هر کارآفرین در مسیر خود، روزی به فکر انصراف و عقبنشینی میافتد. چنین احساسی طبیعی است و تقریبا تمام کارآفرینانی که با آنها مصاحبه کردهام، چنین دورانی را تجربه کرده اند؛ حتی اگر زودگذر بوده باشد.
به گزارش دنیای اقتصاد به نقل از کتاب «چگونه این (کسبوکار) را ساختم»، واقعیت آن است که شما نمیخواهید از ایده و برنامههای خود انصراف دهید. تا آن زمان قدمهای بزرگی برداشتهاید. اما به ناگاه با مسیری بسیار دشوار و ظاهرا غیرقابل عبور مواجه میشوید که سادهترین کار پذیرفتن شکست و انصراف از ادامه مسیر است. برخی از اطرافیان به شما توصیه خواهند کرد که انصراف، هوشمندانهترین کاری است که میتوانید انجام دهید و هر فرد عاقلی چنین خواهد کرد. البته، آنچه آنها فراموش میکنند، این است که هیچ فرد به اصطلاح عاقلی کسبوکار خودش را راهاندازی نمیکند و شاید نباید به توصیههای آنها گوش داد.
البته توصیه و نصایح آنها یک کاربرد دارد؛ نه لزوما به عنوان یک توصیه خوب بلکه برای فهمیدن آنکه بالاخره به باتلاق مسیر خود رسیدهاید. لحظه سرنوشتساز فرارسیده است و آینده کسبوکارتان بستگی به عبور موفقیتآمیز از این باتلاق دارد. مانند آن است که یک هواپیما ساخته باشید و پرواز خود را آغاز کرده باشید، اما نمیتوانید اوج بگیرید و دلیلش را هم نمیدانید. در آن لحظه باید تصمیم بگیرید: بازگردید یا به پیش بروید. از هواپیما بیرون بپرید یا راهی برای افزایش توان حرکتی آن بیابید. بهنظر، مرگ و زندگی شما بستگی به تصمیم و اقدامتان دارد.
رابرت فراست، شاعر آمریکایی حرکت به جلو را توصیه میکند. جملهای معروف از او روی فنجانها، پوسترها و بسیاری از صفحات اینستاگرام نقل شده است: «بهترین راه، پیش رفتن است.» فراست این جمله را در سال ۱۹۱۵ در شعری با عنوان «خدمتکارِ خدمتکاران» نوشت. جمله درباره زنی است که به همراه همسرش، پانسیونی در حاشیه یک دریاچه را مدیریت میکند و از انجام دوباره و دوباره کارها خسته میشود. به ظاهر این رنج تکراری هیچگاه تمام نمیشود و آرزو میکند همهچیز را کنار بگذارد و به دل طبیعت فرار کند.
اما همسرش به او میگوید: «باید یک تلاش ادامهدار دیگر انجام داد... بهترین راه، پیش رفتن است.» او در نهایت، با این نظر موافقت میکند و میگوید: «هیچ راهی به جز پیش رفتن نمیبینم.» شاید کار شما هنوز به اینجا نکشیده باشد. اما آنطور که از مصاحبه با کارآفرینان و بنیانگذاران کسبوکارهای مختلف آموختهام، بالاخره روزی این جمله را با تمام وجود درک خواهید کرد. تصور میکنم هر کارآفرین موفقی، دیر یا زود طرز نگاه هر دو شخصیت شعر فراست را درک میکند.
شاید آن روز زمانی باشد که هیچ پیشرفتی در کارشان پدید نمیآید یا زمانی که کارهایشان تمام نمیشود و دلشان میخواهد با رها کردن همه چیز، به زندگی در جنگل روی آورند. اما زمانی که به ساختههایشان، به مسیری که تاکنون پیمودهاند و به افرادی که روی آنها حساب کردهاند، نگاه میکنند، خود را متعهد به «یک تلاش ادامهدار دیگر» میبینند. آن تلاش میتواند بالاخره آنها را از باتلاق عبور دهد.
یکی از مشکلاتی که کسبوکارها با آن مواجه میشوند، دورهای از رکود، درجا زدن، فعالیت بدون سود و استیصال است. پاول گراهام این دوره را «عبور از فلاکت» نامیده و دلیلش را تناسب نداشتن بازار با محصول میداند.
مارک اندریسون در سال ۲۰۰۷ در مجموعه راهنماییهایش برای استارتآپها درباره چنین دورههایی چنین نوشت: «مشتریان ارزشافزودهای از محصول به دست نمیآورند، تبلیغات دهان به دهان به صفر نزدیک میشود، کاربرد محصول با سرعت چندانی افزایش نمییابد، مصاحبه با رسانهها بیهوده میشود، چرخههای فروش طولانی میشوند و بسیاری از توافقهای تجاری هیچگاه نهایی نمیشوند.»
این دوره برای کسبوکار نوپای ایربیاندبی (Airbnb) سال ۲۰۰۸ بود. بنیانگذاران این کسبوکار متوجه شده بودند بهدلیل سخنرانی انتخاباتی اوباما در شهر دنور کلرادو، کمبود هتل، شهردار را به تلاش به اسکان مسافران در پارکها وادار کرده است. در این شرایط تصمیم گرفتند صاحبخانه داوطلب را پیدا کرده و از هر کدام از آنها اتاقی برای چند شب به مسافران کرایه بدهند. وبسایت آنها این خدمت را ارائه میکرد و هر دو طرف معامله سود میبردند. آنها توانستند در عرض چهار هفته، ۸۰۰ خانه را در وبسایت خود فهرست کنند و بسیاری از مسافران را اسکان دهند. اما گردهمایی انتخاباتی دموکراتها بهزودی پایان یافت.
جو گبیا، یکی از بنیانگذاران ایربیاندبی میگوید: «گردهمایی تمام شد و تمام آن آمارها فرو ریخت.» شرایط ناامیدکنندهای برای جو گبیا، برایان چسکی و ناتان بلچارسکی رقم خورده بود. آنها تصور میکردهاند بالاخره کارشان روی غلتک افتاده، میتوانند افزایش سرمایه دهند و به توسعه فعالیتهایشان بیندیشند.
اما به ناگاه آمارها به سمت صفر میل کرد و در ظاهر بدبینی اکثر سرمایهگذاران به ایده آنها بیراه نبود. زمانی که فقط ۱۰ نفر از ۲۰ سرمایهگذار مدنظر آنها پاسخ ایمیل دادند و هیچکدام هم سرمایهگذاری نکردند، میتوان تصور کرد که راحتترین کار متوقف کردن فعالیتها بود. اگر آنها ایده کرایه اتاق خود را رها میکردند، هیچکس سرزنششان نمیکرد. اما آنها به تلاش ادامه دادند. به پیش رفتند، برای افزایش ارتفاع جنگیدند و بهدنبال راهحل مشکلاتشان برآمدند.
در چنین شرایطی، مشکل اکثر کسبوکارها فقدان بازار برای محصول یا خدمت آنها است. اما مشکل بنیانگذاران ایربیاندبی ایده اولیه نبود و واقعا بازاری برای خدمات آنها وجود داشت. ایراد را باید در شیوه اجرا پیدا میکردند. دو مشکل در شیوه اجرا وجود داشت: نخست آنکه صاحبخانهها عکسهایی بیکیفیت از اتاق خود منتشر میکردند که بهدلیل حرفهای نبودن، اتاقها را زشت نشان میداد. مشکل دوم، معذب بودن مسافران از پرداخت نقدی برای اقامتشان بود.
پرداخت حضوری پول برای اسکان یک یا دوشبه، عجیب بود. هر دو مشکل به راحتی حل شد. اول با خرید یک دوربین حرفهای، آموزش صاحبخانهها و کمک به آنها برای عکاسی اصولی و دومی با امکان پرداخت اینترنتی در سایت. ایربیاندبی با عبور از باتلاق مسیر، تبدیل به یکی از موفقترین کسبوکارهای ۲۰ سال اخیر شد و انقلابی بزرگ در شیوه فعالیت صنعت هتلداری و اسکان پدید آورد.