیش از ۹۹ درصد آراء مردم را به دست آورده است. شاه به جای امضاء فرمان انحلال مجلس فرامین عزل مصدق و نخست وزیری زاهدی را امضا کرد و به وسیله سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی به تهران فرستاد.»
وی ادامه داد: «ما بی صبرانه منتظر خبرهای تهران بودیم. فرستنده سعدآباد از کار افتاد. شاه مضطرب و نگران در طول و عرض اطاق قدم میزد و من که کمتر از او نگران نبودم روی مبل نشسته و ساکت بودم. نمیدانم چه ساعتی به خواب رفته بودم، که ساعت چهار صبح شاه مرا از خواب بیدار کرد و در حالی که صدایش از وحشت و اضطراب می لرزید گفت «ثریا همانطور که پیش بینی کرده بودم کار خراب شد. مصدق از فرمان برکناری خود اطاعت نکرده و زاهدی هم به جای این که دست به کاری بزند مخفی شده است. هرچه زودتر باید از اینجا فرار کنیم. باید خودمان را به رامسر برسانیم و از آنجا به بغداد پرواز کنیم.» آن لحظات دلهره و اضطراب غم انگیزترین اوقات زندگی من است که هرگز فراموش نمیکنم.»
ثریا در ادامه با اشاره به رفتار مقامات عراقی در فرودگاه بغداد با شاه ایران، گفت: «نزدیک ظهر به فرودگاه بغداد رسیدیم. نزدیک شدن یک هواپیمای ناشناس آن هم بدون برنامه و اطلاع قبلی، مقامات و ماموران فرودگاه را وحشت زده کرد، زیرا در آن ساعت مقامات فرودگاه منتظر فرود هواپیمای ملک فیصل پادشاه عراق که برای بازدید یک مرکز نظامی به نزدیکی بغداد رفته بود، بودند. از برج کنترل فرودگاه از ما خواستند هویت خود را اعلام کنید. شاه در اعلام هویت و مبدا پرواز مردد بود. هیچ کس نباید بداند که ما، شاه و ملکه فراری ایران هستیم. شاه سرانجام پاسخ داد «یک هواپیمای توریستی است. موتور هواپیما خراب شده است، اجازه فرود اضطراری می خواهیم.»
وی ادامه داد: «به محض فرود، ماموران مسلح فرودگاه ما را احاطه می کنند و از هواپیما می خواهند فورا باند را خالی کند. هواپیمای ملک فیصل تا چند دقیقه دیگر به زمین خواهد نشست، باند فرودگاه باید فورا خالی شود. شاه ورقی از دفتر یادداشت خود کند و چند سطر روی آن می نویسد و از مامور امنیتی فرودگاه می خواهد به محض فرود هواپیمای ملک فیصل این یادداشت را به دست او برسانند. این کار به دلایل نامعلومی صورت نمی گیرد و مامور امنیتی فرودگاه را ترک می کند. بعد از نیم ساعت یادداشت را می خوانند. بلافاصله ما را به دفتر فرودگاه هدایت می کنند. در آن زمان سفیر ایران در بغداد مظفر اعلم بود که به دستور مصدق نه تنها به استقبال محمدرضا نیآمد که به همه اعضای سفارت نیز دستور می دهد که هیچ کدام حق ندارند به دیدار شاه بروند.»
همسر دوم شاه ادامه داد: «ساعتی بعد «خلیل کنا» وزیر خارجه عراق ما را با احترام به یکی از کاخ های سلطنتی هدایت می کند. ملک فیص از ما دعوت کرد پس از استراحت، پنج بعد از ظهر به کاخ محل اقامت او برویم. در این ملاقات او با کمال محبت و احترام به ما گفت که تا هر وقت بخواهیم می توانیم در بغداد بمانیم و در این مدت میهمان او خواهیم بود. ولی شاه گفت میخواهد به اروپا برود و تنها تقاضایی که از اعلیحضرت پادشاه عراق دارد این است که هرچه زودتر وسیله پرواز ما را به رم فراهم نمایند.»
صبح روز ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ شاه و ثریا به اتفاق ارتشبد خاتمی، خلبان هواپیمای دو موتوره بیچکرافت و آتابای آجودان مخصوص شاه با یک هواپیمای انگلیسی به سوی رم پرواز کردند.
داستان شکست طرح شاه برای سرنگونی دولت دکتر مصدق از یک سو و فرار شاه و ملکه از سوی دیگر به خبر اول مطبوعات و رادیو و تلویزیونهای جهان تبدیل شد. در فرودگاه رم سیل خبرنگاران و عکاسان شاه و ثریا را احاطه کردند. محمدرضا در برابر سماجت خبرنگاران در خصوص چرایی عزل مصدق، گفت: «من طبق قانون اساسی ایران و اختیارات خود در مقام سلطنت، مصدق را از نخست وزیری برکنار کردم.»
در فرودگاه رم از سفارت ایران هیچ کس به استقبال شاه نرفت، اما از میان انبوه خبرنگاران و عکاسان حاضر در سالن فرودگاه، یک ایرانی خود را به محمدرضا رساند و خودش را حسین صادق، رایزن سفارت ایران معرفی کرد. وی پسر مستشارالدوله صادق، نماینده تبریز در مجلس شورای ملی در اوایل قیام مشروطه و رییس مجلس موسسانی بود که رضا شاه را به سلطنت انتخاب کرد.
حسین صادق با اتومبیلش شاه و ثریا را به اتاقی که در هتل اکسلسیور اجاره کرده بود، رساند.
دکتر فاطمی وزیر خارجه دولت مصدق در مقالهای بعدها در روزنامه باختر امروز منتشر کرد، واقعه فرار پهلوی دوم و کودتای ۲۸ مرداد را این گونه توضیح داد: «قرار کودتاچیان با فرزند عاقد قرارداد ۱۹۳۳ این بود که اگر در خفه کردن صدای ملت، در نابود کردن حکومت ملی توفیق پیدا کردند و توانستند به دست و پای آزادیخواهان زنجیر بگذارند رادیو تهران در ساعت مقرر برنامه معمولی خود را شروع نکند تا سردسته جنایتکاران خود را از کلاردشت پس از چند دقیقه با هواپیما به تهران برساند و مزد وطن فروشی و تجدید عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاکمیت مملکت را از انگلستان بستاند.»
او ادامه داد: «صبر و بردباری و متانت دکتر مصدق بالاخره این پرده پندار را پاره کرد و مردم و دوست و دشمن فهمیدند که وی فرزند همان پدری است که ۲۰ سال ایران را غارت کرد و سرانجام در روزی که باید از منافع کشورش دفاع کند، مردم بی پناه را به تانک و توپ بمباران دو دشمن قوی بلاتکلیف سپرد و خود با کامیونهای جواهرات راه فرار در پیش گرفت، با این تفاوت که از کودتای انجام شدهِ پدر در سوم شهریور، ۲۰ سال گذشته بود و پسری که وارث آن کودتای ننگین بود برای تحکیم پایه های لرزان و سبب خیانت آمیز خویش به نهضت ملی وطن که با خون فرزندان ۳۰ تیر آبیاری شده بود، شبیخون ناجوانمردانه زد.»
کودتای انگلیسی - آمریکایی پیروز شد و پهلوی دوم ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در پیامی که از رادیو تهران پخش شد وعده غیرمنتظرهای داد. وی با هدف آرام کردن مردم به آنها وعده دموکراسی داد و گفت که تنها اوست که میتواند در کشور دموکراسی واقعی برقرار کند. وی به لطف حمایت آمریکاییها توانست پیروز کودتا شود. وی ۳۰ مرداد ماه ۱۳۳۲ به ایران برگشت و بر صندلی قدرت نشست و دکتر مصدق و هواداران و منصوبان او در سراسر کشور را به زندان سپرد و پاکسازی ادارات از مصدقیها را آغاز کرد.
شاه پس از بازگشت به ایران با روزولت دیدار کرد. روزولت رییس سازمان اطلاعات مرکزی امریکا در خاورمیانه و یکی از مجریان اصلی طرح براندازی حکومت مصدق بود. بر اساس برخی اسناد تاریخی، محمدرضا شاه در این ملاقات از روزولت به دلیل بازگرداندنش به قدرت سپاسگزاری کرد.
دونالد ویلبر مامور اسبق سیا در خاورمیانه در کتابی که سال ۱۹۸۶ منتشر کرد، پیروزی کودتای ۲۸ مرداد را «شانسی» دانست. وی در این کتاب نوشت: «پس از بازداشت سرهنگ نصیری فرستاده شاه توسط ماموران حفاظت از مصدق و همچنین بازداشت چند افسر دیگر در ۲۵ مرداد، روزولت از ادامه کودتا مایوس شد و تصمیم به خروج فوری از ایران گرفت، اما با اصرار سرویس جاسوسی بریتانیا و برخی عوامل ایرانی، در ایران ماند و کودتا را به سرانجام رساند.»
منابع:
باختر امروز، ش ۱۱۷۲ (۲۵ مرداد ۳۲) ص ۱
اسناد سازمان سیا درباره کودتا، پیشین، ص۱۲۰
باختر امروز، ش ۱۰۰۰ (۱۶ دی ۳۱) صص ۱و ۸
غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن نفت، تهران، ۱۳۶۴، ص ۲۶۰
مذاکرات جلسه هفتاد و نهم چهاردهمین دوره مجلس شورای ملی در مورخه ۱۳ آذر ۱۳۲۳
غلامرضا نجاتی، مصدق: سالهای مبارزه و مقاومت، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷
عملیات آژاکس، ترجمه ابوالقاسم راه چمنی، تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات ابرار معاصر، ۱۳۸۰، صص۴۲ــ۳۷
ر. ک مقدمه کاتوزیان بر اسناد سازمان سیا درباره کودتای ۲۸ مرداد، ترجمه غلامرضا وطن دوست، تهران، رسا، ۱۳۸۲، ص ۴۹
محمدمصدق، خاطرات و تالمات، به کوشش ایرج افشار، تهران نشر علمی، ص ۱۹. همچنین ر. ک موحد، خواب آشفته نفت، تهران، کارنامه، ۱۳۷۸، ج۱، ص ۶۸۷