bato-adv
کد خبر: ۴۸۲۵۷۵

اهمیت اخبار به راست و دروغ بودنش ربطی ندارد

اهمیت اخبار به راست و دروغ بودنش ربطی ندارد
به بزرگترین خبر‌هایی که در طول عمرتان شنیده‌اید فکر کنید. به حس و حالی که در آن اولین لحظه به شما دست داد. ناگهان انگار بمبی عظیم در کنارتان منفجر شده است. گیج و منگ به گذشته و آینده فکر می‌کنید. به برنامه‌ها و آرزوهایتان، به خانواده و کشورتان. دیگر هیچ‌چیز مثل قبل نخواهد بود. گویی جهان جدیدی جلوی چشمتان ظاهر شده است که آن را نمی‌شناسید. خبر اطلاعاتی دربارۀ لحظۀ حال به ما می‌دهد، اما نیرویش بسیار فراتر از این است.
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۶ - ۱۴ فروردين ۱۴۰۰

آرتور اسِرَف در مقاله‌ای در ایان نوشت: شب سیزدهم نوامبر سال ۲۰۱۵، در خانه‌ام در پاریس بودم که از طرف دوستی در لندن، پیامی روی واتس‌اَپ دریافت کردم. چند خیابان آن‌سوتر، اتفاق نامعمولی در حال رخ‌دادن بود و این نخسین تصویر مبهمی بود که از آن اتفاق به من می‌رسید. درحالی‌که خبر حملات تروریستی در تئاتر باتاکلان و دیگر جا‌ها داشت شهر را در می‌نوردید، تلاش کردم تا بفهمم که چه اتفاقی دارد می‌افتد. لپ‌تاپم را روشن کردم و در پنج صفحۀ مختلف، روزنامه‌های اصلی را باز کردم؛ سعی کردم به‌وسیلۀ خطوط شلوغ تلفن برای مقایسۀ گزارش‌ها با دوستان و خانواده‌ام تماس بگیرم، اما گویی هیچ‌چیز کافی نبود.

به گزارش ترجمان علوم انسانی در ادامه این مطلب آمده است: طی چند روز و چند هفتۀ بعد، به دریافت پیام‌های گروهی روی گوشی‌ام عادت کردم، پیام‌هایی که دربارۀ حمله‌های تازه هشدار می‌دادند و معلوم شد که همه‌شان بی‌اساس بوده‌اند. همۀ دوروبری‌هایم ظاهراً ناتوان بودند از اینکه آن اتفاق را به‌نحوی سرراست در گذشته جای دهند؛ رویداد‌ها مقاومت می‌کردند در برابر اینکه رنگ ببازند و به چیزی تبدیل شوند که صرفاً ’اتفاق افتاده‘ و درعوض، پیامدهایشان را که هر دم گسترده‌تر می‌شد، به زمان حال می‌کشاندند. انگار زمان شتاب گرفته و جهت گم کرده بود و احساس می‌کردی خبر‌ها به‌نوعی سریع‌تر، غلیظ‌تر و کثیف‌تر از معمول شده است.

وقت‌هایی که زمان حال نفس‌گیر می‌شود، دست‌یازی به گذشته می‌تواند اطمینان‌بخش باشد. طی ماه‌های پس از واقعه، به تاریخ رو آوردم تا تلاش کنم دورنمایی به چنگ آورم. حین خواندن مقاله‌ای به‌قلم رابرت دارنتن، مورخ آمریکایی، دربارۀ اخبار در پاریسِ پیشاانقلابی، متوجه این شدم که ساکنین شهرم ۲۵۰ سال پیش، به آشوب سیاسی روزگارشان واکنشی تقریباً مشابه واکنش من به حملات سال ۲۰۱۵ داشته‌اند.

پاریسی‌ها در برهه‌های آشوبناکِ سال ۱۷۴۹، به هر تعداد رسانه‌ای که دم دستشان می‌رسید چنگ می‌انداختند و میان روزنامه‌ها، نامه‌ها، ترانه‌ها، حرف‌های منقول و زردنامه‌هایی که به آن‌ها کانارد می‌گفتند، در رفت‌وآمد بودند. بسیاری از خوانندگان به مطبوعات رسمی سانسورشده بی‌اعتماد بودند، اما نگران این نیز بودند که گسترش شایعات ممکن است در میان سایر سکنۀ شهر موجب هراس‌آفرینی شود؛ شبیه به احساس من، هر بار کسی مدعی می‌شد حمله‌های جدید در راه است.

متوجه شدم که در محلۀ من مردم در کافه-رستوران‌ها تئوری‌های توطئه را بررسی، یا ادعا می‌کنند که چیز‌های زیادی از دید ما پنهان نگه داشته شده‌اند. پاریسی‌های دهۀ ۱۷۵۰ نیز به‌همین‌منوال در فضا‌های شهری جدید همچون قهوه‌خانه‌ها تجمع می‌کردند تا به بحث دراین‌باره بنشینند که آیا نابخردی‌های پشت پردۀ اشرافیتْ ثبات پادشاهی را تهدید می‌کند یا خیر. درمقایسه با وضعیتِ چند سده پیشِ مردمِ پاریس، رویداد‌های امروز هیجانِ کمتری داشت. انگار سرعتِ زمانْ پیرامون من کاسته می‌شد و اوضاع آرام‌تر و منظم‌تر می‌گردید.

ما مرتباً در اعتراض به این واقعیت که اخبار دچار «بحران» شده، دست‌هایمان را به هم می‌ساییم، اما به ندرت دربارۀ آنچه اخبار واقعاً هست بحث می‌کنیم. اخبار، با شباهت فراوان به تاریخ، اساساً، روشی است برای تحمیل نظم به تمامیتِ درهم‌ریختۀ آنچه پیرامونمان در جریان است. فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد «اخبار» را «اطلاعات به‌تازگی دریافت‌شده یا قابل‌ملاحظه، به‌خصوص دربارۀ رویداد‌های اخیر یا مهم» معنا می‌کند. یا، بنا به تعریف دارنتن، اخبار «داستان‌هایی است دربارۀ آنچه اتفاق افتاده است»؛ بنابراین آنچه ما اخبار می‌نامیم، به‌نحو تنگاتنگی به ادراکمان از زمان متصل است.

هراسِ فعلی دربارۀ اخبار کذب به سرزنش فناوری‌های جدید ازقبیل شبکه‌های اجتماعی گرایش دارد. این اضطراب به عقیده‌ای گره خورده است که می‌گوید نوآوریِ فنی محرک انقلاب‌های فرهنگی و فکری است؛ دیدگاهی دربارۀ زمان‌مندی که پیدایش آن به اروپای قرن ۱۹ باز می‌گردد. در این دیدگاه، زمان همچون نوعی توالی خطی نگریسته می‌شد که با هر گامِ فناورانه به پیش می‌رود.

در همین دوره است که صنعتِ مدرنِ اخبار متولد شد، پس شاید جای تعجب نباشد که اغلب محققانْ این شیوۀ خاص از سامان‌دهی زمان را برای فهم اخبار پی گرفته باشند. آن‌ها استدلال می‌کنند که در اعصار گوناگون، اخبار با تکیه بر رسانه‌های غالب پیش می‌رفت: نخست اخبار شفاهی بود، سپس روزنامه‌ها از راه رسیدند، بعد تلویزیون و پس‌ازآن اینترنت. این دیدگاه عرضه‌کنندۀ احساس آرامش‌بخشی است از نظم و پیشرفت، از اینکه در یک توالی تقویمیِ مرتب و منظم، یک چیز جایش را به دیگری می‌دهد.

اما این تصویر باعث بی‌اعتنایی به روش‌های پرشمار دیگری است که ما به‌وسیلۀ آن‌ها با زمان ارتباط برقرار می‌کنیم. آیا کسی هست که هنگام شنیدن یک سری اطلاعات خاص، همان احساسی را تجربه نکرده باشد که من در آن شب نوامبر سال ۲۰۱۵ داشتم؟ این احساس که زمان متوقف، یا شاید کند یا تند شده است. وقتی کاربرد‌های خبر را در قرن هجدهم کاویدم، یعنی پیش از پیدایش صنعتِ رسانه‌ایِ مدرنی که ما می‌شناسیم، فهمیدم که خبر می‌تواند به ما کمک کند تا وجوه پرشماری را درک کنیم که حال، گذشته و آینده از طریق آن‌ها به هم گره خورده‌اند.

ما زندانی تاریخ‌نگاری‌های بدی هستیم که به ما می‌گویند هر پیشرفت فناورانه‌ای رابطۀ ما با اخبار را به‌نحوی افراطی تغییر می‌دهد. یکی از تأثیرگذارترین مبلغان این ایده مارشال مک‌لوهان، جامعه‌شناس کانادایی بود. او را با شعار مشهورش «رسانه همان پیام است» می‌شناسند، شعاری که بسیار تکرار شده و خیلی کم فهمیده شده است. به‌زعم مک‌لوهان رسانه عنصر پنهان تاریخ است، زیرا هر فناوری جدید شیوه‌های تفکر ما را دگرگون می‌کند. او در کتاب کهکشان گوتنبرگ: ساختِ انسان تایپوگرافیک (۱۹۶۲) نوشت «فناوری منتج به آفرینش محیطی جدید می‌شود». بنابراین، پاپیروس محیط اجتماعی وابسته به امپراتوری‌های جهان باستان را پدید آورد؛ مکتوباتِ دست‌نویسْ جهانِ قرون وسطی را آفرید؛ و چاپ منجر به زایش جهان مدرن شد. از دید مک‌لوهان، کلیت مدرنیتۀ غربی -از روشنگری تا دولت‌ملت- دِیْن عظیمی به اختراع مطبوعات چاپی دارد.

نگرش مک‌لوهان به گذشته، درواقع تخیلاتی بود که از ایده‌های نژادپرستانه پرشور ساخته شده بود. مک‌لوهان که متأثر از نوشته‌های جان کالین کَروتِرز بود؛ روان‌پزشکی بریتانیایی که پژوهش‌های او به ارتش بریتانیا کمک کرد تا قیام مائو-مائو در کنیا را در سال ۱۹۵۰ سرکوب کند. مک‌لوهان ادعا می‌کرد آفریقایی‌ها فسیل‌های زندۀ گذشتۀ قبیله‌ای اروپا هستند؛ و به‌صورت ضمنی می‌گفت ازآنجاکه آن‌ها از تأثیرات چاپ به دور مانده‌اند، «سیستم عصبیِ آفریقایی‌های دست‌نخورده آن‌قدر کُند است که چندان به خواب نیاز ندارد».

او این واقعیت ناهمخوان را که چاپ مدت‌ها قبل از گوتنبرگ، در چین ابداع شده بود را سربسته کنار گذاشت. درواقع چنین می‌نمود که خارج از جهان سفیدپوست آنگلوساکسون، هیچ‌گاه تفکر منطقی وجود نداشته است: مک‌لوهان مشتاقانه مدعی شد که آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها «هستۀ وحدت قبیله‌ای سمعی و باهم‌بودگی کامل خود را حفظ کرده‌اند»، روس‌ها رویکردی «شفاهی» به فناوری دارند و «رگۀ مغربی موجود در اسپانیایی‌تبار‌ها باعث می‌شود در برابر آزمون‌های سواد بصری مقاومت کنند».

مک‌لوهان برای اینکه بتواند ادعا کند اختراع چاپ نحوۀ تفکر بشری را دگرگون کرده، انتخاب دیگری به‌جز کنارگذاشتنِ تجربیاتِ تاریخیِ بخشِ بزرگی از جمعیت جهان نداشت. نوشته‌های او نمونه‌ای از داستان‌های دیرینه‌ای بود که جهان «پیشرفته» برای خود تعریف می‌کرد که در آن، مردم غیراروپاییِ «عقب‌مانده» صرفاً گذشتۀ خود اروپا بودند و به‌نحو مرموزی عقب مانده بودند. به‌زعم دیپش چاکرابارتی، استاد تاریخ دانشگاه شیکاگو در کتاب ایالتی‌کردن اروپا (۲۰۰۰)، تخیلِ استعماریْ عملِ سفر از اروپا به مستعمره‌ها را به‌جای‌آنکه سفری به سویی دیگر در مکان ببیند، به‌منزلۀ بازگشتی به زمان گذشته می‌دید: رفتن به هندوستان همانند بازگشت به قرون وسطا بود.

توصیف مک‌لوهان از اثرات چاپ، حتی دربارۀ تاریخ ابتدای دوران مدرن اروپا که سنگ‌بنای فرضی استدلال اوست، دقیق نیست. چاپ هیچ انقلاب بلافاصله‌ای را موجب نشد. در ایتالیا مردم مدت‌ها آویزی‌های دست‌نویس را به روزنامه ترجیح می‌دادند. ترانه‌ها و شایعه‌ها اغلب بسیار سرگرم‌کننده‌تر و جالب‌تر از اثراتِ کسالت‌بار جوهر روی کاغذ بودند. حتی زمانی‌که روزنامه‌ها درنهایت غلبه یافتند، اخبار کماکان لابه‌لای نامه‌های دست‌نویس، شایعات و صفحات چاپی حرکت می‌کرد، درست همان‌طور که در پاریس قرن هجدمی دارنتون، و درست همانند آنچه امروز در جریان است.

همان‌طور که اندرو پِتِگریِ، مورخ بریتانیایی در اختراع اخبار (۲۰۱۴) نشان می‌دهد، روزنامه‌ها در اروپا دست‌کم تا اواخر قرن هجده تبدیل به شکل غالب گردش اخبار نشدند و این مدت‌ها پس از کشفِ اروپاییِ چاپ در قرن ۱۵ بود. رسانه رابطۀ ما با خبر را به‌تمامی متحول نمی‌کند، زیرا خبر فی‌نفسه همواره میان رسانه‌های مختلف در رفت و آمد است.

ایده‌های مک‌لوهان ممکن است در زمان خودش جسورانه بنمایند، اما اساس آن‌ها درواقع بر اندیشه‌های کهنه دربارۀ پیشرفت فناورانه استوار است. ایدۀ او مشخصاً ایده‌ای استعماری از کارکرد زمان بود، تکاملِ تک‌خطی و باشکوهِ تاریخ به رهبری مردان اروپایی که چیز‌ها را اختراع می‌کردند. اما این ایده ازاساس ایده‌ای قرن نوزدهمی و نشئت‌گرفته از زمانه‌ای بود که گسترش قدرت اروپا به سراسر جهان توقف‌ناپذیر به نظر می‌رسید. کشتی‌های بخار، راه‌آهن، و خطوط تلگراف به این برداشت دامن زده بودند که پیشرفت در حال سرعت‌گرفتن است. مارشال لِفِرتْس، یکی از رهبران صنعت تلگراف ایالات متحده در سال ۱۸۵۶، با هیجانی که نفسش را بریده بود، این فناوری انقلابی را چنین توصیف کرد:

با دردست‌گرفتن کلید تلگراف که شما را قادر می‌سازد تا با صد‌ها مایل دورتر گفتگو کنید، نوعی جاودانگی را تجربه می‌کنید که تحت هیچ شرایط دیگری میسر نیست. زمان و مکان معدوم شده‌اند، و «به یک چشم بر هم زدن» دیگر یک ضرب‌المثل نیست.

اما این زمانه و این فناوری جدید تنها برای عده‌ای در دسترس بود. درمقابل غلتک عظیم مدرنیته، مردمان عقب‌مانده یا باید خود را «می‌رساندند» یا ناپدید می‌شدند. در نقاشی «پیشرفت آمریکایی» (۱۸۷۲) اثر جان گَست، فرشتۀ موطلایی باشکوهی که مظهر آمریکاست به‌سوی غربِ قاره قدم برمی‌دارد و در دستش سیم نازک خط تلگراف است. درحالی‌که او تمدن را می‌پراکند و مهاجرین پیشگام را راهنمایی می‌کند، بومیان آمریکا و جانوران وحشی، مظاهر عقب‌ماندگی و نامناسب برای نور پیشرفت، به درون نقاط تاریک نقاشی پس رانده شده‌اند.

صنعت رسانه‌ای که ما می‌شناسیم محصول همین ایدۀ خاص دربارۀ زمان است. رویترز و هاواس (بعد‌ها آژانس فرانس پرس) در میانۀ قرن ۱۹ بنیان نهاده شدند و وعدۀ گزارش‌های سریع، قابل‌اعتماد و واقعیت‌محوری را دادند که با فواصل زمانی کوتاه از هم پخش می‌شدند و روزنامه‌های سراسر جهان می‌توانستند به‌سادگی آن‌ها را رونویسی کنند. آن‌ها همان زمانی از راه رسیدند که سیم‌های زیردریایی تلگراف برای نخستین بار کف اقیانوس کار گذاشته می‌شدند و امکان ارتباط سریع میان قاره‌ها را فراهم می‌کردند. مردم شیفتۀ سرعت‌گرفتن و اندازه‌گیری شده بودند: علاقه‌ای که مصادف بود با دورانی که دولت‌ها تلاش می‌کردند تا زمان را در سراسر جهان استانداردسازی کنند، کوششی که درنهایت منجر به نظامِ فعلیِ منطقه‌بندیِ زمانی شده است.

یکی از ویژگی‌های عقلانیت مدرن، مرجح‌دانستنِ ایده‌ای به‌شدت متمایز و دقیق از زمان است. گابریل تارد، جامعه‌شناس فرانسوی در سال ۱۹۰۱ این مشاهدۀ گویا را ابراز کرد: «روزنامه‌ای را باز می‌کنم که فکر می‌کنم متعلق به امروز است و با ولع مشغول خواندن اخبار می‌شوم، سپس متوجه می‌شوم که متعلق به یک ماه یا یک روز پیش است، و فی‌الفور جذابیتش را برایم از دست می‌دهد». به‌گفتۀ او وقتی می‌فهمیم آنچه فکر می‌کردیم اخبارِ روز است، در واقع کهنه است، نوعی «چندش ناگهانی» به ما دست می‌دهد. «شور فزاینده برای هیجان اخبار روز یکی از واضح‌ترین ویژگی‌های زندگی متمدنانه است».

به‌عبارت‌دیگر، مدرنیته توهمِ حرکتِ همواره روبه‌جلو را با اعلام بلاموضوع بودنِ گذشته به نمایش می‌گذارد. اگر از اصطلاح مورخ فرانسوی، کریستف شارل، استفاده کنیم، در این «انفصال زمان‌ها» گذشته از اساس متفاوت از حال و آینده دانسته می‌شود؛ و در عین حال، در خدمت افزایش شکاف میان اخبار و تاریخ نیز هست.

اما همیشه این‌گونه نبوده است. پیش از قرن ۱۹، تاریخ دراصل روشی برای آموزش درس‌های اخلاقی دربارۀ زمان حال بوده است. تغییر با لئوپولد فون رانکه، مورخ آلمانی از راه رسید که تأکید می‌کرد آدمی باید گذشته را محض خاطر گذشته بخواند. رانکه می‌گفت مورخ نباید دغدغۀ زمان حال را داشته باشد و کارش قطعاً نباید هیچ ربطی به خبر‌های روز داشته باشد. امروزه، بااینکه هم مورخین و هم روزنامه‌نگار‌ها رویداد‌ها را ثبت و بررسی می‌کنند و در دسترس عموم قرار می‌دهند، یکی از بدترین توهین‌ها به یک مورخ این است که اثرش را ژورنالیستی بخوانند.

اگر تلاش کنیم تا اخبار را خارج از این مدل زمان‌مندی خطی درک کنیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ نقب‌زدن به دوره‌ای پیش از صنعت مدرن اخبار می‌تواند سرنخ‌هایی در اختیارمان بگذارد. در دمشق قرن ۱۸ که شباهت فراوانی به پاریس دارد، مردان در کافه‌ها جمع می‌شدند تا دربارۀ رویداد‌های روز بحث کنند. آن‌ها گاهی وقایع‌نامه‌های تاریخی را با صدای بلند می‌خواندند، اسنادی از وقایع غریب و بامزه در شهر که به‌قصد سرگرمی و اطلاع جمع‌آوری شده بودند.

دینا سجدی در آرایشگر دمشقی (۲۰۱۳)، آرایشگری به نام ابن بودیر را توصیف می‌کند که یکی از این روایت‌ها را پرداخته است. یکی از حکایت‌های پرشمار ابن بودیر، داستان مردی است که فهمید شوهر خواهرش رابطۀ نامشروعی دارد و درنتیجه عفت خانواده را لکه‌دار کرده است. وقتی مقامات محلی به شکایتش بی‌اعتنایی کردند، به‌قصد اعتراض خود را از منارۀ مسجدی پرت کرد.

این داستان به‌طور ضمنی ابراز نظری بود دربارۀ شرایط اسف‌انگیز اخلاقیات زمانه و کیفرخواستی علیه حکومتی که نتوانسته موازین اخلاقی را حفظ کند؛ بنابراین وقایع‌نامۀ ابن بودیر، سَلَف روزنامه‌ها بود، حتی اگر به آن تاریخ می‌گفتند. داستان‌های او شبیه به داستان‌های گردآوری‌شده توسط دارنتن دربارۀ پاریسی‌ها در حوالی همان زمان است، پاریسی‌هایی که داد و فغانشان به خاطرِ رفتار روسپی‌وار زنان دربار بلند بود و این، راهی برای ابراز نظر دربارۀ فساد کلی در دستگاه پادشاهی بود.

پاریس و دمشق هر دو تغییرات اجتماعی سریعی را از سر می‌گذراندند، شهرنشینی فزاینده و پیدایش فضا‌ها و فعالیت‌های اجتماعی تازه: کافه‌ها، آرایشگر‌های تاریخ‌نویس، زنانی که در انظار عموم سیگار می‌کشیدند و مردمی که برای گردش به خارج از شهر می‌رفتند. درواقع، در قرن ۱۸ نیز چنین احساس می‌شد که زمان سرعت گرفته است، انگار که فناوری‌ها و رسانه‌های جدید داشتند شیوۀ فهم مردم از جهان را به هم می‌ریختند.

این اتفاقات موجب پریشانی زیادی دربارۀ تکثیر اخبار کذب شد: مثلاً حتی در قانون فرانسه در قرن ۱۸ نیز اشاعۀ خبر کذب جرمی جدی قلمداد می‌شد. اخبار آدم‌هایی که در باغ‌های پَلِه-رویال خوش‌گذرانی می‌کردند و وقایع‌نامه‌های مربوط به آدم‌هایی که خارج از دروازه‌های دمشق گردش می‌کردند، هر دو تلاشی برای فهمیدن زمانۀ درحال‌تغییر بودند.

بررسی اخبار پاریس و تاریخ دمشق در دهۀ ۱۷۵۰ آشکار می‌کند که تمایز میان رویداد‌های تاریخی و اتفاقات روز، همیشه تا این اندازه واضح نبوده است. در زبان عربی، شایع‌ترین واژه برای خبر‌های روز، اخبار است که صرفاً به معنی «اطلاعات» است. برخلاف زبان انگلیسی، این واژه حامل هیچ معنای ضمنی‌ای از تازگی نیست. حتی در زبان انگلیسی، واژه‌های دیگری که اشارۀ کمتری به زمان داشتند، در روز‌های اولیه شایع‌تر بودند.

کلماتی مثل «گزارش» یا «آگهی». در زبان‌های دیگر، واژه اخبار به «گزارش» نزدیک‌تر است، که تمایز میان اخبار و تاریخ را کم‌اهمیت می‌کند. درنتیجه اخبار در عربی می‌تواند همان‌طور که گزارشی از رویدادی جدید است، واکاویِ واقعه‌ای تاریخی نیز باشد؛ به‌همین‌ترتیب در زبان ژاپنی، یادداشت‌های روزنامه‌ای یا کیجی می‌تواند سندی از رویداد‌های گذشته، یعنی جزئی از تاریخ، باشد.

در قرن ۱۸، خبر‌ها ممکن بود دربارۀ آینده نیز باشد. در جهانِ پیرامون اقیانوس اطلس در آن زمان، خبر‌ها همان‌قدر که شامل گزارش رویداد‌های اخیر می‌شود، حاوی گمانه‌زنی دربارۀ رویداد‌های پیشِ رو نیز بود. چهار تا شش هفته طول می‌کشید تا کشتی میان بریتانیا و آمریکا تردد کند، درنتیجه گزارش‌های تأییدشده نادر بود و به‌سختی گیر می‌آمد. تمایز میان آنچه گذشته بود و آنچه در آینده قرار داشت مبهم‌تر از امروز بود.

همان‌طور که ویل اسلاتر در مقاله‌اش «بیانیۀ آینده‌نگر» (۲۰۰۹) شرح می‌دهد، سردبیران در لندن، با این فرض که جنگ به‌زودی در آن‌سوی اقیانوس در می‌گیرد، یادداشت‌هایی با افعال زمان آینده می‌نوشتند؛ بااین‌حال، مطمئن نبودند دقیقاً چه زمانی، و روزنامه‌نگارانِ ماجراجوتر با استفاده از داده‌های نخستین شرکت‌های بیمه، روی تاریخ شروع جنگ شرط می‌بستند. در بندر بوستون مردم از دریانوردان آخرین خبر‌ها را جویا می‌شدند و خاطرات کاپیتان‌های کشتی و مقاله‌های بریده‌شدۀ روزنامه‌ها را می‌خواندند.

اسلاوتر می‌نویسد روزنامه‌نگاران و خواننده‌ها «به‌نحو شگفت‌انگیزی در پیش‌بینی آنچه گزارش‌های بعدی می‌گفتند زبردست بودند». پس‌ازآنکه جنگ‌های انقلابی آمریکا در سال ۱۷۷۶ آغاز شد، این خبر در لندن پیچید که نیویورک به دست نیرو‌های ارتش بریتانیا افتاده است. هوراس والپول شرح می‌دهد که شایعات چگونه به گردش درمی‌آمد: یک کشتی به بریستول رسید و خبرِ شکست شورشی‌ها را داد، بعد اطلاعیه‌ای در کافۀ لوید، مرکز اخبار لندن، چسبانده شد: «به پاس این خبر ناقوس‌ها به صدا در آمدند و گلوله شلیک شد، اما یک کلمه‌اش هم صحت نداشت».

در بستر‌های مذهبی، اخبار برای مدت‌ها به‌مثابۀ نوعی پیش‌گویی دیده می‌شد. برای مسیحیان، انجیل (در زبان یونانی، اونجلیون) در لغت به معنای «خبر خوش» است. در سنت اسلامی، ریشه‌شناسی مشابهی خبر (نبأ) را به پیش‌گویی (نبوت) متصل می‌کند. اما این منطق منحصر به خداباوران نیست: خبر، فی‌نفسه، حاوی تازه‌ترین اطلاعات است و گویی حامل قدرتی است که به ما در فهم آینده کمک می‌کند. تفکر مشابهی مبنای اکثر گمانه‌زنی‌های اقتصادی است، زیرا آخرین پیشرفت‌ها احتمالاً بازار‌های فردا را تحت تأثیر قرار می‌دهند و درنتیجه به جنون خرید و فروش سرعت می‌بخشند. اخبار اغلب زمانی قدرتمندتر از همیشه است که وعدۀ جهانی را بدهد که در راه است.

این موارد در کنار هم متضمن این است که اخبار فرایندی درهم‌ریخته است که میان فُرم‌های متفاوت رسانه‌ای حرکت می‌کند و به‌سادگی بین گذشته، حال و آینده جابه‌جا می‌شود. قصدم این نیست که بگویم تغییر در فناوری‌های رسانه‌ای در عصر جدید هیچ اثری بر معنا یا اهمیتی که ما برای اخبار قائل‌ایم نداشته است. این تغییرات مسلماً انتظار ما از اخبار و زمان رسیدن آن -روزی یک بار در روزنامه، ساعتی یک بار در تلویزیون کابلی، یا هر دقیقه در فیس‌بوک- را تغییر می‌دهند. مک‌لوهان نیز کاملاً در اشتباه نبود. اما فُرم‌های خبری همواره بخشی از زیست‌بومی گسترده‌تراند که ما در آن چندین شکل متفاوت از خبر را می‌بلعیم و هیچ رسانۀ منفردی نمی‌تواند کاملاً رابطۀ ما با زمان را بازآرایی کند.

پیچیدگی‌های اخبار، این ایده را که زمان خطی و صاف است منفجر می‌کند. هنگامی‌که پس از تجربۀ خودم در سال ۲۰۱۵، به پاریس قرن ۱۸ فکر کردم، این احساس عجیب را داشتم که میان مفاهیمِ گوناگونی از زمان معلق شده‌ام. طی آن ساعت‌ها و روز‌های اولیه، فکر می‌کردم همه‌چیز تازه و گیج‌کننده است. ازطرف‌دیگر، خواندن تاریخ این احساس را در من بر انگیخت که طی قرن‌های گذشته، آن‌قدر‌ها هم چیزی فرق نکرده.

یک شوکِ سریع، دلهره‌آور و برق‌آسا از زمان، و در مقابل آن، حرکتی خرامان، طولانی و نرم. من درمواجهه‌با رویداد‌های نفس‌گیر به گذشته رجوع می‌کنم به این امید که نگاه از فاصله‌ای دورتر سرنخ‌هایی دربارۀ وضعیت خودم به دست دهد. این سرنخ‌ها به‌نوبۀخود ممکن است به من کمک کنند بفهمم بعد چه اتفاقی می‌افتد، استفاده از تاریخ برای گمانه‌زنی دربارۀ آینده. تمام این واکنش‌ها برای فهم ماهیت اخبار ضروری است.

سرزنش‌کردن فناوری‌ها صرفاً به‌خاطر اینکه اخبار کذب زیاد شده، کار آسانی است. اما در واقعیت، اخبار هرگز به‌سامان و باثبات نبوده است. فرایندی که افرادی همچون مک‌لوهان ازطریق آن تلاش کردند تا گذشته را براساس انواع رسانه درون یک توالی شسته‌رفته قرار دهند، شبیه است به فرایندی که مولد خودِ اخبار است: هر دو تلاش‌هایی‌اند برای سامان‌دهی زمان تا بتوانیم جایگاه خود را در جهانی درحال‌تغییر پیدا کنیم؛ بنابراین هراس فعلی دربارۀ اخبار کذب به ما چیز زیادی دربارۀ نقش شبکه‌های اجتماعی در به‌اشتراک‌گذاردن اطلاعات نمی‌گوید. درعوض آشکار می‌کند که ما احساس می‌کنیم تغییرات به‌نحو پیش‌بینی‌ناپذیری شتاب گرفته‌اند و دنبال راه‌هایی برای فهمیدن آن هستیم.

bato-adv
مجله خواندنی ها