ابوالفضل فاتح؛ نمونهها گواهی میدهد که آیت الله سیستانی چگونه از امتزاج مترقی «عقل و نقل و تاریخ و تجربه» اجتهادی روزآمد نموده و راهی جدید پیش روی میگذارد.
به گزارش شفقنا، دیدار و گفت و گوی اخیر نیز از نقاط عطف سلوک و مکتب آیت الله است، فراتر از آنچه گفته و شنیده شد، زمانه روشن خواهد ساخت چه آثار ماندگاری در تعمیق گفتگو و مدارا و انسانیت و صلح و همچنین بر نظام ذهنی اهل فتوا و پیروان دو مکتب به ویژه قدرت نرم تشیع، بر جای خواهد گذاشت، ان شا ءالله.
نه آنکه دیگر شاهد شکاف یا خشونتی نباشیم، اما زمان و مکان این رخداد و عناصر و شخصیتهای شکل دهنده آن، با تمایز و معنا بخشی خاص خود در عصر رسانه و در منظر جهانیان، و با خلقی جدید، به گفتگو، مشروعیتی دوباره و در «دکترین شیعه» به آن منزلتی افزون و راهبردی داد؛ و این همان کاری است که آیت الله به عنوان یک «مصلح ماندگار» از کوچهی باریک خیابان شارع الرسول میتوانست، برای مجد و عظمت مذهب، برای امت و برای بشریت و تاریخ به انجام رساند.
متن کامل یادداشت ابوالفضل فاتح به این شرح است:
بسمه تعالی
مکتب «گفتگو» و «قاعدهی احترام»
بازتعریف مشروعیت گفتگو در دکترین تشیع
پردههایی از حکمت یک مصلح
از شاخصههای مهمی که شاید بتوان از آن به عنوان نوعی تقسیم بندی در میان نظامهای دنیای نوین، و نسل نخبگان سیاسی، مذهبی و فرهنگی دوران جدید، نام برد، شاخصهی باورمندی به «گفتگو» و کاربست آن برای بهبود نظامهای فرهنگی و سیاسی اجتماعی در قامت یک مکتب است.
باورمندان به آنچه آن را «مکتب گفتگو» مینامم، دنیای اندیشه و عمل را تعاملی میبینند و از دل گفتگو به ابداع و خلقی جدید میاندیشند. اهل گفتگو به لوازم عقلایی آن پایبند بوده، در مقام مساوی مینشینند. آنکه بدون لکنت میگوید، بدون محنت نیز میشنود. خرد حکم میراند و تحمیل و اجبار غایب است. در این پارادایم، گفتگو به مثابه یک راهبرد و سلوک، اولویت بارز دارد و هر راه دیگر، فرع و ثانویه است.
دیدار آیت الله سیستانی و پاپ نمادی از اهمیت «گفتگو» در جهان امروز است. از حسن اتفاق، گرایش آیت الله سیستانی به مکتب همزیستی، و باورمندی ایشان به اصل گفتگو است، که جایگاهی بلند در تاریخ پر افتخار تشیع داشته و اینک نیز نه تنها در اخلاق و سلوک آیت الله، که در تفقه این مرجع بزرگ ریشه و تبلور دارد.
جامعهی پر شکاف و پر حادثه و پر ستیز عراق از نزدیک با ابعاد فکری و اجتماعی مکتب آیت الله آشناست. آنها تبلور این مکتب را در به رسمیت شناختن حقوق همه اقشار و مذاهب و ادیان، تاکید بر ترکیب چند ضلعی جامعه عراق و ضرورت مشارکت همگانی، نفی دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت، و تاکید بر همنشینی و همزیستی اقوام و ادیان، اهمیت حق انتخاب آزاد، ضرورت شکل گیری دولت مدنی در عراق، به رسمیت شناختن حق اعتراض مخالفان با پرهیز همگانی از خشونت، آزادی رسانهها و احزاب، اجتناب از تشدید اختلافات بین قومی و بین مذهبی، پرهیز از برتری طبقاتی قشری بر قشری دیگر و مخالفت با تقسیم بندیهایی مثل «فرادست و فرودست» و همچنین دور نگاه داشتن بدنهی روحانیت از سیاست ورزی مستقیم به معنای دخالت در امور اجرایی و منع از ورود به جزئیات امر سیاسی دیده اند.
اما این شاخصهها همه از دل تفسیرهای نوین و مترقی، نظریه پردازیهای نوگرایانه و خلاقیت و ابتکارات «آیت الله» و تعلق «تفقه» ایشان به اموری زیربناییتر به نام کرامت و حقوق انسان و منافع همگانی بشر، قاعدهی مهم «لاضرر و لاضرار»، و همچنین «قاعدهی ابتکاری و فقهی احترام» حاصل شده است.
با همین نگاه، ایشان تلاش داشته اند که ساختار برخی از قواعد فقهی را ترقی بخشند. به عنوان نمونه در تبیین قاعده احترام ابراز میشود: ««قاعده الزام» که برخی از فقها از جهت مصلحت به آن نظر میکنند، بدین معنا که مسلمان مؤمن میتواند در تحقق شماری از خواستههای شخصی خویش، به بعضی از قوانین دیگر مذاهب استناد کند، هر چند مورد تأیید مذهب خودش نباشد، آیت الله سیستانی آن را بر پایه احترام مطرح میکند و به همین اعتبار یعنی حرمت دادن به دیدگاهها و قوانین دیگران و از رهگذر آزادی اندیشه، آن را «قاعده احترام» مینامد.
بر این اساس، قاعدههای «هر قومی آیین ازدواج خود را دارند»، و «ازدواج مشرکان با یکدیگر جایز است» در همین راستا میگنجد». مجموعهی احکام «فقه غرب نشینان» آیت الله سیستانی نیز که سرشار از رعایت حقوق سایر ادیان و ممالک است، نمونهای دیگر از همین رویکرد است.
در مقام قضاوت درباره همه اهداف سفر پاپ نیستم که باید در جای خود بررسی شود. میتوان گفت، عزم پاپ فرانسیس برای سفر به عراق به ویژه در شرایطی که جهان مسیحیت خود را در هر نقطهی جهان در خطر تهدیدات مختلف از جمله مهاجرتهای تحمیلی مسیحیان تا هجوم بی خدایی میبیند، برخاسته از جهانی بینی و فرهنگ کلیسای واتیکان برای بقای مسیحیت در هر گوشهی جهان است.
اما رویکرد ایشان برای دیدار تاریخی و استثنایی و گفتگو با آیت الله العظمی سیستانی آن هم پس از یک سفر طولانی به نجف اشرف و در بیت ایشان، ریشه در نظام فکری و اندیشهای آیت الله دارد، که چشمها را به آن نقطه شارع الرسول خیره میکند؛ و نتیجه آن میشود که تسلط گفتمانی آیت الله بر فضای جلسه و مدل سیاست ورزی اش نه تنها بر شیوه نشستن پاپ تاثیر میگذارد بلکه منجر به دعوت به عدالت اجتماعی و همزیسنی و نفی جنگ و ستم و فقر و تحریم اقتصادی و نقد قدرتها و رد هرگونه اشغال گری از جمله فلسطین عزیز، به عنوان پیام مشترک این دیدار میشود.
البته سفرهای پاپها و قدیسان کلیسا برای حفظ مسیحیت، سنتی دیرینه دارد. بزرگان شیعه نیز در سابقه خود اهل گفتگو با مذاهب و ادیان بوده اند و از جمله دیدار و مکاتبات آیت الله العظمی بروجردی با شیخ محمود شلتوت که راهگشای تعامل میان شیعیان و اهل سنت بود.
با این همه، سالهاست گفتگوهای مذهبی در سطوح بسیار بالا، و مطابق آنچه ضروری است، جدیت لازم را نیافته و بیشتر شکل نمادین داشته و سفر را نیز کمتر در برنامه خود داشته اند.ای کاش آنان که میتوانند چنین کنند. آثار متقابل آن هم بر انسجام و روح افزایی شیعیان و هم در جهان دیدگی بیشتر و نظام فتوایی نیز بروز خواهد داشت.
فراموش نکنیم، شیعه با پراکندگیهایی که از نظر جغرافیایی، سلوک و مرجعیت دینی دارد، نیازمند «دکترینی» جهانی و روزآمد است که بتواند کلیت آن را به عنوان یک کل منسجم در نوسانات تاریخی و در هر بستر و سرزمینی محفوظ نگاه دارد. بر این باورم که استقبال از گفتگو با رهبر کلیسای کاتولیک یک نمایش سیاسی و یا یک خودنمایی مدنی نیست.
این دیدار و «راهبرد گفتگو» میتواند به عنوان بخشی از یک دکترین دور اندیشانه و نقطه عطفی در تعاملات بین مذهبی و بین فرهنگی و به رسمیت شناختن تفاوتها در جامعه بشری دانسته شود که از دل آن همزیستی و صلح و به رسمیت شناختن «دیگری» نیز متولد میشود و حق متقابلی میآفریند. دکترینی که شیعه را با پشتوانه معارف بی بدیل پیامبر اعظم (ص)، امام علی (ع) و دیگر معصومین علیهم السلام، و تلاش ۱۴ قرنی فقها و اندیشمندانش و فداکاری شیعیانش، به عنصری فعالتر برای گفتمان انسانی و عدالت خواهانه در تراز جهانی تبدیل خواهد کرد.
اگر هر مذهبی یا مسلکی به عنوانی در جهان شناخته میشود، شیعه میتواند به گفتگو و انسانیت و انصاف شهره شود. از یاد نبریم، شیعه در اعظم جهان در اقلیت است و همین در اقلیت بودن میتواند به تشیع کمک کند تا مکتب گفتگو و انصاف را تمرین کرده و توسعه بخشد. باید توجه داشت که تمرین «گفتگو» از خانه آغاز میشود. اگر در خانه گفتگو را محترم نشمارند، چگونه در جهان پرچمدار آن خواهند بود؟ و اگر شیعیان در خانه رعایت اقلیتها را نکنند، چگونه در دور دستها انتظار رعایت خواهند داشت؟ و البته در ذهن داشته باشیم که نه تنها شیعیان که عموم مسلمانان در بخش اعظمی از جهان مهاجر و میهمان و اقلیتند و باید برای حیات بلند مدت ایشان، اندیشه کرد.
بسیاری از تصمیمات که در ایران و عراق و عربستان و مصر اتخاذ میگردد، بازتاب آن در حیات اجتماعی و فردی میلیونها مسلمان در کشورهایی دیده میشود که مسلمانان و یا شیعیان در اقلیت هستند.
تصمیم گیرندگانی که در تهران و بغداد و ریاض و قاهره و نجف و قم و الازهر تصمیمی سیاسی میگیرند، یا فتوایی جهانی میدهند، گمان نشود که تاثیری بر شیعه و سنی در مصر و پاکستان و یا فلان کشور غربی و آفریقایی ندارد. والبته در جهان امروز که پنجهی سیاست قدرت یافته است، این پنجه میتواند مکررا بر چهرهی همفکری و گفت و گوی مذهبی مسئولانه و مستمر مذاهب و ادیان خدشه اندازد.
از نکات بارز و امید بخش دیگر که همین جا باید به آن پرداخت، بازتاب وسیع این «مکالمهی تشیع و مسیحیت»، در محافل فرهنگی و رسانهای جهان بود که بیشتر از آن که ناشی از تبلیغات باشد، ناشی از نیاز بشریت به این دیدارها و گفتگوها و اصول مبتنی بر آن است؛ و گرنه، آیت الله که رسانهای در این تراز در اختیار ندارد و در حقیقت رسانهی اصلی او سلوک و رفتار و عقائد و فتاوی اوست. از جمله سلوک حکیمانهی ایشان در همین دیدار، رعایتهای ویژه ایست که همگان مشاهده کردند.
در این میان جدای از سادگی و زیست منطبق با پایینترین اقشار مردم و ادب و آداب نشستن، ظواهر و زبان بدن که پیامهای خاص خود را دارد، هیچ شخصیت روحانی ذی نفوذ، یا مقام قدرتمند و رسمی سیاسی در استقبال و بدرقه دیده نمیشود، و حتی فرزندان آیت الله که خود از برجستگان حوزهی نجف اشرف هستند، در تصاویر معدود دیدار، رویت نمیشوند.
نکته حائز اهمیت دیگر، استقبال وسیع نخبگان جهان تشیع با گرایشهای مختلف از این دیدار است که در تبیین و تحلیل و نظریه پردازی و تعمیق و نهادینه سازی فرهنگ این گونه گفتگوها بسیار موثر خواهد بود. همه میدانیم که این روح این رخداد ها، نه در چارچوب هژمونی رقابت اندیشی که به عنوان مکمل حیات شیعی تلقی و تعریف میشود. این رویداد اگر در سویی برای مسیحیان عراق منافعی جدی دارد، در سوی دیگر نیز آثار مثبت ماندگار و بزرگتری دارد، که نه صرفا در بستر ایران و عراق و قم و نجف، که در بستر جهان تشیع و منافع کلانتر بشریت و ادیان و موحدان باید دیده شود.
به خاطر داشته باشیم، فارغ از سیاست در نجف و قم و تهران و بغداد و بازیگری های قدرتهای فرامرزی، قلب بقا و عزت تشیع در این دو کشور تپیده، و پرهیز از قطعه قطعه کردن تشیع، بیداری همه را میطلبد. چنان که میفهمیم، آیت الله با هوشمندی به این خط کشیها و تجزیه کردنها مجال نداده و وقعی نمینهد و چنان که میشناسیم او در سیاست ورزی و رویکردهایش، قلبش برای تشیع، اسلام و بشریت و مردم مظلوم و زجر دیدهی عراق که در اشغال خارجی و ناکارامدی سیاستمداران، به او امید بسته اند، میتپد.
افق او جهان تشیع و بشریت است. او در رقابت با تهران و قم نیست. این را ۲۰ سال پیش بیان داشت که «اگر ایران خوب باشد قلبم شادمان است. اما اگر خبر بدی از ایران برسد؛ قلبم جریحهدار میشود». در علاقهی ایشان به زبان فارسی همان بس که بنا به نقل، در روزگار صدام در کنار عربی، برای دخترانشان معلم زبان فارسی گرفتند تا زبان مادریشان را نیز فراموش نکنند.
در ترسیم و تحلیل آیندهی عراق و ایران و منطقه، سراسیمگی و تعجیل آفت است. آینده روشن است، اگر اصول همزیستی و گفتگو از سوی همگان به ویژه رهبران و نخبگان منطقه محترم شمرده شود. نتیجه حکمت و دوراندیشیهای آیت الله نیز در طول زمان وضوح مییابد. به عنوان نمونه به سیاست و ظرافت ایشان در قبال آمریکاییها که سابقهی سیاه و طولانی از اشغال و کودتا و خونریزی در منطقه دارند، بنگریم.
در مضمونی بیان داشتند: «من برای وادار ساختن آمریکاییها با زبان خودشان ورود کردم. آمریکاییها در اشغال عراق ادعای اسقاط دیکتاتوری و برقراری دموکراسی داشتند. من نیز با زبان خودشان، پیشنهاد داوری صندوق رای را بر مبنای اصول و مصلحت دادم. آنها که با این شعار آمده بودند راهی جز پذیرش پیشنهاد دموکراتیک ما را نداشتند و در نتیجه دیدیم که انتخابات برگزار شد و دولت عراقی تشکیل شد».
در این حال همین آیت الله، وقتی عراق گرفتار داعش میشود و داعش به هیچ زبانی گفتگو و تعامل و تمکین به انصاف را نمیپذیرد و بدور از هرگونه منطق و عقلانیت، اقدام به آن تجاوز و جنایتهای ضد بشری میکند، و آنگاه که همهی راههای تعامل بسته میشود، فتوای جهاد میدهد. ایشان در این خصوص بیان داشتند: فتوای جهاد دادم در حالی که طبع من این گونه فتوا نیست. برای من بسیار بسیار سخت بود. به درگاه خداوند بسیار دعا و راز و نیاز کردم و این فتوا را دادم».
این نمونهها گواهی میدهد که آیت الله سیستانی چگونه از امتزاج مترقی «عقل و نقل و تاریخ و تجربه» اجتهادی روزآمد نموده و راهی جدید پیش روی میگذارد. راهها و راه حلهایی که هم مبتنی بر اعتماد به نفس و عقلانیت و مصلحت است و هم کسی نمیتواند با آن به ستیز برخیزد، مگر آن که خود را در نقطهی ضعف و انفعال قرار دهد. دیدار و گفت و گوی اخیر نیز از نقاط عطف سلوک و مکتب آیت الله است.
فراتر از آنچه گفته و شنیده شد، زمانه روشن خواهد ساخت چه آثار ماندگاری در تعمیق گفتگو و مدارا و انسانیت و صلح و همچنین بر نظام ذهنی اهل فتوا و پیروان دو مکتب به ویژه قدرت نرم تشیع، بر جای خواهد گذاشت، ان شا ء الله. نه آنکه دیگر شاهد شکاف یا خشونتی نباشیم، اما زمان و مکان این رخداد و عناصر و شخصیتهای شکل دهنده آن، با تمایز و معنا بخشی خاص خود در عصر رسانه و در منظر جهانیان، و با خلقی جدید، به گفتگو، مشروعیتی دوباره و در «دکترین شیعه» به آن منزلتی افزون و راهبردی داد؛ و این همان کاری است که آیت الله بدون لشکر و دولت و حکومت به عنوان یک «مصلح ماندگار» از کوچهی باریک خیابان شارع الرسول میتوانست، برای مجد و عظمت مذهب، برای امت و برای بشریت و تاریخ به انجام رساند.
در شرایطی که منطقه از شکافهای خانمان براندازی رنج میبرد و دست و پای بیگانه به سرزمینهای اسلام باز شده است، امید است از این فرصت فرهنگ ساز بهره برده و بیش از هر زمان از گفتگو در همه سطوح برای همکاری و درک متقابل و در ترسیم آیندهای روشنتر بهره گیریم. درود ما به رهبرانی که در زیست مذهبی و اجتماعی به مکتب «گفتگو» اهتمام داشته، پیروان خود را به «گفتگو» فراخوانده و فتوایشان، «گفتگو» و «حکمت» برای خیر و صلح و صلاح امت و «همزیستی مسالمت آمیز و همبستگی انسانی در همه جوامع، برپایه رعایت حقوق و احترام متقابل بین پیروان ادیان و گرایشهای فکری مختلف است».
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
ابوالفضل فاتح