bato-adv
کد خبر: ۴۸۰۱۲۴
دکتر مصطفی شکری

خروج آموزش و پرورش از «ریل»!

خروج آموزش و پرورش از «ریل»!

باید پرسید شخصی که سالهاست از دانشگاه درجه سومی فارغ التحصیل شده و پس از همکاری محدودی با آموزش و پرورش، سال‌ها به فعالیت‌های دیگری مانند رانندگی، سلمانی، قصابی، بنایی و ... روی آورده و اساساً چیزی از تحصیل و تدریسش را به یاد ندارد، چگونه می‌تواند هدایت‌گر خوبی برای فرزندان این سامان باشد؟

تاریخ انتشار: ۱۷:۵۴ - ۲۰ اسفند ۱۳۹۹

دکتر مصطفی شکری*؛ نقل است هنگامی که جان اِف کِندی در سال ۱۹۶۱ به عنوان رئیسِ جمهورِ ایالات متحده آمریکا انتخاب شد، در همان ابتدای کار؛ دستوری خطاب به مشاورِ امنیتِ ملی آمریکا و زیر مجموعه اش صادر کرد تا متناسب با آن زمان و در جهت مقابله با بلوک شرق و شوروی، راهکار‌های افزایش امنیت ملی آمریکا در دهه‌های آینده را مورد بررسی و واکاوی قرار دهند.

کِندی بعداً در محفلی گفته بود انتظار داشتم که چند ماه پس از این دستور؛ تیم امنیت ملی کاخ سفید پیشنهاداتی را در جهت افزایش سطح تکنولوژی سلاح‌های نظامی و افزایش برد موشک‌های بالستیک، مطرح کنند. یا مثلا در مورد افزایش پایگاه‌های نظامی آمریکا در سایر کشور‌های جهان یا افزایش پرسنل ارتش و... پیشنهاد‌های را ارائه کنند.

اما وقتی نظرات کارشناسی تیم امنیت ملی را شنیدم، بهت‌زده و متعجب شدم. چرا که تیم امنیت ملی آمریکا بجای توصیه افزایش بودجه‌های نظامی و افزایش برد موشک‌ها و... پیشنهاد پایین آوردن سطح آموزش رسمی از دبستان‌ها به کودک ستان‌ها را مطرح کردند!

استدلال مشاوران و کارشناسان امنیت ملی این بود که برای ارتقاء سطح امنیت ملی آمریکا در دراز مدت، باید بر روی آموزش و پرورش (بویژه مقطع ابتدایی و کودکستان ها) سرمایه‌گذاری کرد. باید شهروندان آگاه، مسئولیت پذیر و پرسشگر را پرورش داد تا آگاهی جمعی و مسئولیت پذیری شهروندان آمریکایی، امنیت ملی آمریکا را در دارز مدت تأمین کند و در مقابل تبلیغات و تحرکات بلوک شرق و جریان‌های چپ و کُمنیستی (شوری سابق) خللی به امنیت ملی آمریکا وارد نشود.

کِندی در این زمینه مشاوره کارشناسان خود را پذیرفت و دستور برنامه‌ای با عنوان «خط مقدم جدید» را صادر کرد که در جهت تقویت آموزش و پرورش رسمی و تخصیص بودجه فدرال به تحصیلات عمومی بود. نکته اینکه سال‌ها پس از اجرای این برنامه، مطالعاتی جهت ارزیابی و سنجش موفقیت این برنامه صورت گرفت و نشان داده شد که برنامه «خط مقدم جدید» تأثیر شگرفی بر کارآیی نظام آموزشی آمریکا داشته است.

واقعه تاریخی فوق از باب اهمیت «آموزش و پرورش» ذکر گردید. اما در ایران حکایت دیگری در آموزش و پرورش برقرار است. پس از قریب حدود ۶۰ سال از برنامه «خط مقدم جدید» آمریکا که آموزش و پرورش را به رأس هرم تمام برنامه‌های دولت آمریکا ارتقاء داد و کماکان نیز ادامه دارد، متأسفانه در ایران، نظام آموزش رسمی از کارآمدی چندانی برخوردار نیست. نکته اینکه تا وقتی در ایران نگاه اشتغال‌زایی به «آموزش و پرورش» وجود دارد، انتظار رشد شاخص‌های کمی و کیفی آموزش و پرورش به محاق می‌رود.

راقم این سطور منکر خدمات و زحمات قشر عظیمی از فرهنگیان آگاه و پرتلاش نیست. متأسفانه نگاه برنامه ریزان و کارگزاران این نهاد، در مسیر اصولی و صحیح خود قرار ندارد. یکی از این برنامه ریزی‌ها که در تمام دنیا از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است «جذب نیروی توانمند و کارآ» است. نیرو‌های که عمیقاً به آموزش و پرورش تعلق خاطر داشته و در پرورش شهروندان آگاه، مسئولیت پذیر و پرسشگر تمام همت خود را بکار گیرند.

اخیراً وزارت آموزش و پرورش بنابر صراحت قانون مصوب سال ۱۳۹۵ مجلس شورای اسلامی، درصدد تعیین تکلیف و جذب حدود ۹۰ هزار نفر از نیرو‌های غیر رسمی برآمده است. این موضوع در نگاه اول کاری ارزشمند و پسنیدیده است. بویژه اینکه در بین نیرو‌های که به صورت غیر رسمی (حق التدریس، پیش دبستانی و...) با آموزش و پرورش طی سالیان گذشته همکاری داشته اند، نیرو‌های کاردان، خبره، متعهد و مسئولیت پذیر نیز وجود دارد. اما نکته این است که استفاده از سور «عمومی» در جذب «همه ی» این افراد، بدون هیچگونه گزینش تخصصی و علمی (یعنی بدون بررسی سطح دانش‌های علمی - تخصصی و بدون ارزیابی شرایط عمومی معلمی) یک خطای راهبردی است.

مثلاً یک نیروی که ۱۵ سال پیش، صرفاً چند ماه یا یک سال به صورت حق‌التدریس یا پیش دبستانی به آموزش و پرورش خدمت کرده و پس از آن مدت محدود، ارتباط خود را با آموزش و پرورش قطع کرده و ارتباطی با مدرسه و دانش آموز نداشته است (یعنی مثلاً خانمی که پس از آن همکاری محدود، حدود ۱۰ سال است که مشغول خانه داری است، یا آقایی که پس از آن دوره کوتاه، سالهاست که به شغل رانندگی مشغول بوده، یا در مغازه قصابی امرار معاش می‌کند و ...) چگونه می‌تواند «معلم» خوبی باشد؟

بپذیریم که جذب «تمام» این افراد بدون استفاده از معیار‌های علمی، آینده آموزش و پرورش رسمی کشور را با خطر مواجه خواهد کرد. مضافاَ اینکه بسیاری از این افراد در دانشگاه‌های درجه سوم تحصیل کرده اند. در این زمینه باید پرسید شخصی که سالهاست از دانشگاه درجه سومی فارغ التحصیل شده و پس از همکاری محدودی با آموزش و پرورش، سال‌ها به فعالیت‌های دیگری مانند رانندگی، سلمانی، قصابی، بنایی و ... روی آورده و اساساً چیزی از تحصیل و تدریسش را به یاد ندارد، چگونه می‌تواند هدایت‌گر خوبی برای فرزندان این سامان باشد؟ چگونه می‌تواند شهروندانی آگاه، مسئولیت‌پذیر را پرورش دهد؟ چگونه می‌تواند در سیل انفجار اطلاعات و دنیای پرتحول کنونی، رابطه‌ای مثبت و سازنده را با دانش آموزان برقرار کند؟

باید از نمایندگان وقت مجلس پرسید که چرا در سال ۱۳۹۵ چنین قانون پرهزینه‌ای را تصویب کرده اند؟ آیا صرف فشار متقاضیان؛ می‌تواند توجیه منطقی‌ای باشد؟ آیا واقعاً کسب رضایت این افراد در جهت حمایت انتخاباتی، به آینده این مرز و بوم می‌ارزید؟ نکته دیگر اینکه چرا در زمان تصویب این قانون، کارشناسان وزارت آموزش و پرورش خاموش بوده اند و نتوانسته اند با استدلال علمی و اصولی، مانع از هزینه تراشی سنگین برای «نهاد آموزش و پرورش رسمی» ایران شوند؟

چرا برای چند سال از طریق دانشگاه فرهنگیان (یا همان تربیت معلم سابق) هیچ نیروی را جذب نکردند؛ تا الآن مجبور به استخدام «همه ی» نیرو‌های غیر رسمی نباشند؟ چرا از ابتدا برنامه ریزی منطقی و اصولی‌ای برای ساماندهی نیروی انسانی خود ندارند تا «جذب» نیروی فرهنگی در مسیر صحیح خودش قرار داشته باشد؟

این موضوع که برای سال‌های آینده، به چه تعداد معلم (به تفکیک رشته/ جنس/ شهرستان/ منطقه) نیاز است، بر اساس تعداد بازنشستگان و تعداد دانش آموزان ورودی هر سال، قابل محاسبه و برآورد است؛ لذا چرا چنین برنامه ریزی ساده‌ای صورت نگرفته است تا کمبود معلم در هر سال، از طریق جذب نیرو‌های مستعد کنکور سراسری و پرورش هدفمند دانشگاه‌های فرهنگیان، جبران شود؟

صدالبته که در بین نیرو‌های مشمول قانون تعیین تکلیف استخدامی معلمین حق‌التدریسی و آموزشیاران نهضت سوادآموزی نیز نیرو‌های توانمندی هستند که همکاری خود را با آموزش و پرورش برای سالیان متمادی حفظ کرده و یقیناً استفاده از ظرفیت آن‌ها در جهت پیشبرد اهداف آموزش و پرورش، مثبت است.

اما مسأله جای دیگری است. مسأله این است که چرا قانون مصوب مجلس، «جذب همه‌ی این افراد» را الزام کرده است؟ مثلاً طبق گفته مسئولان آموزش و پرورش جذب نیروی که متولد سال ۱۳۴۶ است (یعنی هم اکنون ۵۴ سال دارد!) و رشته غیرمرتبطی با تدریسش نیز دارد چگونه می‌تواند نیروی کیفی‌ای برای آموزش و پرورش باشد؟ چرا از سنجش‌های تخصصی که در کل دنیا جهت استخدام «معلم» مرسوم است، بهره گیری نشده است؟

طبیعی است که وقتی از نیروی انسانی توانمند در آموزش و پرورش استفاده نکنیم، نمی‌توانیم در آزمون‌ها و المپیاد‌های بین‌المللی موفقیت کسب کنیم. جالب اینکه همین چند روز پیش، خانم رضوان حکیم‌زاده (معاون آموزش ابتدایی وزیر) به روند کنونی اعتراض کرده و ابراز داشته بود: "روند جذب معلم در تمام این سال‌ها خلاف اصول علم تعلیم و تربیت بوده است.

آموزش اصول و مفاهیم علمی با کاربردشان در دنیای بیرون موضوع مهمی است که در آزمون تیمز و پرلز مورد توجه قرار می‌گیرد، بسیاری از دانش آموزان کشور به دلیل این‌که کاملاً در حیطه دانش از طریق برنامه درسی آموزش‌ها را کسب کرده‌اند در درک مسائل تیمز ناتوان هستند".

در پایان امید می‌رود که مسئولان و تصمیم‌گیران نظام آموزشی کشور، در زمینه جذب معلم دقت بیشتری به خرج داده و از راهنمایی‌های دلسوزان و کارشناسان، حداکثر استفاده را ببرند. نکته اینکه حتی رهبر معظم انقلاب نیز به خاطر اهمیت موضوع، به گزینش صحیح و خردمندانه در استخدام معلمان تاکید کرده اند.

ایشان درسخنرانی اجلاس سالیانه رؤسا و مدیران آموزش و پرورش (در شهرویور ماه ۹۹) با آینده نگری و دوراندیشی فرموده اند که "در باید در جذب معلمان، یک گزینش صحیح و خردمندانه انجام شود و اجازه‌ی ورود نیروی بی‌کیفیت به آموزش و پرورش داده نشود... باید به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی و ظرفیت‌سازی شود که معلمان سراسر کشور، فقط از مسیر این دو دانشگاه شهید رجایی و فرهنگیان وارد آموزش و پرورش شوند و مجلس شورای اسلامی نیز باید در تصویب طرح‌ها به‌گونه‌ای عمل کند که خارج از مسیر این دو دانشگاه، ورودی به آموزش و پرورش وجود نداشته باشد".

باشد که گوش شنوایی از این راهنمایی‌ها استفاده کند، والسلام.

*دکترای اقتصاد بین‌الملل

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv