فراروـ قسمت هشتم از سریال میخواهم زنده بمانم به کارگردانی شهرام شاه حسینی و تهیه کنندگی محمد شایسته دوشنبه 23 فروردین 1400 وارد شبکه نمایش خانگی شد.
«امیر شایگان پس از عقد هما را به آتلیهای برای گرفتن عکس عروسی میبرد؛ اما هما هنوز آماده این زندگی تازه با او نیست. از طرف دیگر کاوه و شیدا و عماد نقشه سرقت از کارخانه را عملی میکنند و در میانه سرقت کاوه متوجه رازی میشود که شیوا پنهان کرده است...»
شایگان، هما را به آتلیهای میبرد تا با لباس عروس و داماد عکس یادگاری ازدواجشان را بگیرند. هما سکوت میکند و به نمایش او تن میدهد؛ اما در میانه کار میبُرد و آتلیه را ترک میکند. خاطراتش با نادر و حرفهای عاشقانهای که میانشان رد و بدل شده بود با تکرار جمله: «عروس خانم عاشقانه آقا داماد رو نگاه کن» در هم میآمیزد و او را بیش از هر لحظهای از حضور کنار شایگان نفرت زده میکرد. هما نفرت و انزجارش از این ازدواج را باز هم به روی شایگان میآورد. اینکه او به اختیار خودش اما برای آزادی پدرش و به خاطر قدرت شایگان حاضر به نشستن کنار او شده است. هما از کارهای به ظاهر محترمانه شایگان مثل ترک خانه در شب اول یا حاضر و آماده کردن میز و چیزهای مختلف برایش تحت تاثیر قرار نمیگیرد و این را به شایگان هم میگوید.
اما شایگان باز هم به دنبال راه دیگری میگردد. او هر چیزی را تاکنون خواسته، به دست آورده است و جواب نه را به هیچ وجه نمیپذیرد؛ اما در مقابل قلب و روح هما کم آورده است. تصاحب جسم هما کار سادهای بود که از پس آن بر آمده است. اما این که دل هما هم مال او شود، میسر نیست. در سویی دیگر کاوه، عماد و شیوا سروقت بیات، مدیر کارخانه تولید مورفین میروند و او را مجبور میکنند تا کارخانه را خالی کند و آنها را به آنجا ببرد؛ اما نقشه آنها با مقاومت بیات به هم میریزد.
آنها مجبور به اعمال خشونت میشوند و در این میان مشخص میشود بیات کسی است که کارخانه را از چنگ پدر شیوا در آورده و زندگی آنها را نابود کرده است. بنابراین معلوم میشود که به جز کمک به کاوه برای شیوا پای انتقام نیز در میان بوده است. در هر صورت سرقت انجام میشود و آنها از کارخانه بیرون میآیند. اما آنچه در ادامه بر سرشان خواهد آمد، هنوز مشخص نیست...
قسمت هشتم بیشتر به حال و روز هما پس از ازدواج با شایگان میپردازد. اینکه او گاهی سرشار از خشم است و با این خشم در مقابل شایگان میایستد و اگرچه تن به خواستههای او داده است، خود را از او قویتر میداند. گاهی هم احساس عجز و ناتوانی تا عمق استخوانش نفوذ میکند و خود را تنها مییابد و گاه وقتی به فکر پدرش و آزادی او میافتد، کورسوی امیدی در دلش جوانه میزند.
میخواهم زنده بمانم بعد از گذشت هشت قسمت بهخوبی داستانش را پیش میبرد و شخصیتهایش با بازی خوب بازیگرانش جا افتادهاند. این سیر رو به جلوی میخواهم زنده بمانم، میتواند حتی نوید قسمتهای جذابتری را هم به تماشاگران این سریال بدهد...